tremor

/ˈtremər//ˈtremə/

معنی: جنبش، تپش، تکان، لرزش، لرزه، رعشه
معانی دیگر: هیجان شدید، آشفتگی، نوسان، ارتعاش، صدای مرتعش، آوای لرزان، tremour لرزش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: tremorous (adj.)
(1) تعریف: an involuntary shaking or quivering; fit of trembling.
مترادف: shake
مشابه: quaver, quiver, shiver, shudder, twitch

- He experiences tremors in his arms and hands.
[ترجمه گوگل] در بازوها و دستان خود لرزش را تجربه می کند
[ترجمه ترگمان] او لرزش دست ها و دست هایش را تجربه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The shocking news sent tremors through her.
[ترجمه نادر] اخبار تکان دهنده وی را به لرزه درآورد.
|
[ترجمه گوگل] این خبر تکان دهنده باعث ایجاد لرزش در او شد
[ترجمه ترگمان] خبر تکان دهنده ای از او به لرزه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a mild seismic disturbance; vibration.
مشابه: aftershock, disturbance, earthquake, quake, temblor, trepidation, vibration

- The tremors from the earthquake were felt for miles.
[ترجمه گوگل] لرزش این زمین لرزه تا کیلومترها احساس شد
[ترجمه ترگمان] لرزه ها در زلزله تا چند مایلی احساس شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an unsteady or quavering effect, as of light or sound.
مترادف: flicker, quaver, waver
مشابه: flutter, palpitation, sputter, trill, wobble

- We could see tremors of light across the surface of the lake.
[ترجمه گوگل] ما می توانستیم لرزش نور را در سراسر سطح دریاچه ببینیم
[ترجمه ترگمان] ما می توانیم لرزش های نور را در سطح دریاچه ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a sensation or state of anxiety or agitation.
مشابه: agitation, apprehension

- She felt a tremor as she opened the telegram.
[ترجمه حسین ربیعی(مترجم)] به محض باز کردن تلگرام، احساس آشفتگی کرد.
|
[ترجمه گوگل] وقتی تلگرام را باز کرد احساس لرزش کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی تلگرام را باز کرد لرزشی احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she was in a tremor of delight
از شدت خوشی می لرزید.

2. He felt a tiny tremor of excitement as he glimpsed the city lights.
[ترجمه گوگل]با نگاه کردن به چراغ‌های شهر لرزه‌ای از هیجان را احساس کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی نور شهر را دید لرزش خفیفی به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An uncontrollable tremor shook his mouth.
[ترجمه گوگل]لرزش غیرقابل کنترلی دهانش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]یک لرزش مهار نشدنی دهانش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A slight earth tremor was felt in California.
[ترجمه گوگل]زمین لرزه خفیفی در کالیفرنیا احساس شد
[ترجمه ترگمان]لرزش زمین اندکی در کالیفرنیا احساس می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was a slight tremor in her voice.
[ترجمه گوگل]لرزش خفیفی در صدایش بود
[ترجمه ترگمان]لرزش خفیفی در صدایش موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He felt a tremor in his arms.
[ترجمه گوگل]لرزشی را در دستانش احساس کرد
[ترجمه ترگمان]لرزشی در بازوهایش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He couldn't control the tremor in his voice.
[ترجمه نرگس] او نمی تواند لرزش صداش و کنترل کند
|
[ترجمه گوگل]نمی توانست لرزش صداش را کنترل کند
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست لرزش صدایش را کنترل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The tremor was centred in the Gulf of Sirte.
[ترجمه گوگل]مرکز این زمین لرزه در خلیج سرت بوده است
[ترجمه ترگمان]این زمین لرزه در خلیج سرت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She felt a tremor of fear run through her.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که لرزه ای از ترس او را فرا گرفته است
[ترجمه ترگمان]لرزشی از ترس وجودش را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The tremor was centered just south of San Francisco and was felt as far as 200 miles away.
[ترجمه گوگل]مرکز این زمین لرزه درست در جنوب سانفرانسیسکو بوده و تا 200 مایلی دورتر احساس شده است
[ترجمه ترگمان]این لرزش فقط در جنوب سان فرانسیسکو بود و تا ۲۰۰ مایل دورتر احساس می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She felt a tremor run down her back when she saw him.
[ترجمه گوگل]وقتی او را دید احساس کرد که لرزش در پشتش جاری شده است
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دید لرزشی احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He tried to conceal his distress, but the tremor in his voice was unmistakable.
[ترجمه بنیامین رئوف] سعی کرد پریشانی ش رو مخفی کنه ولی لرزش صداش تابلو بود.
|
[ترجمه گوگل]سعی کرد ناراحتی خود را پنهان کند، اما لرزش در صدایش غیر قابل انکار بود
[ترجمه ترگمان]سعی کرد پریشانی خود را پنهان کند، اما لرزش صدایش غیرقابل انکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The earth tremor made the mountains shake.
[ترجمه گوگل]لرزش زمین کوه ها را به لرزه درآورد
[ترجمه ترگمان]لرزه زمین را لرزه بر اندامش انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As soon as the tremor passed, many people spontaneously arose and cheered.
[ترجمه گوگل]به محض پشت سر گذاشتن لرزش، بسیاری از مردم خود به خود بلند شدند و تشویق کردند
[ترجمه ترگمان]به محض این که لرزش از بین رفت بسیاری از مردم به خود آمدند و هورا کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There was a slight tremor in his voice.
[ترجمه گوگل]لرزش خفیفی در صدایش بود
[ترجمه ترگمان]لرزش خفیفی در صدایش موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنبش (اسم)
cause, action, stir, move, movement, motion, travel, jiggle, vibration, commotion, inanition, bustle, rock, flicker, locomotion, jar, heartbeat, tremor, libration, tremour, vibratility

تپش (اسم)
flurry, oscillation, beat, palpitation, pulse, throb, pulsation, pant, pump, tremor, ictus, tremour, pitter-patter

تکان (اسم)
stroke, move, movement, motion, hustle, shake, shock, rock, wag, jerk, jostle, jar, convulsion, tremor, jolt, tremour

لرزش (اسم)
shake, vibration, palpitation, flutter, succussion, quake, tremor, quivering, tremolo, friskiness, tremour, trepidation

لرزه (اسم)
thrill, vibration, tremble, shudder, shiver, jar, quake, tremor, tremour, vibratility

رعشه (اسم)
paralysis, tremble, tremor, tremour, trepidation

انگلیسی به انگلیسی

• trembling, shudder, shock, shaking, vibration
a tremor is a shaking of your body or voice which you cannot control.
a tremor is also a small earthquake.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A small or involuntary shake; quiver 🌊
🔍 مترادف: Shudder
✅ مثال: A slight tremor in his hands betrayed his nervousness.
A tremor passed over his body
رعشه ای از سراسر بدنش گذشت
( "پرتره هنرمند در جوانی"، اثر جیمز جویس، ترجمه منوچهر بدیعی )
[پزشکی] رعشه: حرکت متناوب و موزون
پزشکی : لرزش ماهیچه ای
tremor ( پزشکی )
واژه مصوب: رعشه
تعریف: حرکت غیرارادی متناوب و منظمی که ممکن است در هر بخش از بدن ایجاد شود
لرزش کم
شدت لرزه. . ها
زمین لرزه خفیف در مهندسی عمران

بپرس