فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: treads, treading, treaded, trod, trodden
عبارات: tread water
حالات: treads, treading, treaded, trod, trodden
عبارات: tread water
• (1) تعریف: to step or walk on, over, in, or along.
- He tread the new carpet cautiously.
[ترجمه امین] او با احتیاط روی فرش جدید گام برمی دارد.|
[ترجمه گوگل] فرش نو را با احتیاط پا گذاشت[ترجمه ترگمان] با احتیاط فرش را روی فرش می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The children enjoyed treading the leaves as they walked through the woods.
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] بچه هاهمچنان که در میان جنگل قدم می زدند از پا گذاشتن روی برگها لذت می بردند.|
[ترجمه فاطمه] بچه ها در حال عبور از جنگل از پا گذاشتن روی برگها لذت می بردند.|
[ترجمه گوگل] بچه ها هنگام قدم زدن در میان جنگل از پا گذاشتن برگ ها لذت می بردند[ترجمه ترگمان] بچه ها همچنان که از میان جنگل قدم می زدند، از رفتن برگ ها لذت می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to crush or press down with, or as if with, the feet; trample.
- The deer treaded the new plantings in the garden.
[ترجمه گوگل] آهوها کاشت های جدید باغ را زیر پا گذاشتند
[ترجمه ترگمان] گوزن ها گیاه جدید باغ را زیر و رو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گوزن ها گیاه جدید باغ را زیر و رو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The old winery still treads some of their grapes by foot.
[ترجمه گوگل] شرابسازی قدیمی هنوز مقداری از انگورهای خود را با پای پیاده میپاشد
[ترجمه ترگمان] winery کهنه هنوز چند تا از grapes کنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] winery کهنه هنوز چند تا از grapes کنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to create (a path or the like) by walking.
- We tread a path down to the beach.
[ترجمه گوگل] مسیری را به سمت ساحل طی می کنیم
[ترجمه ترگمان] به سمت ساحل قدم می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به سمت ساحل قدم می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: tread on someone's toes
عبارات: tread on someone's toes
• (1) تعریف: to move on foot; step or walk.
• مشابه: step
• مشابه: step
- The child treaded with effort through the snow.
[ترجمه گوگل] کودک با تلاش در میان برف قدم زد
[ترجمه ترگمان] بچه با زحمت از میان برف ها بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه با زحمت از میان برف ها بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to step on, trample, or otherwise harshly treat something and thus press, crush, or hurt it (usu. fol. by on or upon).
• مشابه: step, tramp, trample
• مشابه: step, tramp, trample
- The tyrant trod on the hopes of the people.
[ترجمه علی ماشا اله زاده] این ستمگر لگدمال کرد آرزوهای مردم را|
[ترجمه گوگل] ظالم امید مردم را زیر پا گذاشت[ترجمه ترگمان] ستمگر به امید مردم گام بر می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: treader (n.)
مشتقات: treader (n.)
• (1) تعریف: the act, process, manner, or sound of stepping or walking.
• مشابه: plod, step
• مشابه: plod, step
• (2) تعریف: an instance of treading; single step.
• (3) تعریف: a designated surface on which one steps, such as the horizontal surface of a stair or stepladder.
• (4) تعریف: that which touches the ground in walking, such as the sole of the foot or shoe, or in rolling, such as the grooved surface of a tire or the linked beltlike apparatus on which a tank moves.
• (5) تعریف: the grooved pattern on a tire, or the depth thereof.
- There wasn't much tread left on the tire.
[ترجمه گوگل] آج زیادی روی لاستیک نمانده بود
[ترجمه ترگمان] راه زیادی روی تایر باقی نمانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] راه زیادی روی تایر باقی نمانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید