tray

/ˈtreɪ//treɪ/

معنی: طبق، سینی، جعبه دو خانه
معانی دیگر: دوری، رامگا، تریان، ترنیان، تبنگ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a flat, open receptacle in varying sizes, usu. with slightly raised edges, used to carry, hold, or display food, drink, or small articles.

(2) تعریف: such a receptacle and its contents.

- a tray of cookies
[ترجمه A�ď�] یک سینی کلوچه
|
[ترجمه کالاف دیوتی] یک سینی از شیرینی
|
[ترجمه گوگل] یک سینی کوکی
[ترجمه ترگمان] یک سینی شیرینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a silver-plated tray
سینی آب نقره دار

2. the silver tray needs to be polished, it is badly tarnished
سینی نقره نیاز به جلا دادن دارد چون بد جوری سیاه شده است.

3. to furbish a ghajar silver tray
سینی نقره ی عهد قاجار را برق انداختن

4. i could see the shade of her face on the silver tray
توانستم انعکاس صورت او را بر سینی نقره ببینم.

5. He brought her breakfast in bed on a tray.
[ترجمه مسعود پایدار] صبحانه اش را در سینی به تخت خواب آورد.
|
[ترجمه گوگل]او صبحانه را برای او در رختخواب روی سینی آورد
[ترجمه ترگمان]صبحانه را روی یک سینی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She sent back her breakfast tray untouched.
[ترجمه گوگل]سینی صبحانه اش را دست نخورده پس فرستاد
[ترجمه ترگمان]سینی صبحانه اش را که دست نخورده باقی مانده بود، فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She set the tray down on a table next to his bed.
[ترجمه زینب سرآمد] او سینی را روی میز کنار تختش قرار داد.
|
[ترجمه گوگل]سینی را روی میزی کنار تختش گذاشت
[ترجمه ترگمان]سینی را روی می زی کنار تختش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She came in with a tray of drinks.
[ترجمه تتلل] او با یک سینی از نوشیدنی وارد شد
|
[ترجمه گوگل]او با سینی نوشیدنی وارد شد
[ترجمه ترگمان]او با یک سینی پر از نوشیدنی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She came back carrying a loaded tray.
[ترجمه گوگل]او در حالی که سینی بارگیری شده بود، برگشت
[ترجمه ترگمان]او با یک سینی پر بار به خانه برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He took the heavily laden tray from her.
[ترجمه گوگل]سینی پر بار را از او گرفت
[ترجمه ترگمان]سینی پر بار سنگین را از دستش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Take her somebreakfast on a tray.
[ترجمه گوگل]او را برای صبحانه روی سینی ببرید
[ترجمه ترگمان] اون رو ببر تو سینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Take away the glasses and the tray.
[ترجمه گوگل]لیوان و سینی را بردارید
[ترجمه ترگمان]عینک و سینی رو بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There were two glasses of champagne on the tray.
[ترجمه گوگل]روی سینی دو لیوان شامپاین بود
[ترجمه ترگمان]دو لیوان شامپاین روی سینی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She spit into the little tray of mascara and brushed it on her lashes.
[ترجمه گوگل]داخل سینی کوچک ریمل تف کرد و روی مژه هایش کشید
[ترجمه ترگمان]او به سینی کوچک ریمل of تف کرد و آن را روی مژگانش مالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Letters were piled high in the tray.
[ترجمه گوگل]نامه ها در سینی انباشته شده بودند
[ترجمه ترگمان]نامه ها در سینی انباشته شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. First rub the baking tray well with butter.
[ترجمه کاظم فرقانی] ابتدا خوب سینی پخت را با کره بمالید.
|
[ترجمه گوگل]ابتدا سینی فر را به خوبی با کره بمالید
[ترجمه ترگمان]اول، سینی پخت را به خوبی کره بمالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طبق (اسم)
torus, tray

سینی (اسم)
waiter, salver, tray, tea tray, tea board

جعبه دو خانه (اسم)
tray

تخصصی

[کامپیوتر] سینی، طبق ( در ویندوز 95 و ویندورهای بعدی آن ) ناحیه ای کوچک بر روی مانیتور و در سمت راست نوار کار ( به شکل توجه کنید ) در این سینی شکل ساعت سیستم و نشانهای کنترل صدا و سایر گرداننده های دیسک، مانند چاپگر، کارت ویدیویی و ویروس یاب ها قرار دارند .
[زمین شناسی] بشقاب طشتک

انگلیسی به انگلیسی

• flat receptacle used to hold other items, platter
a tray is a flat object with raised edges which is used for carrying things such as food or drinks.

پیشنهاد کاربران

به معنی زیر انداز های ماشین هم هست
به معنای شونه تخم مرغ هم هست.
A tray of eggs
یک شونه تخم مرغ
به معنی شانه تخم مرغ هم هست.
A tray of eggs
یک شونه تخم مرغ
tray ( n ) ( treɪ ) =a flat piece of wood, metal, or plastic with raised edges, used for carrying or holding things, especially food, e. g. She came in with a tray of drinks.
tray
tray: سینی
دامپزشکی و علوم دامی
شانه تخم مرغ
ظرف غذا
سینی بر
سینی جراحی
( برای نگهداری وسایل و لوازم بیمارستانی و درمانی استفاده میشه. )
سینی رنگ
توی بانک، اون قسمتی که زیر شیشه باجه هست و با کارمند بانک فرم و پول در و بدل میکنیم رو بهش میگن tray
صفحه افقی ( مهندسی عمران - مهندسی شیمی )
یک ابزار
دُوْریٖ خیلی جالب بود افرین
Dowry
در دندانپزشکی ( بلیچینگ ) به معنای قالب
Tray به معنای سینی هایی ست که توش رنگ می ریزن
سینی ورودی ( د. پرینتر )
قسمت جلویی صندلی هواپیما که بازشو هست و حالت میز مانندی داره و قبل تیک آف کردن و لندینگ باید بسته باشه.
سینی ( میتوانیم جزو tools حساب کنیم )
از اثاثیهء میز غذاخوری، بشقاب پهن و بدون عمقی که زیر بشقاب غذای خود قرار میدهند.
بشقاب
پیش دستی
بیشتر در جمله، همان سینی معنی دارد
I have a tray
من دارم یک سینی
سینی مثلاcouple of teas on a large tray
سینی مانند there is a cake on atray
سینی فر
سینی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس