transparent

/trænˈsperənt//trænsˈpærənt/

معنی: روشن، پیدا، نا پیدا، شفاف، فرانما، نور گذران، پشت نما
معانی دیگر: (آنچه که از ورای آن می توان دید) ترا نما، ترا پیدا (در برابر: نور تراو translucent)، نازک، بدن نما، واضح، مبرهن، آشکار، هویدا، بی شبهه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: transparently (adv.), transparentness (n.)
(1) تعریف: permitting the passage of light and a clear view of objects on the other side.
مترادف: clear, limpid, lucid, pellucid
متضاد: dense, opaque
مشابه: crystalline, glassy, liquid

(2) تعریف: thin and finely woven enough to see through, as fabric; sheer.
مترادف: diaphanous, filmy, gauzy, gossamer, sheer
مشابه: airy, thin, translucent

(3) تعریف: easily seen through or detected; obvious.
مترادف: obvious
متضاد: inscrutable, veiled
مشابه: apparent, clear-cut, discernible, distinct, evident, manifest, patent, perceptible, plain, unmistakable, visible

- transparent flattery
[ترجمه گوگل] چاپلوسی شفاف
[ترجمه ترگمان] تملق پاک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- her transparent motives
[ترجمه گوگل] انگیزه های شفاف او
[ترجمه ترگمان] انگیزه های شفاف او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. water is transparent
آب فرانما است.

2. a diamond of the first water is perfectly transparent
یک الماس درجه یک کاملا شفاف است.

3. Window glass is transparent.
[ترجمه گوگل]شیشه پنجره شفاف است
[ترجمه ترگمان]شیشه پنجره شفاف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Colonel Thomas is a man of transparent honesty and loyalty.
[ترجمه گوگل]سرهنگ توماس مردی با صداقت و وفاداری شفاف است
[ترجمه ترگمان]سرهنگ توماس، مردی از صداقت و صداقت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The homicide was a transparent case of jealousy that got out of hand.
[ترجمه Mrjn] آن قتل نمونه ی روشنی از حسادت غیرقابل کنترل بود.
|
[ترجمه گوگل]قتل یک مورد شفاف حسادت بود که از کنترل خارج شد
[ترجمه ترگمان]قتل یک پرونده شفاف از حسادت بود که از کنترل خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Grow the bulbs in a transparent plastic box, so the children can see the roots growing.
[ترجمه گوگل]لامپ ها را در یک جعبه پلاستیکی شفاف رشد دهید تا کودکان بتوانند رشد ریشه ها را ببینند
[ترجمه ترگمان]این لامپ ها را در یک جعبه پلاستیکی شفاف پرورش دهید تا بچه ها بتوانند ریشه های رشد را ببینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They are so thin that they are quite transparent.
[ترجمه گوگل]آنها به قدری نازک هستند که کاملاً شفاف هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها آنقدر لاغر هستند که کاملا شفاف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She dressed a transparent silk blouse.
[ترجمه گوگل]او یک بلوز ابریشمی شفاف پوشید
[ترجمه ترگمان]پیراهن ابریشمی شفافی پوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The meaning of this passage seems quite transparent.
[ترجمه گوگل]معنای این قسمت کاملاً شفاف به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]معنی این سفر کاملا شفاف به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A layer of transparent material is sandwiched between the pieces of glass.
[ترجمه گوگل]لایه ای از مواد شفاف بین تکه های شیشه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]یک لایه از مواد شفاف که بین تکه های شیشه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cornea is the transparent membrane that covers the front of the eye.
[ترجمه گوگل]قرنیه غشای شفافی است که جلوی چشم را می پوشاند
[ترجمه ترگمان]قرنیه یک غشا شفافی است که جلوی چشم را می پوشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her eyelids were blue and almost transparent.
[ترجمه گوگل]پلک هایش آبی و تقریبا شفاف بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش آبی و تقریبا شفاف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Frogs' eggs are covered in a sort of transparent jelly.
[ترجمه گوگل]تخم های قورباغه در نوعی ژله شفاف پوشانده شده است
[ترجمه ترگمان]تخم ها در یک نوع ژله شفاف قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He carefully stripped away the transparent paper and took out a valuable stamp.
[ترجمه گوگل]کاغذ شفاف را با احتیاط کنار زد و یک تمبر ارزشمند بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]او کاغذ سفیدی را با دقت پاک کرد و تمبر ارزشمندی بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The water is so transparent that we can see the fishes swimming.
[ترجمه f.s] آب چنان شفاف است که ما میتوانیم شنای ماهی ها را تماشا کرد
|
[ترجمه کیوان] آب انقدر زلاله که شنای ماهی ها رو میتونیم ببینیم
|
[ترجمه گوگل]آب آنقدر شفاف است که می‌توانیم ماهی‌ها را در حال شنا ببینیم
[ترجمه ترگمان]آب چنان شفاف است که ما می توانیم ماهی ها را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The poem's comic allegory was transparent.
[ترجمه گوگل]تمثیل طنز شعر شفاف بود
[ترجمه ترگمان]این تمثیل poem s بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Glass is a transparent material.
[ترجمه گوگل]شیشه یک ماده شفاف است
[ترجمه ترگمان]شیشه یک ماده شفاف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It was transparent that she was irritated.
[ترجمه گوگل]واضح بود که عصبانی شده بود
[ترجمه ترگمان]شفاف بود که او از کوره در رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He thought he could fool people with transparent deceptions.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد که می تواند مردم را با فریب های شفاف فریب دهد
[ترجمه ترگمان]او فکر می کرد که می تواند مردم را فریب دهد و آن ها را فریب دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روشن (صفت)
alight, light, bright, on, alive, clean, definite, explicit, express, unequivocal, shrill, vivid, set, transparent, intelligible, sunny, limpid, lucid, clean-cut, distinct, pellucid, clear-cut, cloudless, serene, diaphanous, eidetic, elucidated, fogless, luculent, legible, lightsome, nitid, perspicuous, transpicuous

پیدا (صفت)
clear, apparent, phenomenal, visible, evident, transparent

نا پیدا (صفت)
missing, latent, blind, transparent, unclear, inconspicuous, indiscernible

شفاف (صفت)
clear, sleek, transparent, crystal, lucid, hyaline, crystalline, pellucid, diaphanous, elucidative, hyaloid, nitid, perspicuous, translucid, transpicuous

فرانما (صفت)
transparent

نور گذران (صفت)
transparent

پشت نما (صفت)
transparent

تخصصی

[سینما] پشت نما / شفاف
[عمران و معماری] شفاف - سوگذران
[کامپیوتر] ناپیدا،شفاف - نا پیدا 1. فاقد تاثیر چشمی . مثلاً اگر برنامه ی مدیر چاپ ناپیدا باشد. تمام نرم افزار های دیگر طوری کار می کنند که گویی چنین برنامه ای نصب نشده است. این حالت یک ویژگی مطلوب است . 2. توانایی دیده شدن . برخی از برنامه های گرافیکی، ویژگیهای خاصی دارند که در رسم اشیای نا پیدا کمک می کنند .
[برق و الکترونیک] شفاف، قابل عبور نور
[نساجی] شفاف - درخشنده - پشت نما
[پلیمر] ترانما، شفاف، روشن

انگلیسی به انگلیسی

• allowing light to pass through, clear, see-through, translucent
if an object or substance is transparent, you can see through it.
if something such as a feeling or situation is transparent, it is easily understood or recognized.
if something such as a dishonest statement or action is transparent, people are not deceived by it.

پیشنهاد کاربران

می توان از {روشن} به جایِ آن بکار برد.
ولی اگر هم ارزِ آن را می خواهید، {تراپاس} را داریم که از پیشوندِ {ترا:trans} و {پاس:parent} ساخته شده است.
بِدرود!
The way the system works will be transparent to the users . 💻 روش کار سیستم برای کاربران واضح خواهد بود
شفاف
روشن، شفاف ( کاغذ شفاف ) ، پشت نما، نور گذران، فرانما، علوم مهندسی: ترانسپارنت، کامپیوتر: ناپیدا، عمران: شفاف، معماری: سو گذران، علوم هوایی: شفاف، علوم نظامی: نور گذران
به سری دستگاه هایی که قطعاتش به صورت شفاف از بیرون قابل دیدن است ( مخصوصا دستگاه های ویپ و پاد )
If a substance or an object is transparent you can see through it clearly
transparent ( adj ) ( tr�nsˈpɛrənt ) e. g. transparent animals. transparently ( adv )
transparent
شفاف، روشن، پیدا
Clear, see - through
بارز
transparent case : نمونه ی بارز
واضح و قابل فهم، شفاف، واضح، روشن، آشکار، مبرهن، هویدا، بی شبهه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : transparency
صفت ( adjective ) : transparent
قید ( adverb ) : transparently
قابل فهم
easily seen through; clear
واضح، شفاف
transparent person
آدم بی غل و غش، ساده، بی شیله پیله، بدون خرده شیشه
روراست
سهل الوصول
( در شبکه کامپیوتر )
نامشهود
The transition from one router to another is transparent to the end devices
[Computer]
( of a process or interface ) functioning without the user being aware of its presence
میشه گفت ناپیدا برای باقیِ لایه ها، مثلاً لایه ارتباط به پایگاه داده ـتون در یک مدل mvvm یا mvc رو در نظر بگیرید که برای باقی لایه ها بطور ملموس پیدا نیست مثال :
...
[مشاهده متن کامل]

The rest of the app is transparent to the implementation of ViewModel
باقیِ نرم افزار از پیاده سازی مدل نما جداست.
یا میتونیم بگیم
باقی نرم افزار از پیاده سازی مدل نما بی خبر است.

transparent ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: شفاف 1
تعریف: دارای شفافیت
ترانما : transparent
تراتاب : translucent
پیشنهاد دکتر حیدرملایری
شفافیت
در مورد لباس. . . . بدن نما
ترنس پرنت= شفاف
بی شیله پیله، ساده
شفاف
Transparent Box جعبه شفاف . لغت استفاده شده در دایره المعارف CSS طراحی سایت

مشخص
obscurity
perspicuous
ترنس پرنت ( انگلیسی )
ترنس=ترا
پرنت=پیدا
تراپیدا ( پارسی )
در کتاب Oxford skill words ( advance ) این معنی اورده شده است:
( of language ) easy to understand. opp: opaque.

معلوم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس