✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: The process of changing from one state or condition to another; changeover 🔄
🔍 مترادف: Shift
✅ مثال: The transition from high school to college can be challenging for many students.
گذر. گذار. انتقال
مثال:
a gradual transition
یک انتقال تدریجی
این کلمه فعل نیز هست، به معنی تغییر یافتن، از مرحله ای به مرحله دیگر تغییر پیدا کردن
☑️ تراشَوِش
تراشَوِش
Tarāshavesh )
�تراشدن� ( transit ) و �ِش� ( ion )
جهش همگشت
تَرادیسی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : transit / transition
✅️ اسم ( noun ) : transition / transitivity / transitoriness
✅️ صفت ( adjective ) : transitional / transitive / transitory / transitable
... [مشاهده متن کامل]
✅️ قید ( adverb ) : transitionally / transitively / transitorily
هم گشت
( مصوب فرهنگستان )
[Verb]✅گذر کردن - انتقال یافتن ( از مرحله ای به مرحله دیگه )
The speaker developed his introductory part by saying that it all depends on the person’s view. Then he ⭐transitioned⭐ to explaining his personal view as to why science classes are important. He also gave some examples to support his claim which helped him explain his argument better. Finally, he ended his answer by stating that if one didn’t have any knowledge about science, it would surely put him in difficulty. A well - organized answer by presenting his points clearly!
... [مشاهده متن کامل] رابط
"لایه" واسطه
[شیمی] انتقال ، گذار
دِگَرِش
آهسته و پیوسته
smooth and continuous, with no apparent gaps or spaces between one part and the next.
واسط
تغییر و تحول
Adolescence is a period of TRANSITION for teenagers.
درنگارش انگلیسی
Transition کلمه یا عبارتی است که بین پاراگراف های متن ارتباط یا link برقرار می کند.
transition ( فیزیک )
واژه مصوب: گذار
تعریف: 1. تغییر هر سامانۀ کوانتومی از یک حالت انرژی به حالت دیگر|||2. تغییر حالت ماده از یکی از حالت های سهگانه به حالت دیگر
برای فلزات. فلزات واسطه
تغییر وضعیت
ربط - ربط دهنده ( مثلاً cause transition word کلمله ربط هنده علت ) ( transition word result کلمه ربط دهنده نتیجه )
تراگذریدن.
تراگذرش.
تراگذشت.
تغییر جنسیت دادن
جهش نقطه ای که در آن نوع باز آلی تغییر نخواهد کرد
این کلمه هم اسم است هم فعل. در جایگاه اسمی به معنی مرحله گذار و در جایگاه فعلی به معنای تغییر کردن و جابه جا شدن است
تکمیلی:
در دستور زبان به قیود ربط ( conjunctive adverbs ) گفته می شود. آن ها قیودی هستند که بین دو جمله می آیند و معنی دو جمله را به هم ربط می دهند. آن ها بیشتر در نوشتار رسمی انگلیسی استفاده می شوند و به ندرت در گفتار به کار می آیند.
... [مشاهده متن کامل]
در پایان جمله اول و پیش از جمله دوم نقطه یا نقطه ویرگول ( و نه ویرگول ) به کار می رود. قیود ربط در جمله دوم قابل جابه جایی اند. می توانند اول یا آخر جمله دوم یا بین فاعل و فعل جمله دوم به کار روند.
نک: گرامر بتی آذر، ص 410
در دستور زبان:
کلمات ربط دهنده
مثل:
therefore, consequently برای بیان سببیت
however, nevertheless, nevertheless, on the other hand برای بیان تضاد
otherwise برای بیان شرط
نک: گرامر بتی آذر، ص 405
پوست اندازی
transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل )
transition::: انتقال
transport/UK::: انتقال ( حمل و نقل )
transportation/US::: انتقال ( حمل و نقل )
transmit::: منتقل کردن ، انتقال دادن
transmission::: انتقال
... [مشاهده متن کامل]
transfer::: انتقال
همه ی این کلمات رو میشه به " انتقال " ترجمه کرد بدون اینکه به معنی جمله لطمه ای وارد شه .
البته کاربرد آن ها متفاوته :
مثلا transit بیشتر مربوط به انتقال اطلاعات و بیماری هاست که این انتقال با چشم قابل دیدن نیست. این کلمه بارها به معنی حمل و نقل به کار برده میشود .
transition مربوط به انتقال از یک حالت به حالت دیگر که با تغییر و تحول همراه است و نه انتقال از یک مکان به مکان دیگر . مثلا انتقال از جوانی به پیری یا انتقال از راهنمایی به دبیرستان .
transport طبق گفته دیکشنری لاگمن مریوط به انگلیسی بریتانیایی است که با کلمه transportation که در انگلیسی آمریکایی است هم معنی است . این دو کلمه نیز به معنی انتقال هستند اما طبق نوع جمله بارها به عنوان حمل و نقل استفاده میشود ( این دیگه مربوط به زبان فارسیه، باید طبق جمله یا معنی انتقال رو انتخاب کنیم یا حمل و نقل )
پس این نوع انتقال بیشتر مربوط به انتقالات فیزیکی مثل جابه جایی اجسام است که با چشم قابل دیدن هست ( حمل و نقل یا ترابری )
transfer هم نوع خاص خودشه . مثلا انتقال سند مالکیت یک زمین به شخص دیگر یا اینکه انتقال یک بازیکن فوتبال از یک تیم به تیم دیگر یا مثلا انتقال پول بین حساب های بانکی .
میتوان گفت این انتقال هم مجازی میتونه باشه و هم حقیقی یا همون فیزیکی .
transit=transport=transportation=حمل و نقل
mass transit= public transport=حمل و نقل عمومی
تحول
دوره انتقال
( در والیبال ) جابجایی از یک مرحله از بازی به مرحله دیگر ، یعنی تغییر موقعیت از حمله به دفاع یا بالعکس
اوضاع و احوال
گذار
تغییر موقعیت
عبور از یک موقعیت به موقیعت دیگه
The transition from high school to collage can be difficult for young people
گذر
تغییر
( سیاسی ) انتقال قدرت، روند انتقال قدرت
روند ، روند آهسته/آرام/تدریجی
روندی ، رونده
دگرگونی آهسته/آرام/تدریجی
آهسته گذر ، آهسته رو ، آهسته روند ، آهسته رونده
آرام گذر ، آرام رو
زمین شناسی:تدریجی
، Transitionzone= زون تدریجی
مهندسی عمران : ترواش - انتقال - جابجایی
رسانا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)