صفت ( adjective )
حالات: tougher, toughest
حالات: tougher, toughest
• (1) تعریف: hard to break; durable.
• مترادف: durable, robust, solid, sturdy
• متضاد: delicate, fragile
• مشابه: hardy, heavy-duty, infrangible, lasting, sound, staunch, stout, strong, unbreakable, well-made
• مترادف: durable, robust, solid, sturdy
• متضاد: delicate, fragile
• مشابه: hardy, heavy-duty, infrangible, lasting, sound, staunch, stout, strong, unbreakable, well-made
- These boots have tough soles.
[ترجمه Mansour] این چکمه ها پاشنه های محکمی دارند.|
[ترجمه کتایون] این چکمه ها دارای پاشنه های محکمی هستند.|
[ترجمه شان] این چکمه ها تخت ( کف ) محکمی دارند.|
[ترجمه گوگل] این چکمه ها زیره محکمی دارند[ترجمه ترگمان] این کفش ها کفش های محکمی دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: difficult to cut up or chew.
• مترادف: chewy
• متضاد: tender
• مشابه: leathery, overdone
• مترادف: chewy
• متضاد: tender
• مشابه: leathery, overdone
- The child could hardly chew the tough meat.
[ترجمه گوگل] کودک به سختی می توانست گوشت سفت را بجود
[ترجمه ترگمان] کودک به سختی می توانست گوشت سفت را بجود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کودک به سختی می توانست گوشت سفت را بجود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: capable of enduring adversity or hardship.
• مترادف: hardy, resilient, rugged
• متضاد: delicate, soft, weak
• مشابه: courageous, doughty, gritty, intrepid, mettlesome, resolute, robust, stout-hearted, strong, vigorous
• مترادف: hardy, resilient, rugged
• متضاد: delicate, soft, weak
• مشابه: courageous, doughty, gritty, intrepid, mettlesome, resolute, robust, stout-hearted, strong, vigorous
- The tough soldiers continued to fight under horrible conditions.
[ترجمه محمد م] سربازان سرسخت ( محکم ) به جنگ تحت شرایط مهیب ادامه دادند.|
[ترجمه شان] تحت شرایط مهیب، سربازان سر سخت به پیکار ادامه دادند.|
[ترجمه گوگل] سربازان سرسخت تحت شرایط وحشتناک به مبارزه ادامه دادند[ترجمه ترگمان] سربازان سرسخت همچنان تحت شرایط وحشتناک مبارزه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: not easily influenced.
• مترادف: inflexible, unyielding
• متضاد: soft
• مشابه: adamant, hard-line, hard-nosed, hardheaded, intractable, obdurate, rigid, stony, stubborn, unbending
• مترادف: inflexible, unyielding
• متضاد: soft
• مشابه: adamant, hard-line, hard-nosed, hardheaded, intractable, obdurate, rigid, stony, stubborn, unbending
- The head of the school board is tough on budget issues.
[ترجمه محمد م] رئیس هیئت مدیره مدرسه در مورد مسائل مربوط به بودجه سرسخت است|
[ترجمه گوگل] رئیس هیئت مدیره مدرسه در مورد مسائل بودجه سختگیر است[ترجمه ترگمان] رئیس هیات مدیره مدرسه بر روی مسائل مربوط به بودجه سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: aggressive; rough; incorrigible.
• مترادف: aggressive, incorrigible, rough
• مشابه: brutal, hardened, mean, vicious, violent
• مترادف: aggressive, incorrigible, rough
• مشابه: brutal, hardened, mean, vicious, violent
- He came out of jail an even tougher criminal.
[ترجمه گوگل] او جنایتکار سخت تری از زندان بیرون آمد
[ترجمه ترگمان] اون حتی از زندان هم بدتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون حتی از زندان هم بدتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: difficult to perform or understand.
• مترادف: demanding, difficult, hard
• متضاد: easy, snap
• مشابه: arduous, complex, formidable, knotty, laborious, robust, rugged, severe, thorny, troublesome
• مترادف: demanding, difficult, hard
• متضاد: easy, snap
• مشابه: arduous, complex, formidable, knotty, laborious, robust, rugged, severe, thorny, troublesome
- The reporter was given a tough assignment in the war zone.
[ترجمه گوگل] در منطقه جنگی به خبرنگار وظیفه سختی داده شد
[ترجمه ترگمان] به خبرنگار اجازه داده شد که در منطقه جنگی به سختی کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به خبرنگار اجازه داده شد که در منطقه جنگی به سختی کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Physics was a tough class for me.
[ترجمه گوگل] فیزیک برای من کلاس سختی بود
[ترجمه ترگمان] فیزیک برای من کلاس سختی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فیزیک برای من کلاس سختی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some questions are tough to answer.
[ترجمه پانیذ] پاسخ به بعضی سوال ها سخت است.|
[ترجمه گوگل] پاسخ به برخی سوالات سخت است[ترجمه ترگمان] پاسخ دادن به برخی سوالات دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: harsh; severe.
• مترادف: hard, harsh, rigorous
• متضاد: easy, soft
• مشابه: bad, brutal, difficult, dire, severe, unpleasant, wicked, wretched
• مترادف: hard, harsh, rigorous
• متضاد: easy, soft
• مشابه: bad, brutal, difficult, dire, severe, unpleasant, wicked, wretched
- The desert is a tough climate to live in.
[ترجمه گوگل] کویر آب و هوای سختی برای زندگی است
[ترجمه ترگمان] بیابان یک جو سخت برای زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیابان یک جو سخت برای زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Conditions were tough in the camp.
[ترجمه گوگل] شرایط در اردوگاه سخت بود
[ترجمه ترگمان] شرایط در اردوگاه بسیار دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شرایط در اردوگاه بسیار دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: (informal) bad; unfortunate.
• مترادف: regrettable, unfortunate
• مشابه: bad
• مترادف: regrettable, unfortunate
• مشابه: bad
- It's very tough about your dad's accident.
[ترجمه گوگل] تصادف پدرت خیلی سخته
[ترجمه ترگمان] در مورد تصادف پدرت خیلی سخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در مورد تصادف پدرت خیلی سخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: (old-fashioned slang) excellent; fine.
• مترادف: cool, wicked
• مشابه: cool, excellent, fine, first-rate, super, wonderful
• مترادف: cool, wicked
• مشابه: cool, excellent, fine, first-rate, super, wonderful
- That's a tough car!
اسم ( noun )
مشتقات: toughly (adv.), toughness (n.)
عبارات: tough it out
مشتقات: toughly (adv.), toughness (n.)
عبارات: tough it out
• : تعریف: a ruffian; thug.
• مترادف: ruffian, thug
• مشابه: bully, gorilla, hoodlum, hooligan, roughneck, rowdy
• مترادف: ruffian, thug
• مشابه: bully, gorilla, hoodlum, hooligan, roughneck, rowdy
- Don't get too near those toughs on the corner.
[ترجمه گوگل] خیلی به آن سختی های گوشه نزدیک نشوید
[ترجمه ترگمان] زیاد به آن آدم های خشنی نزدیک نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زیاد به آن آدم های خشنی نزدیک نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید