اسم ( noun )
• (1) تعریف: a name that identifies a book, film, play, piece of music, or work of art.
• مشابه: appellation, headline, name
• مشابه: appellation, headline, name
- The book has a French title.
[ترجمه گوگل] عنوان کتاب فرانسوی است
[ترجمه ترگمان] این کتاب دارای عنوان فرانسوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کتاب دارای عنوان فرانسوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a heading of a section of a book or other written work.
• مترادف: heading, subheading
• مشابه: banner, caption, headline, rubric
• مترادف: heading, subheading
• مشابه: banner, caption, headline, rubric
- She read only the title of the first chapter.
[ترجمه گوگل] او فقط عنوان فصل اول را خواند
[ترجمه ترگمان] فقط عنوان فصل اول را خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فقط عنوان فصل اول را خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a word used with or instead of a name to formally acknowledge a person's rank or position.
• مترادف: appellation, designation, honorific
• مشابه: denomination, epithet, peerage
• مترادف: appellation, designation, honorific
• مشابه: denomination, epithet, peerage
- His title is "Professor," not "Doctor."
[ترجمه گوگل] عنوان او «پروفسور» است نه «دکتر»
[ترجمه ترگمان] عنوان او \"پروفسور\" است نه \"دکتر\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عنوان او \"پروفسور\" است نه \"دکتر\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a legal or established right to the possession of something such as property.
• مترادف: demesne, domain, ownership, possession, proprietorship, tenure
• مشابه: claim, deed, droit, interest, right
• مترادف: demesne, domain, ownership, possession, proprietorship, tenure
• مشابه: claim, deed, droit, interest, right
- She inherited the house and therefore has the title to it.
[ترجمه حدیث] خانه به نامش است|
[ترجمه میلاد هاشمی] او خانه را به ارث برده و بنابراین مالک آن است.|
[ترجمه گوگل] او خانه را به ارث برده است و به همین دلیل عنوان آن را دارد[ترجمه ترگمان] او خانه را به ارث برد و بنابراین عنوان آن را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: in sports, a championship.
• مترادف: championship
• مشابه: crown, cup, prize, trophy
• مترادف: championship
• مشابه: crown, cup, prize, trophy
- The local high school won the state basketball title.
[ترجمه گوگل] دبیرستان محلی عنوان بسکتبال دولتی را به دست آورد
[ترجمه ترگمان] دبیرستان دولتی محلی عنوان قهرمانی ملی را کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دبیرستان دولتی محلی عنوان قهرمانی ملی را کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: titles, titling, titled
حالات: titles, titling, titled
• : تعریف: to give a title to.
• مترادف: dub, entitle, name
• مشابه: call, christen, denominate, designate, tag
• مترادف: dub, entitle, name
• مشابه: call, christen, denominate, designate, tag
- She titled the book using a phrase from a well-known poem.
[ترجمه گوگل] او عنوان کتاب را با استفاده از عبارتی از یک شعر معروف عنوان کرد
[ترجمه ترگمان] او این کتاب را با استفاده از یک عبارت از یک شعر معروف عنوان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او این کتاب را با استفاده از یک عبارت از یک شعر معروف عنوان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید