tiring

/ˈtɑɪ.rɪŋ//ˈtɑɪ.rɪŋ/

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: causing a loss of strength or energy.
مترادف: enervating, exhausting, fatiguing, wearisome
متضاد: energizing
مشابه: wearing

- Climbing up all those stairs was so tiring!
[ترجمه تارا] بالا رفتن از تمام این پله ها خیلی خسته کننده بود
|
[ترجمه آمل ب.خ] بالا رفتن همه پله ها ی خانه خیلی خسته کننده بود
|
[ترجمه taraneh] بالا رفتین از همه این پله ها بسیار خسته کننده بود
|
[ترجمه هلیا خلیلی ] بالا رفتن از اون همه پله خیلی خسته کننده بود
|
[ترجمه گوگل] بالا رفتن از آن همه پله بسیار خسته کننده بود!
[ترجمه ترگمان] بالا رفتن از اون پله ها خیلی خسته کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: causing mental fatigue.
مترادف: tedious, wearisome
متضاد: exciting, stimulating
مشابه: boring, dull

- That was a long, tiring speech.
[ترجمه گوگل] سخنرانی طولانی و خسته کننده ای بود
[ترجمه ترگمان] اون سخنرانی طولانی و خسته کننده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the monotonous and tiring voice of that preacher
صدای یکنواخت و کسل کننده ی آن واعظ

2. She found herself tiring more quickly these days.
[ترجمه گوگل]او این روزها زودتر خسته می شود
[ترجمه ترگمان]این روزها خود را بیش از پیش خسته می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As we neared the summit, we were tiring fast.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به قله، به سرعت خسته می شدیم
[ترجمه ترگمان]همچنان که به قله نزدیک می شدیم، به شدت خسته بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Looking after pre-school children is very tiring.
[ترجمه گوگل]مراقبت از کودکان پیش دبستانی بسیار خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]مراقبت از کودکان پیش از مدرسه بسیار خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Start beautiful, tiring process, the end is very sad, sober difficult.
[ترجمه گوگل]شروع زیبا، روند خسته کننده، پایان بسیار غم انگیز، هوشیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]شروع زیبا و خسته کننده، پایان بسیار غم انگیز و جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A long row is very tiring.
[ترجمه گوگل]یک ردیف طولانی بسیار خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]یک ردیف طولانی خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We've all had a very tiring day - let's go to bed.
[ترجمه گوگل]همه ما یک روز بسیار خسته کننده داشته ایم - بیا به رختخواب برویم
[ترجمه ترگمان]همه - مون یه روز خسته کننده داشتیم - بیا بریم بخوابیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I've had a very tiring day.
[ترجمه گوگل]من یک روز بسیار خسته کننده را پشت سر گذاشتم
[ترجمه ترگمان]روز خسته کننده و خسته کننده ای داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Looking after the kids is extremely tiring.
[ترجمه Rozhan] نگهداری از کودکان بسیار خسته کننده است
|
[ترجمه گوگل]مراقبت از بچه ها بسیار خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]مراقبت از کودکان به شدت خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The work was tiring and tedious.
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده و خسته کننده بود
[ترجمه ترگمان]کار خسته کننده و خسته کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Looking after small children can be very tiring.
[ترجمه گوگل]مراقبت از کودکان کوچک می تواند بسیار خسته کننده باشد
[ترجمه ترگمان]مراقبت از کودکان کوچک می تواند بسیار خسته کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Teaching can be a tiring and stressful job.
[ترجمه گوگل]معلمی می تواند شغلی خسته کننده و استرس زا باشد
[ترجمه ترگمان]تدریس می تواند یک شغل خسته کننده و پر استرس باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It had been a long and tiring day.
[ترجمه گوگل]روز طولانی و خسته کننده ای بود
[ترجمه ترگمان]روز طولانی و خسته کننده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. At last it became too tiring.
[ترجمه گوگل]بالاخره خیلی خسته کننده شد
[ترجمه ترگمان]سرانجام بیش از حد خسته کننده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It had been a long tiring day.
[ترجمه گوگل]روز خسته کننده ای طولانی بود
[ترجمه ترگمان]روز خسته کننده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• wearying, exhausting

پیشنهاد کاربران

خسته کننده
مثلا: It was tiring vacation
سفر خسته کننده ای بود.
to cause someone to lose energy, or to be without energy
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : tire
✅️ اسم ( noun ) : tiredness
✅️ صفت ( adjective ) : tired / tireless / tiresome / tiring
✅️ قید ( adverb ) : tiredly / tirelessly / tiresomely
کسل کننده
خسته کننده
To make you tired
اگه دوست داشتید لایک کنید 😊
خسته کننده/کسل کننده/ طاقت فرسا
خسته کننده و کسل کننده
making you feel angry
making you feel tired
خسته کننده
Adjective :
خسته کننده
خستگی آور
کِسِل کننده
احساس خستگی کردن
معنی اصلی کلمه اصلاح شود:
خسته کننده
فرساینده
Making you feel tired
خسته کننده
Something that makes to tired
خسته کننده
خسته عرق آور

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس