tingling


معنی: طنین انداز

جمله های نمونه

1. My toes and fingers are tingling with the cold.
[ترجمه atee] انگشتان دست و پاهایم بخاطر سرما میسوزند
|
[ترجمه مریم مزدایی] شست پاهایم و انگشتانم بر اثر سرما سوزن سوزن میشد.
|
[ترجمه گوگل]انگشتان پا و انگشتانم از سرما می سوزد
[ترجمه ترگمان]انگشتان و انگشتان پایم به سوزش افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. One sign of a heart attack is a tingling sensation in the left arm.
[ترجمه گوگل]یکی از نشانه های حمله قلبی احساس سوزن سوزن شدن در بازوی چپ است
[ترجمه ترگمان]نشانه حمله قلبی یک حس سوزش در بازوی چپ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He felt a tingling sensation down his side.
[ترجمه گوگل]احساس سوزن سوزن شدن در پهلویش کرد
[ترجمه ترگمان]احساس سوزش شدیدی در پهلویش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had a tingling feeling in my fingers.
[ترجمه گوگل]در انگشتانم احساس گزگز داشتم
[ترجمه ترگمان]احساس سوزش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Graham felt a tingling sensation in his hand.
[ترجمه گوگل]گراهام در دستش احساس گزگز کرد
[ترجمه ترگمان]احساس سوزش شدیدی در دستش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was so noisy that my ears were tingling.
[ترجمه گوگل]آنقدر سر و صدا بود که گوشم گزگز می کرد
[ترجمه ترگمان]آنقدر پر سر و صدا بود که گوش هایم به سوزش افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A sensation of burning or tingling may be experienced in the hands.
[ترجمه گوگل]احساس سوزش یا گزگز ممکن است در دست ها تجربه شود
[ترجمه ترگمان]احساس سوزش و یا خارش در دست ها ممکن است تجربه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The children were tingling with excitement.
[ترجمه گوگل]بچه ها از هیجان گزگز می کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها هیجان زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was still tingling with excitement.
[ترجمه گوگل]او هنوز از هیجان گزگز می کرد
[ترجمه ترگمان]هنوز به هیجان آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Berdichev shivered but stood straighter, his skin still tingling from the shower.
[ترجمه گوگل]بردیچف میلرزید اما صاف تر ایستاده بود، پوستش همچنان از دوش سوزن میزد
[ترجمه ترگمان]آراگون لرزید اما راست ایستاد، پوستش هنوز از زیر دوش به سوزش افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Shrugging the collar higher around tingling ears he thought of Carrie.
[ترجمه گوگل]با بالا انداختن یقه دور گوش های گزگز، به کری فکر کرد
[ترجمه ترگمان]به یاد کری افتاد و یقه او را محکم تر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The next few days I felt a curious tingling, itching sensation on my face.
[ترجمه گوگل]چند روز بعد احساس سوزن سوزن شدن و خارش عجیبی روی صورتم داشتم
[ترجمه ترگمان]چند روز بعد حس خارش عجیبی روی صورتم حس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was still trembling, tiny aftershocks of excitement tingling inside her.
[ترجمه گوگل]او هنوز می لرزید، پس لرزه های کوچکی از هیجان در درونش می لرزید
[ترجمه ترگمان]هنوز داشت می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Frustratingly his grip merely tightened, sending a tingling awareness surging through her.
[ترجمه گوگل]به طرز ناامیدکننده‌ای، چنگال او سفت شد و هوشیاری گزگز در او موج زد
[ترجمه ترگمان]دستش را فقط محکم تر فشار داد و در حالی که a در درونش موج می زد، محکم فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Suspense in fiction, that tingling sensation that makes us keep turning the pages, seems to arise in two ways.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تعلیق در داستان، آن احساس گزگز که باعث می شود مدام صفحات را ورق بزنیم، از دو طریق به وجود می آید
[ترجمه ترگمان]در داستان تخیلی، آن حس خارش که باعث می شود ما صفحات را نگه داریم به دو روش به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طنین انداز (صفت)
resonating, tinkling, ringing, tingling

انگلیسی به انگلیسی

• tingle, light prickling sensation; pricking sort of paresthesia (medicine); sensation of recurrent moving pin pricks that are caused by cold or by hitting a nerve (medicine)
causing a tingle; that prickles

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی:
• مورمور شدن
• گزگز
• سوزن سوزن شدن
• در زبان محاوره ای: خواب رفتن دست/پا
________________________________________
🔹 تعریف ها:
1. ** ( پزشکی – اصلی ) :** احساس غیرعادی در پوست یا اندام ها، شبیه به سوزن سوزن شدن یا مورمور شدن.
...
[مشاهده متن کامل]

- مثال: Tingling in hands and feet can be a sign of nerve problems.
مورمور شدن دست ها و پاها می تواند نشانه ی مشکلات عصبی باشد
2. ** ( محاوره ای – عمومی ) :** حالت ناخوشایند یا غیرعادی که معمولاً بعد از فشار طولانی یا قطع جریان خون رخ می دهد.
- مثال: My foot tingled after sitting too long.
پایم پس از نشستن طولانی مورمور شد
3. ** ( استعاری – فرهنگی ) :** گاهی برای توصیف هیجان یا اضطراب هم استفاده می شود.
- مثال: She felt a tingling sensation of excitement.
او احساس مورمور شدن ناشی از هیجان داشت
________________________________________
🔹 عبارت ترکیبی:
**Tingling or Numbness in Hands and Feet**
• مورمور یا بی حسی در دست ها و پاها
• ترکیب رایج در پزشکی برای توصیف علائم مشکلات عصبی، دیابت، یا اختلالات گردش خون
________________________________________
🔹 مترادف ها:
pins and needles – prickling – numbness ( بی حسی ) – burning sensation – paresthesia ( اصطلاح پزشکی )
________________________________________
🔹 مثال ها:
• Tingling in the fingers may indicate carpal tunnel syndrome.
مورمور شدن انگشتان می تواند نشانه ی سندرم تونل کارپال باشد
• Diabetic patients often report tingling or numbness in their feet.
بیماران دیابتی اغلب مورمور یا بی حسی در پاهایشان گزارش می کنند
• After sitting awkwardly, I felt tingling in my leg.
پس از نشستن در وضعیت نامناسب، در پایم مورمور احساس کردم

کرخت
حس سوزش و خارش👍
tingling در پزشکی حس خارش یا سوزش ( سوزن سوزن شدن )
احساس گز گز
مور مور شدن