timed

جمله های نمونه

1. they timed the attack to coincide with a holiday
زمان حمله را طوری تنظیم کردند که با یک روز تعطیل همزمان باشد.

2. The strike was timed to coincide with the party conference.
[ترجمه گوگل]زمان اعتصاب همزمان با کنفرانس حزب برگزار شد
[ترجمه ترگمان]این اعتصاب برای همزمان با کنفرانس حزب برنامه ریزی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I timed my holiday to coincide with the children's school holiday.
[ترجمه گوگل]زمان تعطیلاتم را با تعطیلات مدرسه بچه ها همزمان کردم
[ترجمه ترگمان]من تعطیلات خود را با تعطیلات مدرسه بچه ها برنامه ریزی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The explosive device was timed to go off at the rush hour.
[ترجمه گوگل]زمان بندی شده بود که وسیله انفجاری در ساعت شلوغی منفجر شود
[ترجمه ترگمان]دستگاه منفجر شده موقع عجله موقع منفجر شدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The bomb was timed to go off at 12 o'clock.
[ترجمه گوگل]بمب ساعت 12 منفجر شد
[ترجمه ترگمان]این بمب ساعتی بعد از ظهر منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The train is timed to connect with the ferry.
[ترجمه گوگل]زمان قطار برای اتصال به کشتی تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]قطار برای اتصال با کرجی برنامه ریزی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The show is timed to coincide with the launch of her new book.
[ترجمه گوگل]این نمایش همزمان با رونمایی از کتاب جدید او است
[ترجمه ترگمان]این برنامه همزمان با شروع کتاب جدیدش برنامه ریزی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had timed his intervention well.
[ترجمه گوگل]او مداخله خود را به خوبی زمان بندی کرده بود
[ترجمه ترگمان]او کارش را خوب انجام داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We had timed our visit for March
[ترجمه گوگل]ما بازدید خود را برای اسفند تعیین کرده بودیم
[ترجمه ترگمان]سفرمان را برای ماه مارس برنامه ریزی کرده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The meeting has been timed for three o'clock.
[ترجمه گوگل]جلسه ساعت سه تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]جلسه برای ساعت سه برنامه ریزی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You've timed your holiday cleverly the weather's at its best.
[ترجمه گوگل]تعطیلات خود را هوشمندانه زمان بندی کرده اید که آب و هوا در بهترین حالت خود قرار دارد
[ترجمه ترگمان]تعطیلات تو با مهارت the در بهترین حالتش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He timed a runner in the race.
[ترجمه گوگل]او یک دونده را در مسابقه زمان بندی کرد
[ترجمه ترگمان]او در مسابقه شرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He timed each performance with a stop-watch.
[ترجمه گوگل]او هر اجرا را با یک کرونومتر زمان بندی می کرد
[ترجمه ترگمان]او هر عملکرد را با یک ساعت توقف برنامه ریزی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The tour has been timed to allow visitors to attend the opening night of the Verona opera season.
[ترجمه گوگل]زمان این تور به بازدیدکنندگان اجازه می دهد تا در شب افتتاحیه فصل اپرای ورونا شرکت کنند
[ترجمه ترگمان]این تور برای اجازه دادن به بازدیدکنندگان برای شرکت در مراسم افتتاحیه فصل opera Verona برنامه ریزی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bomb was timed to explode during the rush-hour.
[ترجمه گوگل]زمان انفجار بمب در ساعات شلوغی بود
[ترجمه ترگمان]این بمب زمانی منفجر شد که در ساعات شلوغی منفجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• scheduled, planned according to time

پیشنهاد کاربران

زمان بندی شده
برنامه ریزی کردن برای انجام یک کار
مدت دار ( محدود به مدت زمان خاص )

بپرس