thump

/ˈθəmp//θʌmp/

معنی: ضربت، صدای تلپ، سقوط باصدای سنگین، سنگینافتادن، با چیز پهن و سنگین زدن، سنگین حرکت کردن
معانی دیگر: صدای کوبش، تاپ، تالاپ، دنگ، گرمب، (باصدای تالاپ یا تاپ تاپ) زدن، کتک زدن، کوبیدن، مشت کاری کردن، (قلب) سخت تپیدن، تاپ تاپ کردن، ضربه (با چماق یا چوب دستی یا هر چیزی که تیز نیست)، کوبه، کوبش، با چیز پهن وسنگین مثل چماق زدن، با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a heavy dull sound of impact, as made by a blunt instrument striking or a large object falling.
مترادف: clump, clunk, thud
مشابه: bang, bump, plump, plunk, pound, wham

(2) تعریف: a blow, knock, or the like that makes such a sound.
مترادف: clunk, thud
مشابه: bang, blow, bop, bump, drub, hit, knock, pound, rap, slam, smack
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: thumps, thumping, thumped
(1) تعریف: to beat or strike with a heavy dull sound.
مترادف: bump
مشابه: bat, beat, bop, club, clunk, hit, pound, strike, wham

(2) تعریف: to beat or strike with heavy blows; drub.
مترادف: club, drub
مشابه: batter, beat, bop, hit, slug, strike, thwack, whack
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: thumper (n.)
(1) تعریف: to beat, strike, or fall on something with a heavy dull sound.
مترادف: flunk, pound
مشابه: beat, hit, thud, wham

(2) تعریف: to make such a sound in walking or running; stamp or pound.
مترادف: clump, pound
مشابه: clap, stamp, stump

(3) تعریف: to make such a sound or a heavy impact while operating, as a heart or engine; thud.
مترادف: pound, thud
مشابه: beat, knock, pulsate, throb

جمله های نمونه

1. if you curse again i'll thump you!
اگر دوباره ناسزا بگویی تو را در هم خواهم کوبید!

2. he fell to the ground with a thump
تالاپ افتاد روی زمین.

3. he was struck on the head and fell down with a thump
ضربه به سرش خورد و تلپی افتاد.

4. She gave the television a good thump, and the picture came back.
[ترجمه گوگل]او ضربه خوبی به تلویزیون داد و تصویر برگشت
[ترجمه ترگمان]او ضربه ای به تلویزیون زد و تصویر برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The bass guitar began to thump so loudly that it resonated in my head.
[ترجمه گوگل]گیتار بیس چنان با صدای بلند شروع به تپیدن کرد که در سرم طنین انداز شد
[ترجمه ترگمان]گیتار باس چنان به صدای بلند شروع به تپیدن کرد که در سر من طنین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'll thump you if you say that again.
[ترجمه گوگل]اگه دوباره اینو بگی سرت میزنم
[ترجمه ترگمان]اگه دوباره این حرف رو بزنی بهت ضربه می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If you don't shut up, I'm going to thump you!
[ترجمه امیر اسدی] اگه خفه نشی، با مشت میزنم تو صورتت ها!
|
[ترجمه گوگل]اگر ساکت نشوید، من به شما ضربه می زنم!
[ترجمه ترگمان]اگر خفه نشوی، می خواهم به تو ضربه بزنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She gave him a mighty thump.
[ترجمه گوگل]او ضربه ای قوی به او زد
[ترجمه ترگمان]ضربه محکمی به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The dog let his head thump on the floor again.
[ترجمه گوگل]سگ دوباره اجازه داد سرش روی زمین بکوبد
[ترجمه ترگمان]سگ دوباره سرش را روی زمین گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He felt a thump on his shoulder.
[ترجمه گوگل]ضربه ای را روی شانه اش احساس کرد
[ترجمه ترگمان]او ضربه ای به شانه او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was a loud thump as the horse crashed into the van.
[ترجمه گوگل]وقتی اسب به وانت برخورد کرد صدای تپش بلندی شنیده شد
[ترجمه ترگمان]وقتی اسب به داخل ون برخورد کرد صدای تق تق بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She gave him a thump on the back.
[ترجمه گوگل]ضربه ای به پشتش زد
[ترجمه ترگمان]او ضربه ای به پشتش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her heart began to thump wildly in her chest.
[ترجمه گوگل]قلبش به شدت در سینه اش شروع به کوبیدن کرد
[ترجمه ترگمان]قلبش به شدت در سینه او فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was a hollow thump as the cars collided.
[ترجمه گوگل]با برخورد اتومبیل ها صدای ضربه توخالی شنیده شد
[ترجمه ترگمان]صدای برخورد اتومبیل به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There was a thump as the truck hit the bank.
[ترجمه گوگل]هنگامی که کامیون به بانک برخورد کرد صدای ضربتی شنیده شد
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه کامیون به بانک برخورد کرد صدایی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

صدای تلپ (اسم)
thump, flop

سقوط با صدای سنگین (اسم)
thump

سنگین افتادن (فعل)
thump

با چیز پهن و سنگین زدن (فعل)
thump

سنگین حرکت کردن (فعل)
thump, lumber, trundle

تخصصی

[برق و الکترونیک] تپ تپ اغتشاش گذرای کم بسامد در سیستم رادیویی .

انگلیسی به انگلیسی

• thud, dull heavy sound like that of a fall; strike or blow that causes a thud
strike with something heavy so as to produce a dull heavy sound; strike with such a sound, pound, knock; walk with heavy steps
if you thump someone or something, you hit them with your fist. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ralph pushed between them and got a thump on the chest.
if something thumps somewhere, it makes a loud, dull sound by hitting something else. verb here but can also be used as a count noun. e.g. he sat down with a thump.
when your heart thumps, it beats strongly and quickly.

پیشنهاد کاربران

Here are **10 example sentences** with the word **"thump"** arranged from easy to hard, along with their translations in Farsi:
- - -
### 1. **Easy:**
**Sentence:** The book fell to the floor with a thump.
...
[مشاهده متن کامل]

**Translation:** کتاب با یک صدای تُپ به زمین افتاد.
- - -
### 2. **Easy:**
**Sentence:** He gave the drum a loud thump.
**Translation:** او به طبل یک ضربه محکم زد.
- - -
### 3. **Medium:**
**Sentence:** I heard a thump on the roof during the storm.
**Translation:** در طول طوفان صدای تُپی روی سقف شنیدم.
- - -
### 4. **Medium:**
**Sentence:** The rabbit’s feet made a soft thump on the ground.
**Translation:** پای خرگوش صدای تُپ ملایمی روی زمین ایجاد کرد.
- - -
### 5. **Medium:**
**Sentence:** She felt her heart thump loudly in her chest.
**Translation:** او احساس کرد قلبش در سینه اش به شدت می تپد.
- - -
### 6. **Hard:**
**Sentence:** The boxer landed a thump on his opponent’s shoulder.
**Translation:** بوکسور یک ضربه محکم به شانه حریفش وارد کرد.
- - -
### 7. **Hard:**
**Sentence:** The old engine made a rhythmic thump as it started.
**Translation:** موتور قدیمی هنگام روشن شدن صدای تُپ ریتم داری ایجاد کرد.
- - -
### 8. **Hard:**
**Sentence:** The thump of the bass echoed through the concert hall.
**Translation:** صدای تُپ بیس در سالن کنسرت طنین انداز شد.
- - -
### 9. **Hard:**
**Sentence:** The sudden thump at the door startled everyone in the room.
**Translation:** صدای ناگهانی تُپ در، همه افراد حاضر در اتاق را وحشت زده کرد.
- - -
### 10. **Hard:**
**Sentence:** The thump of distant artillery could be heard across the valley.
**Translation:** صدای تُپ توپ های دور در سراسر دره شنیده می شد.
Deepseek

1. کوبیدن. زدن 2. مشت و مشت کاری کردن 3. تپیدن 4. ضربه. مشت 5. ( صدای ) تالاپ
مثال:
verb :
the two men kicked and thumped him.
آن دو تا مرد او را با مشت و لگد زدند.
her heart thumped with fright.
...
[مشاهده متن کامل]

قلبش از ترس تپید.
noun :
it was a well - aimed thump on the jaw
آن یک ضربه ی خوب نشانه گیری شده بر روی فک بود.
she put the box down with a thump.
او با یک صدای تالاپ جعبه را پایین گذاشت.

Thump means to strike something heavily and strongly
تاپیدن: To thump
I'm gonna thump you
با مشت میزنم تو صورتت ها!
thump ( مهندسی بسپار - تایر )
واژه مصوب: تاپ تاپ
تعریف: ارتعاشی تناوبی یا صدایی محسوس که تایر آن را تولید می کند و احساس کوبشی هماهنگ با چرخش تایر ایجاد می کند
محکم کوبیدن
محکم کوبیدن ( روی )
با مشت کوبیدن به چیزی
محکم ضربه زدن

بپرس