[ترجمه مریم ف] او در طول شب به شدت مریض بود و چندین بار استفراغ کرد.
|
[ترجمه گوگل] او در طول شب بسیار مریض بود و چندین بار پرتاب کرد [ترجمه ترگمان] شب ها خیلی مریض می شد و چندین بار بالا می آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. You shouldn't throw up a chance like that!
[ترجمه ایمان] شما نباید همچین فرصتی را از دست بدهید.
|
[ترجمه گوگل]شما نباید چنین فرصتی را از دست بدهید! [ترجمه ترگمان]تو نباید همچین ریسکی بکنی! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Red and yellow help to throw up the other colours in the design.
[ترجمه R.F.] قرمز و زرد نسبت به رنگهای دیگه در ساخت و طراحی کمک میکنه
|
[ترجمه هادی فانی] رنگهای زرد و قرمز برای ساختن ( ترکیب رنگها برای ایجاد رنگهای دیگر ) رنگهای دیگر کمک میکنند
|
[ترجمه گوگل]قرمز و زرد به پررنگ شدن رنگ های دیگر در طرح کمک می کنند [ترجمه ترگمان]قرمز و زرد به بالا انداختن رنگ های دیگر در طراحی کمک می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The arrangement may throw up problems in other areas.
[ترجمه GreyBoy] این چینش ( آرایش ) ممکن است مشکلاتی را در مناطق دیگر به بار آورد.
|
[ترجمه صبا] این ساز و کار ممکنه مشکلاتی رو در مناطق دیگه به وجود بیاره.
|
[ترجمه گوگل]این ترتیب ممکن است مشکلاتی را در زمینه های دیگر ایجاد کند [ترجمه ترگمان]این آرایش ممکن است مشکلاتی را در مناطق دیگر ایجاد کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The smell made me want to throw up.
[ترجمه گوگل]این بو باعث شد که من میل به بیرون بیاورم [ترجمه ترگمان] بو منو مجبور کرد که بالا بیارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Don't throw up your education by leaving now.
[ترجمه R.F.] درحال حاضر از تحصیلاتت صرف نظر نکن.
|
[ترجمه صبا] با رفتن تحصیلاتت رو ترک نکن
|
[ترجمه گوگل]تحصیلات خود را با رفتن به هم نریزید [ترجمه ترگمان]همین الان education رو بالا نیار [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Why did you throw up such a good job?
[ترجمه canopus] چرا همچین شغل خوبی رو ترک کردی؟؟
|
[ترجمه گوگل]چرا انقدر کار خوبی رو به راه انداختی؟ [ترجمه ترگمان]چرا همچین کار خوبی کردی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They used old lumber to throw up a hut.
[ترجمه گوگل]آنها از الوارهای قدیمی برای پرتاب یک کلبه استفاده کردند [ترجمه ترگمان]آن ها از الوار کهنه استفاده می کردند تا یک کلبه بسازند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. When I get seasick, I throw up my food.
[ترجمه گوگل]وقتی دریازدگی می کنم، غذای خود را دور می ریزم [ترجمه ترگمان]، وقتی دریا زده میشم غذام رو بالا میارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I normally throw up at the mere mention of footy management, but Soccer Rivals is darn good.
[ترجمه گوگل]من معمولاً فقط با ذکر مدیریت پا به پا می نشینم، اما Soccer Rivals خیلی خوب است [ترجمه ترگمان]معمولا به محض اشاره به مدیر اجرایی پا پا بالا می اندازم، اما رقابت فوتبال خیلی خوبه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It made me want to throw up.
[ترجمه گوگل]این باعث شد که بخواهم سرم بیاورم [ترجمه ترگمان] باعث شد بخوام بالا بیارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Rob managed to throw up twice and I felt decidedly off.
[ترجمه گوگل]راب توانست دو بار پرفشاری کند و من کاملاً احساس ناراحتی کردم [ترجمه ترگمان]راب دو بار سعی کرد دو بار بالا بیاورد و من احساس کردم که کاملا گیج شده ام [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I wanted to throw up, pass out, scream and cry at the same time.
[ترجمه گوگل]میخواستم همزمان بیرون بیاورم، غش کنم، جیغ بزنم و گریه کنم [ترجمه ترگمان]می خواستم بالا بیاورم، بی هوش شوم، جیغ بکشم و همزمان فریاد بزنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The smell is so terrible you want to throw up.
[ترجمه گوگل]بو آنقدر وحشتناک است که می خواهید بیرون بیاورید [ترجمه ترگمان]بو خیلی وحشتناکه که میخوای بالا بیاری [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. If you want to throw up, feel free to now, if that would make you feel any better.
[ترجمه گوگل]اگر میخواهید استفراغ کنید، همین حالا احساس راحتی کنید، اگر این باعث میشود احساس بهتری داشته باشید [ترجمه ترگمان]اگر می خواهید آن را رها کنید، حالا احساس آزادی کنید، اگر این باعث می شود که شما احساس بهتری داشته باشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
قی کردن (فعل)
regurgitate, eructate, spew, cat, vomit, retch, throw up
• vomit; remove from being among; give up; build rapidly
پیشنهاد کاربران
بروز کردن، اتفاق افتادن، ایجاد کردن
پرتاب کردن، بالا آوردن ( بد بودن حال )
استفراغ زدن
1 - throw something up to produce new problems or ideas تولید مشکلات یا ایده های جدید کردن The meeting threw up some interesting ideas. 2 - UK informal If you throw up your job, you choose to leave it or stop doing it/ to leave a job suddenly ... [مشاهده متن کامل]
انگلیسی بریتانیایی، غیر رسمی کار خود را ناگهانی ترک کردن یا دست از کار کشیدن ترک کردن کار به شکل ناگهانی He's thrown up his job and gone off to Africa to work for a children's charity. He threw up his high - paid city job to move into the not - for - profit sector.
ساختن سریع و بدون کیفیت یک ساختمان
قی کردن، بالا آوردن، به بار آوردن، دست کشیدن از، با شتاب ساختن