throw down

/ˈθroʊˈdaʊn//θrəʊdaʊn/

معنی: رد کردن
معانی دیگر: سبب افتادن شدن، طرد کردن

جمله های نمونه

1. He threw down the book and went out.
[ترجمه گوگل]کتاب را انداخت و بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]کتاب را پایین انداخت و بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They have thrown down the gauntlet to the PM by demanding a referendum.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] آن ها با درخواست همه پرسی نخست وزیر را به چالش کشیدند.
|
[ترجمه گوگل]آنها با درخواست رفراندوم، دست خود را به روی نخست وزیر انداخته اند
[ترجمه ترگمان]آن ها با درخواست یک همه پرسی، مبارزه خود را به نخست وزیر محکوم کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The soldiers threw down their arms.
[ترجمه گوگل]سربازان بازوهای خود را به زمین انداختند
[ترجمه ترگمان]سربازان دست هایشان را پایین انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was quick to take up the gauntlet thrown down by the opposition.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] او سریع به مبارزه طلبی مخالفان لبیک گفت.
|
[ترجمه گوگل]او به سرعت دستکشی را که مخالفان انداخته بودند، در دست گرفت
[ترجمه ترگمان]او به سرعت به سوی مخالفان حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The regional parliament threw down a new challenge to the central authorities by passing a law allowing private ownership of businesses.
[ترجمه گوگل]پارلمان منطقه ای با تصویب قانونی که اجازه مالکیت خصوصی بر مشاغل را می دهد، چالش جدیدی را برای مقامات مرکزی کنار گذاشت
[ترجمه ترگمان]پارلمان منطقه ای با تصویب قانونی که اجازه مالکیت خصوصی کسب و کارها را می دهد، یک چالش جدید را به مقامات مرکزی پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her clothes were thrown down just anyhow.
[ترجمه گوگل]لباس هایش به هر حال پایین انداخته شد
[ترجمه ترگمان]به هر حال لباس هایش را پایین انداخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has thrown down a good offer.
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد خوبی را رد کرده است
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد خوبی به او داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She relieved her feelings by throwing down her husband's books on the floor.
[ترجمه گوگل]او با انداختن کتاب های شوهرش روی زمین، احساساتش را تسکین داد
[ترجمه ترگمان]با پرت کردن کتاب های شوهرش روی زمین، احساساتش را تسکین می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Finally, they threw down the dictator.
[ترجمه گوگل]بالاخره دیکتاتور را سرنگون کردند
[ترجمه ترگمان]بالاخره دیکتاتور را به زمین انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sophia jumps up and throws down her knitting.
[ترجمه گوگل]سوفیا می پرد و بافتنی اش را پایین می اندازد
[ترجمه ترگمان]سوفیا پرید و بافتنی اش را به زمین پرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The slops she threw down sprinkled me all over.
[ترجمه گوگل]شیب هایی که او به پایین پرت کرد همه جایم را پاشید
[ترجمه ترگمان]ظرف غذایی که او به من داد همه چیز را برایم ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The body had been thrown down a disused mineshaft.
[ترجمه گوگل]جسد به پایین میل مین بلااستفاده پرتاب شده بود
[ترجمه ترگمان] جسد رو به یه mineshaft متروکه فرستاده بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They plotted to throw down the government.
[ترجمه گوگل]آنها توطئه کردند تا دولت را سرنگون کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها توطئه کردند تا دولت را سرنگون کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The reactionary regime was thrown down by an armed uprising.
[ترجمه گوگل]رژیم ارتجاعی با یک قیام مسلحانه سرنگون شد
[ترجمه ترگمان]رژیم ارتجاعی براثر یک قیام مسلحانه به پایین پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Marion threw down the book in disgust.
[ترجمه گوگل]ماریون با انزجار کتاب را پرت کرد
[ترجمه ترگمان]ماریان کتاب را با تنفر به زمین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

پیشنهاد کاربران

1 -
throw ( something ) down
US informal
to perform or play a piece of music
امریکایی انگلیسی، غیر رسمی
اجرا یا پخش کردن یک قطعه موسیقی
The band was throwing down hard - core punk rock.
...
[مشاهده متن کامل]

Every night we throw down like it's the last night of the tour.
2 -
to be in a competition or have an argument with someone, or have a fight involving physical violence
مسابقه یا مشاجره با کسی داشتن/کردن ، یا دعوای خشونت آمیز جسمی با کسی کردن
We've known these men for years and they've never been violent, so I think we can dispense with the idea of them throwing down.
I want to throw down with the Brits, who insist that "z" is pronouced "zed" rather than "zee".
I wouldn't throw down with anyone in a big professional contest.
He mentioned the time John Huston threw down with Errol Flynn in a fistfight.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/throw-down
در بازی به معنای عمدا باخت دادن است
در بدن سازی ینی سنگین کار کردن یا زدن
مثال:
bro , lets throw down
داداچ بیا سنگین کار کنیم / یا حرفه ای کار کنیم
معنی بهم پریدن و دعوا هم میده
throw [sth] down | از بالا رها کردن ، انداختن
نمونه :
They throw food from the plane down to the disaster victims
آن ها غذا را از هواپیما برای قربانیان فاجعه پایین می انداختند.
مطرح کردن

بپرس