thickish


معنی: نسبتا ضخیم، نسبتا انبوه
معانی دیگر: thickly نسبتا ضخیم

جمله های نمونه

1. The neck is also mahogany, with a thickish rosewood fingerboard harbouring twenty frets.
[ترجمه گوگل]گردن نیز ماهاگونی است، با یک تخته انگشت ضخیم از چوب رز که دارای بیست فرت است
[ترجمه ترگمان]گردن همچنین از چوب ماهون است، با یک thickish صندل سرخ که به بیست frets پناه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I aim to achieve a thickish pouring sauce, but not a poultice.
[ترجمه گوگل]هدف من این است که به سس غلیظی برسم، اما نه ضماد
[ترجمه ترگمان]هدف من به دست آوردن سس thickish است، اما poultice نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The tremolo is a vintage style, spring-loaded affair in the Fender tradition, with a thickish chrome bar.
[ترجمه گوگل]ترمولو در سنت فندر به سبک وینتیج و فنری است که نوار کرومی ضخیم دارد
[ترجمه ترگمان]The یک سبک کلاسیک، پر بار در سنت Fender، با یک نوار chrome کروم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Once all the oil in, if your mixture is too thick (you are aiming for a thickish pouring consistency), add a little warm water.
[ترجمه گوگل]هنگامی که تمام روغن داخل آن شد، اگر مخلوط شما خیلی غلیظ است (می‌خواهید غلظت غلیظی داشته باشید)، کمی آب گرم اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که همه نفت در حال افزایش است، اگر مخلوط شما بیش از حد ضخیم باشد (شما به دنبال ایجاد ثبات شدید)هستید، کمی آب گرم به آن اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Line two baking trays with baking parchment then oil a thickish handle of a wooden spoon and lay it on a cooling rack.
[ترجمه گوگل]دو سینی فر را با کاغذ روغنی بپوشانید سپس دسته ضخیم قاشق چوبی را روغن بزنید و روی توری خنک کننده بگذارید
[ترجمه ترگمان]دو سینی پخت با کاغذ پوستی و بعد با دسته نسبتا ضخیم یک قاشق چوبی، آن را روی یک قفسه خنک قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Then I heard footsteps on a stairs, and in a moment the thickish figure of a woman blocked out the light from the office door.
[ترجمه گوگل]سپس صدای قدم‌هایی را روی پله‌ها شنیدم، و در یک لحظه چهره کلفت زنی نور در دفتر را مسدود کرد
[ترجمه ترگمان]بعد صدای پایی را از پله ها شنیدم و در یک لحظه، اندام نسبتا ضخیم یک زن چراغ اتاق را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نسبتا ضخیم (صفت)
thickish

نسبتا انبوه (صفت)
thickish

تخصصی

[نساجی] نسبتا ضخیم - نسبتا غلیظ

پیشنهاد کاربران

بپرس