صفت ( adjective )
حالات: terser, tersest
مشتقات: tersely (adv.), terseness (n.)
حالات: terser, tersest
مشتقات: tersely (adv.), terseness (n.)
• : تعریف: effectively brief and to the point; concise; pithy.
• مترادف: concise, laconic, pithy, succinct
• متضاد: long-winded
• مشابه: abrupt, brief, clear, clipped, compact, crisp, curt, incisive, pointed, short, trenchant
• مترادف: concise, laconic, pithy, succinct
• متضاد: long-winded
• مشابه: abrupt, brief, clear, clipped, compact, crisp, curt, incisive, pointed, short, trenchant
- The secretary gave a terse account of the points discussed in the last meeting.
[ترجمه گوگل] منشی توضیحات مختصری از نکات مطرح شده در جلسه گذشته ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] وزیر توضیح مختصری از نکات مورد بحث در جلسه گذشته داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وزیر توضیح مختصری از نکات مورد بحث در جلسه گذشته داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wrote in a terse style similar to that of a news reporter.
[ترجمه گوگل] او با سبکی مختصر شبیه به یک گزارشگر خبر نوشت
[ترجمه ترگمان] او در یک سبک terse شبیه به یک خبرنگار خبری نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در یک سبک terse شبیه به یک خبرنگار خبری نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The professor prefers terse language in student essays and will give a lower grade for excess wordiness.
[ترجمه گوگل] استاد در مقالات دانشجویی زبان مختصر را ترجیح می دهد و برای لفظ بیش از حد نمره کمتری می دهد
[ترجمه ترگمان] استاد زبان کوتاهی را در مقالات دانش آموزان ترجیح می دهد و نمره پایین تری برای wordiness اضافی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استاد زبان کوتاهی را در مقالات دانش آموزان ترجیح می دهد و نمره پایین تری برای wordiness اضافی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید