territorial

/ˌterəˈtɔːriəl//ˌterɪˈtɔːrɪəl/

معنی: زمینی، محلی، داخلی، منطقهای، ارضی
معانی دیگر: وابسته به سرزمین، اقلیمی، سرزمینی، ساحلی، (جانورشناسی - گیاه شناسی) قلمرودار، بومگاهی، (معمولا t بزرگ) وابسته به دفاع محلی (توسط غیر نظامیان)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to land or territory.

(2) تعریف: limited to a particular territory; regional.

(3) تعریف: characterized by defensiveness of one's territory.

(4) تعریف: (sometimes cap.) organized for the defense of a home or nation.

- a territorial army
[ترجمه گوگل] یک ارتش سرزمینی
[ترجمه ترگمان] یک ارتش منطقه ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: territorially (adv.)
• : تعریف: (sometimes cap.) a soldier who is a member of a territorial army.

جمله های نمونه

1. territorial waters
آبهای ساحلی

2. a territorial species
گونه ی قلمرودار

3. iran's territorial waters
آب های ساحلی ایران

4. a country's territorial integrity
تمامیت ارضی یک کشور

5. we have no territorial claims on your country
ما هیچگونه ادعای ارضی نسبت به کشور شما نداریم.

6. in order to preserve chinese territorial entity
به منظور حفظ تمامیت ارضی کشور چین

7. Both countries feel they have territorial claims to the islands.
[ترجمه گوگل]هر دو کشور احساس می کنند که ادعای ارضی نسبت به جزایر دارند
[ترجمه ترگمان]هر دو کشور احساس می کنند که ادعاهای ارضی برای این جزایر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is the only republic which has no territorial disputes with the others.
[ترجمه گوگل]این تنها جمهوری است که هیچ مناقشه ارضی با سایرین ندارد
[ترجمه ترگمان]این تنها کشوری است که هیچ اختلاف ارضی با دیگران ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The country is fighting to preserve its territorial integrity.
[ترجمه گوگل]این کشور برای حفظ تمامیت ارضی خود مبارزه می کند
[ترجمه ترگمان]این کشور در حال مبارزه برای حفظ تمامیت ارضی خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The President spoke of the need for territorial compromise.
[ترجمه masome ayazi] رئیس جمهورازنیاز برای توافق منطقه ای صحبت کرد
|
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور از نیاز به سازش ارضی صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور از نیاز به سازش ارضی سخن گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The ship drifted into Turkish territorial waters .
[ترجمه گوگل]کشتی به سمت آب های سرزمینی ترکیه حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]کشتی در آب های territorial فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were not allowed to fish in our territorial waters.
[ترجمه گوگل]آنها اجازه نداشتند در آبهای سرزمینی ما ماهیگیری کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها اجازه نداشتند در آب های ساحلی ما ماهی بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The ship will remain outside Chinese territorial waters.
[ترجمه گوگل]این کشتی خارج از آب های سرزمینی چین باقی خواهد ماند
[ترجمه ترگمان]این کشتی در خارج از آب های منطقه ای چین خواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Both Clownfish and Dwarf Angelfish are very territorial.
[ترجمه گوگل]دلقک ماهی و فرشته ماهی کوتوله هر دو بسیار سرزمینی هستند
[ترجمه ترگمان]هر دو Clownfish و Angelfish دو رف بسیار منطقه ای هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Being strongly territorial they have less need for this when compared with birds breeding in tightly packed colonies.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که به شدت منطقه‌ای هستند، در مقایسه با پرندگانی که در کلنی‌های فشرده تولیدمثل می‌کنند، نیاز کمتری به آن دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت منطقه ای هستند که در مقایسه با پرورش پرندگان در کلونی های محکم، نیاز کمتری به این مساله دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The maintenance of territorial integrity has become a joint enterprise.
[ترجمه گوگل]حفظ تمامیت ارضی به یک شرکت مشترک تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]حفظ تمامیت ارضی به یک شرکت مشترک تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زمینی (صفت)
agrarian, earthly, terrestrial, territorial, earthy, geocentric, geomorphic, sublunar, sublunary, tellurian, telluric, tellurous, terrene

محلی (صفت)
native, vernacular, territorial, autochthonal, local, residential, autochthonous

داخلی (صفت)
territorial, esoteric, innate, ben, internal, interior, inner, indoor, inward

منطقه ای (صفت)
territorial, zonal, zonary, regional, zonular

ارضی (صفت)
territorial

تخصصی

[حقوق] منطقه ای، ارضی، محلی، داخلی

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to territory or land; regional, national
territorial means concerned with the ownership of a particular area of land or water.

پیشنهاد کاربران

محافظ قلمرو
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : territory / territoriality
✅️ صفت ( adjective ) : territorial
✅️ قید ( adverb ) : territorially
منطقه ای ، ارضی
territorial claims مطالبات منطقه ای یا ارضی
adjective
1 : of or relating to land or water that is owned or controlled by a government
◀️territorial boundaries
◀️territorial claims by settlers
◀️a territorial government
◀️
The two countries are in a territorial dispute. [=a disagreement about which one controls a particular territory]
...
[مشاهده متن کامل]

2 [more territorial; most territorial] — used to describe animals or people that try to keep others away from an area that they use or control
◀️
The neighbor's dog is extremely territorial and barks if you come close to the yard.
◀️the human tendency to be territorial
◀️ Oh I’m very selfish and territorial with my property
کسی یا حیوانی که اگه وارد قلمروش بشین خیلی عصبانی میشه ( قلمروطلب )
همیشه سعی میکنه بقیه از دارایی هایش و قلمروش دور نگه داره

سرزمینی، محلی، داخلی
قلمروطلبانه
قلمروطلب

بپرس