tender

/ˈtendər//ˈtendə/

معنی: انبار، پیشنهاد، پول رایج، مناقصه، مناقصه ومزایده، ترد و نازک، تنک، با ملاحظه، مشفق، محبت امیز، ترد، باریک، نازک، لطیف، دقیق، حساس، مهربان، ارائه دادن، عرضه کردن، تقدیم کردن، پیشنهاد دادن، ترد کردن، لطیف کردن، حساس بودن
معانی دیگر: ظریف، ملایم، ملاطفت آمیز، پر ملاطفت، مهرآمیز، پر مهر، نوازشگر، پر نرمش، زود شکن، نرم، زود آسیب، پر سهش، زود رنج، (به ویژه به خاطر کم سالی) ضعیف، کم استقامت، کم -، کم طاقت، پر امساک، صرفه جو، (مهجور) عزیز، گرامی، دردناک (به ویژه در اثر دست زدن یا به کار بردن)، دادن، فرستادن، (برای رفع بدهی یا تعهد و غیره) پیشنهاد دادن، پول عرضه کردن، بازپرداخت کردن، پیشنهاد (پرداخت بدهی یا رفع تعهد)، پیشنهاد مناقصه، پیشنهاد رسمی (برای عقد قرارداد یا ازدواج و غیره)، کسی که از چیزی مواظبت یا سرپرستی می کند، مراقب، بپا، (در ترکیب) - پا، متصدی، (کشتی یا هواپیما و غیره) سوخت رسان، توشه رسان، کمک رسان، قایق ویژه ی حمل مسافر و بار از کشتی به ساحل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: tenderer, tenderest
(1) تعریف: easily chewed or crushed; not tough; soft.
مترادف: soft
متضاد: tough
مشابه: chewable, crushable, delicate, fragile, friable, malleable, pliable

- a tender piece of meat
[ترجمه محمد رومزی] یک تیکه گوشت ترد.
|
[ترجمه امیررضا رسول زاده] یک تکه گوشت نرم و لطیف
|
[ترجمه گوگل] یک تکه گوشت لطیف
[ترجمه ترگمان] یک تکه گوشت پر از گوشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: young; immature.
مترادف: callow, green, immature
متضاد: advanced
مشابه: childish, juvenile, puerile, raw, unripe, young, youthful

- He's at a tender age.
[ترجمه مرجان] او در سن حساسی است
|
[ترجمه گوگل] او در سنی حساس است
[ترجمه ترگمان] در این سن و سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: expressing love or kindness in a gentle way.
مترادف: affectionate, fond
متضاد: abusive, harsh, rough
مشابه: gentle, kind, loving, mild, soft-hearted, sympathetic, tender-hearted, warm

- a mother's tender touch
[ترجمه فرزانه] دست نوازشگر مادر
|
[ترجمه گوگل] لمس لطیف یک مادر
[ترجمه ترگمان] دستی نرم و لطیف مادر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- tender words
[ترجمه فرزانه] سخنان پر مهر
|
[ترجمه گوگل] کلمات لطیف
[ترجمه ترگمان] سخنان مهرآمیز،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: easily hurt when touched; acutely painful; sore; sensitive.
مترادف: sensitive
مشابه: irritated, sore, touchy

- The wound is still tender.
[ترجمه سوگل] زخم هنوز آسیب پذیر است.
|
[ترجمه شهریار] زخم هنوز دردناکه ( منظور وقتی که لمس میشه )
|
[ترجمه گوگل] زخم هنوز حساس است
[ترجمه ترگمان] زخم هنوز لطیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: not strong; delicate.
مترادف: delicate, fragile
متضاد: hardy
مشابه: dainty

- a tender plant
[ترجمه صفورا] گیاه ظریف و شکننده
|
[ترجمه گوگل] یک گیاه مناقصه
[ترجمه ترگمان] گیاه مهربانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tenders, tendering, tendered
مشتقات: tenderly (adv.), tenderness (n.)
• : تعریف: to cause to be tender.
مترادف: soften
مشابه: tenderize
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tenders, tendering, tendered
(1) تعریف: to formally present.
مترادف: proffer
مشابه: give, offer, present, render, submit

- He tendered his resignation.
[ترجمه گوگل] استعفای خود را ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] استعفای خود را تقدیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to offer.
مترادف: give, offer, proffer
مشابه: bid, extend, present, propose, provide, render, submit, volunteer

- May I tender some advice?
[ترجمه گوگل] آیا می توانم مشاوره ای ارائه کنم؟
[ترجمه ترگمان] میشه یه نصیحتی بهت بکنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: tenderable (adj.), tenderer (n.)
(1) تعریف: the act of tendering.
مترادف: offering, presentation, proffer, submission
مشابه: offer, payment, proposal

(2) تعریف: that which is tendered, esp. money or payment.
مترادف: compensation, payment, recompense
مشابه: bequest, currency, gift, legal tender, money, offer, present, return, salary, wage
اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who cares for, manages, or takes charge of something.

(2) تعریف: a vessel engaged in ferrying provisions back and forth from shore to other vessels.

جمله های نمونه

1. tender colors
رنگ های ملایم

2. tender ironies
کنایه های ظریف

3. tender love
عشق مهرآمیز

4. tender meat
گوشت ترد

5. tender of one's praise
امساک کننده در تعریف و تمجید

6. a tender breeze
نسیم ملایم

7. a tender smile
لبخند مهرآمیز

8. his tender for building two bridges was accetped
(در مناقصه) پیشنهاد او برای ساختن دو پل پذیرفته شد.

9. legal tender
پول قانونی

10. the tender feelings of a woman whose husband has died
احساسات آسیب پذیر زنی که شوهرش مرده است

11. the tender notes of spring birds
آهنگ های لطیف پرندگان بهاری

12. the tender petals of a rose
گلبرگ های لطیف گل سرخ

13. the tender relationship of those two old friends
رابطه ی پر ملاطفت آن دو دوست قدیمی

14. to tender an invitation
دعوتنامه فرستادن

15. to tender one's apologies
مراتب پوزش خواهی خود را اظهار کردن

16. to tender one's resignation
استعفای خود را دادن (تقدیم کردن)

17. a destroyer tender
توشه رسان ناوشکن

18. an extremely tender situation
یک وضعیت بسیار حساس

19. children of tender years
کودکان کم سن و سال

20. she was most tender of throwing any blame on her husband
از انداختن هرگونه تقصیر به گردن شوهرش سخت ابا داشت.

21. to submit a tender
در مناقصه شرکت کردن

22. her life is as tender to me as my own
عمر او مانند جان خودم برایم عزیز است.

23. his mother was very tender with him
مادرش نسبت به او بسیار پر مهر بود.

24. that scar is still tender
جای آن زخم هنوز حساس است.

25. these eggs are very white and tender
این تخم مرغ ها بسیار سفید و زود شکن هستند.

26. they are too young and too tender for work in a mine
آنان برای کار در معدن خیلی جوان و کم طاقت اند.

27. during a drought many of the more tender species of animals die out
در خشکسالی بسیاری از گونه های آسیب پذیرتر حیوانات معدوم می شوند.

28. a novel which is full of discernment and tender feelings
رمانی که پر از ژرف نگری و احساسات لطیف است

29. cook this meat well so that it is tender
این گوشت را خوب بپزید تا نرم شود.

30. Continue cooking until the meat is tender.
[ترجمه گوگل]پخت را تا زمانی که گوشت نرم شود ادامه دهید
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که گوشت ترد است به پخت وپز ادامه دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انبار (اسم)
lodge, store, agglomeration, tender, seraglio, cellar, storeroom, storehouse, repository, arsenal, garner, depot, sluice, repertory, clearing house, depository, thesaurus, entrepot, stockroom, godown

پیشنهاد (اسم)
motion, tender, offer, bid, plea, suggestion, proposal, proposition, proffer

پول رایج (اسم)
tender, circulating money, currency

مناقصه (اسم)
tender

مناقصه ومزایده (اسم)
tender

ترد و نازک (صفت)
tender

تنک (صفت)
tender, thin, sparse

با ملاحظه (صفت)
tender, wary, thoughtful, considerate

مشفق (صفت)
tender, kind, sympathetic

محبت امیز (صفت)
tender, loving

ترد (صفت)
tender, plucky, soft, fragile, brittle, frangible, friable, crisp, crispy, eggshell, mealy

باریک (صفت)
delicate, tender, narrow, thin, capillary, strait, fragile, reedy, slender, tenuous, linear, thready, gracile

نازک (صفت)
fine, tender, attenuate, soft, thin, slim, frail, ethereal, spare, fragile, tenuous, gossamer, eggshell, thready

لطیف (صفت)
fine, delicate, tender, gentle, soft, subtle, rare, fair, elegant, benignant, benign, fragile, tenuous, refined, precious, volatile, gossamer, incomparable

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

حساس (صفت)
alive, acute, keen, sensitive, susceptible, delicate, touchy, tender, exquisite, vigilant, sensate, sentient, stark, techy, sensory, kittle, passible, sharp-nosed, soft-boiled, thin-skinned, supersensitive, susceptive, ticklish

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

ارائه دادن (فعل)
submit, give, present, exhibit, put, tender, render, hold forth, produce, bring forward, propound, porrect, propone

عرضه کردن (فعل)
tender, offer

تقدیم کردن (فعل)
tender, propound

پیشنهاد دادن (فعل)
tender, put in a proposal

ترد کردن (فعل)
tender, embrittle, tenderize

لطیف کردن (فعل)
tender, intenerate

حساس بودن (فعل)
tender

تخصصی

[عمران و معماری] پیشنهاد - مناقصه - آبدان
[حقوق] در مناقصه یا مزایده شرکت کردن، پیشنهاد دادن، تسلیم کردن (اسناد)، مناقصه، مزایده، پیشنهاد
[نساجی] بارآوردن - پروردن ( ابریشم . خمیر سلولز یا چاپ )
[ریاضیات] مناقصیه، پیشنهاد

انگلیسی به انگلیسی

• bid, offer; overseer, supervisor; car attached to a locomotive for carrying fuel and water
offer formally, suggest, make a suggestion
gentle, soft, delicate
a tender person expresses gentle and caring feelings.
if someone is at a tender age, they are young and inexperienced.
tender meat is soft and easy to cut or chew.
if a part of your body is tender, it hurts when you touch it.
a tender is a formal offer to supply goods or do a job for a particular price. count or uncount noun here but can also be used as a verb. e.g. ...allowing private firms to tender for certain services.
if you tender a suggestion, an apology, or your resignation, you formally make it or offer it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

کلمه "tender" دارای چندین معنی و کاربرد است که بسته به زمینه می تواند متفاوت باشد:
1. به عنوان صفت:
- نرم یا لطیف: اشاره به چیزی که حساس، ضعیف یا نرم است.
- مثال: "The meat is very tender. " ( گوشت بسیار نرم است. )
...
[مشاهده متن کامل]

- مهربان یا دلسوز: توصیف فردی که احساسات دیگران را در نظر می گیرد.
- مثال: "He has a tender heart. " ( او قلبی مهربان دارد. )
2. به عنوان فعل:
- پیشنهاد دادن یا ارائه کردن: به معنای ارائه چیزی برای نظر سنجی یا تأیید.
- مثال: "She tendered her resignation. " ( او استعفای خود را ارائه داد. )
3. به عنوان اسم:
- پیشنهاد یا پیشنهاد رسمی: به ویژه در زمینه های اقتصادی یا رسمی، مانند پیشنهاد قیمت.
- مثال: "They submitted a tender for the construction project. " ( آنها یک پیشنهاد برای پروژه ساخت و ساز ارسال کردند. )
منبع CHAT GPT 4o mini

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To offer formally; submit for consideration 📝
🔍 مترادف: Offer
✅ مثال: He tendered his resignation after the scandal.
مدیریت ، تصدی tender of some thing
مهربان، حساس، شکننده، کاملن پخته، رسمن ارایه کردن، مزایده ( کردن ) ، مراقب، واگن سوخت/مواد بر قطار، قایق رابط بین ساحل و کشتی بزرگ، خام و بی تجربه
جوان و خام
if someone is at a tender age, they are young and inexperienced
loving, kind, sympathetic
[عمران و معماری]
tender: اسناد ( و فرایند ) مناقصه است که توسط کارفرما تهیه و درخواست قیمت می گردد،
bid: اسناد شرکت در مناقصه و حاوی قیمت است که توسط پیمانکار تکمیل شده است.
به معنی اعلان حمل کننده به مرسل الیه برای تحویل کالا هم هست.
واژه tender به معنی مناقصه است، مثل زمانیکه مثلا دولت انجام یک پروژه رو به مناقصه میگذاره و بدنبال بهترین پیشنهاد هست برای انجامش. پیشنهادها بصورت محرمانه و بصورت دستی یا در سایت معینی و با دسترسی که از قبل داده شده ارائه میشن و نقطه ضعفش اینه که فرایند شفافی نیست و شرکت کنندگان از پیشنهاد دیگران اطلاعی ندارند که می تونه باعث فساد بشه و طرفِ مناقصه دهنده ممکنه شرکت مورد نظر خودش رو انتخاب کنه. طرفِ اول، مشخصات پروژه و نیازها رو توضیح میده و پیشنهادهای دریافتی رو بررسی می کنه و لزوما ممکنه ارزانترین رو انتخاب نکنه گاهی بعضی از شرکت ها با کیفیت پایین پروژه رو انجام میدن که ارزش نداره بنابراین رزومه شرکتِ پیشنهاد دهنده قیمت در نظر گرفته میشه مگر اینکه نهاد یا شرایطی باشه که کیفیت براشون مهم نباشه و صرفا بخوان به هر قیمتی انجام بشه.
...
[مشاهده متن کامل]

در مقابل، واژه Auction هست که به معنی حراج یا مزایده است و کالای موردنظر به بالاترین قیمتِ پیشنهادی فروخته می شه مثل زمانی که مثلا یک تابلوی نقاشی یا اثر هنری یا تاریخی رو می فروشند. قیمت ها و پیشنهادها علنی و مشخص هست و معمولا بالاترین قیمتِ پیشنهادی برنده میشه. مزایده یا حراج در مدت کوتاهی انجام میشه اما مناقصه معمولا زمان بر هست.

Tender vs bid
Tender به فرایند مناقصه گفته میشه.
Bidding یا ارایه ی پیشنهاد ( قیمت دادن ) که جزئی از فرآیند مناقصه هست و توسط شرکت کننده ها put in ( ارائه ) میشه.
Submit a tender به مزایده گذاشتن
Put in a bid قیمت دادن
اعلام کردن
I hereby tender my resignation
بدینوسیله استعفای خود را اعلام میدارم
اعلام کردن
I hereby tender my resignation
بدینوسیله استعفای خود را اعلام میدارم.
درمورد غذا به معنای ترد و نرم هست
به لطف
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
حافظ
ملاطفت آمیز
adjective :
۱ - غذای کاملا پخته شده ( به طوری که بتوان آن را به آسانی تکه تکه کرد و خورد. )
به عنوان نمونه :
Continue cooking until the meat is tender
۲ - عضو دردناک بدن انسان ( به طوری که اگر کسی آن عضو را لمس کند، به درد بیاید. )
...
[مشاهده متن کامل]

به عنوان نمونه :
My arm is still tender where I bruised it
۳ - آرام و مهربانانه ( به طوری که نشان دهنده عشق به کسی باشد. )
به عنوان نمونه :
Her voice was tender and soft
۴ - آسیب پذیر، تُرد و شکننده ( به خصوص برای گلها و گیاهان استفاده می شود. )
به عنوان نمونه :
tender plants that were killed by the harsh winter
2 - verb - transitive - formal :
پیشنهاد دادن یا نشان دادن چیزی به صورت رسمی به دیگران
به عنوان نمونه :
As company secretary, you must tender the proposal

منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/tender
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : tender / tenderize
✅️ اسم ( noun ) : tender / tenderness
✅️ صفت ( adjective ) : tender
✅️ قید ( adverb ) : tenderly
Cook the pasta until it is just tender. She was tender and loving with her new child.
painful when touched : sore
Her wrist was swollen and tender.
tender young plants
سرپا
1 -
to give or offer something
چیزی را ارائه یا پیشنهاد دادن
The health minister has tendered her resignation ( = has offered to leave her job ) .
Please tender the exact fare.
2 -
If you tender for a job, you make a formal offer to do it for a stated price/ to make a formal offer to supply goods or do a job for an agreed price
...
[مشاهده متن کامل]

اگر برای کاری tender بدهید، یعنی پیشنهاد رسمی برای انجام آن با قیمت مشخص دادن
ارائه یک پیشنهاد رسمی برای عرضه کالا یا انجام کار با قیمت توافقی دادن
Five companies have tendered for the hospital contract.
It will be better still if competitors in poor countries can tender successfully.
The company is tendering to clean the Millennium Dome.
Next month companies will be invited to tender for a new international telecommunications system.
3 -
young and not experienced
صفت/ جوان و بی تجربه
At the tender age of 17, he joined the army.
4 -

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/tender
لطیف
مناقصه
To put something out to tender: به مناقصه گذاشتن
دل نازک
واگن سوخت
مغز پز شدن غذایی که آب پز میکنیم
Tender moment
لحظه یا لحظات صمیمانه ( بین دو نفر، یا برای مثال بین والدین با نوزادشان، یا بین حیوان خانگی و صاحبش )
Finding themselves involved in an emergency accelerates the pair through their first disagreements, towards their first truly tender moment.
Easy to chew or cut through, typically of
meat
وقتی گوشت اینقدر خوب بپزه که به راحتی جدا بشه و جویده بشه
Tender رو برایش به کار می بریم.
This steak is so tender. 😋
دردناک، شکننده
tender ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: قایق خدماتی
تعریف: شناور کوچکی که از آن در حمل ونقل بار و مسافر و ارسال تدارکات از بندر به کشتی های بزرگ و بر عکس استفاده می شود
مهربان و محبت آمیز .
A tender look.
نرم
خام
پیشنهاد
خام به معنای بی تجربه
ساغی
پادو
تروتازه
caring - kind
Soft - Warm - Gentle
compassionate

عنفوان، اوان
tender youth عنفوان جوانی
easily hurt or damaged
کم مقاوم، زودرنج، ضعیف
تنک ، کم پشت ، کم تراکم
آسیب پذیر، خدشه پذیر، خلل پذیر، صدمه پذیر، گزندپذیر

پیشنهاد در مزایده یا مناقصه،
دقیق، باملاحظه، پیشنهاد
ارایه کردن
1. ترد
2. دردناک
3. پر مهر و دلنشین
ترش
Tender age
سن کودکی ( که فرد تجربه ی زیادی ندارد )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس