tedium

/ˈtiːdiəm//ˈtiːdɪəm/

معنی: بیزاری، دل تنگی، خستگی، ملالت، یکنواختی
معانی دیگر: طاقت فرسایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the state or condition of being tedious, dull, or wearisome; monotony.
متضاد: excitement, variety
مشابه: humdrum, monotony

- Helping customers find things in the store broke up the tedium of stocking the shelves.
[ترجمه گوگل] کمک به مشتریان برای یافتن چیزهای موجود در فروشگاه، خستگی در قفسه‌ها را از بین برد
[ترجمه ترگمان] کمک به مشتریان برای پیدا کردن چیزها در فروشگاه باعث شکستن یکنواختی در قفسه ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. three hours of utter tedium
سه ساعت ملالت محض

2. We played games to relieve the tedium of the journey.
[ترجمه گوگل]بازی هایی انجام دادیم تا خستگی سفر را از بین ببریم
[ترجمه ترگمان]ما برای تسکین خستگی سفر، بازی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We sang while we worked, to relieve the tedium .
[ترجمه گوگل]ما در حین کار آواز می خواندیم تا خستگی را از بین ببریم
[ترجمه ترگمان]ما در مدتی که کار می کردیم آواز خواندیم تا یکنواختی را ازسر بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was another day of mind-numbing tedium.
[ترجمه گوگل]این یک روز دیگر از خستگی ذهن بود
[ترجمه ترگمان] اون روز یه روز دیگه خسته کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Stress also relieves the tedium of everyday life.
[ترجمه گوگل]استرس همچنین خستگی های زندگی روزمره را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]استرس، یکنواختی زندگی روزمره را تسکین می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His relentless gentility would risk serious tedium without a sharpness of eye and wit.
[ترجمه گوگل]جوانمردی بی امان او بدون تیزبینی و شوخ طبعی خطر خستگی جدی را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]وقار بی پایان او، یکنواختی جدی را، بدون وضوح چشم و ذکاوت، به خطر می انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I didn't know how to while away my tedium.
[ترجمه گوگل]من نمی دانستم چگونه در حالی که خسته ام را دور کنم
[ترجمه ترگمان]نمی دانستم چطور این کار خسته کننده را انجام دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The stink of exhaust, the mind - numbing tedium of traffic, parking lots blighting central city real estate.
[ترجمه گوگل]بوی بد اگزوز، ذهن - خستگی بی‌حس از ترافیک، پارکینگ‌ها که املاک و مستغلات مرکزی شهر را خراب می‌کنند
[ترجمه ترگمان]بوی گند دود، ترافیک از ترافیک، پارکینگ و پارکینگ اصلی شهر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Undoubtedly the very tedium and ennui which presume to have exhausted the variety and the joys of life are as old as Adam.
[ترجمه گوگل]بی‌شک دلتنگی‌ها و دلتنگی‌هایی که گمان می‌کنند تنوع و لذت‌های زندگی را از بین برده‌اند به قدمت آدم هستند
[ترجمه ترگمان]بی شک یکنواختی و ملال که ممکن است تنوع و لذت زندگی را از پا درآورده باشد، مثل آدام پیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Soldiers often say that the worst thing about fighting is not the moments of terror, but all the hours of tedium in between.
[ترجمه گوگل]سربازان اغلب می گویند که بدترین چیز در مورد جنگ، لحظه های وحشت نیست، بلکه تمام ساعت های خستگی در میان است
[ترجمه ترگمان]سربازان اغلب می گویند که بدترین چیز در مورد جنگ، لحظات وحشت نیست، بلکه تمام ساعات of بین آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She began to wonder whether she wouldn't go mad with the tedium of the job.
[ترجمه گوگل]او شروع به تعجب کرد که آیا با خستگی کار دیوانه نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که آیا او از این کار خسته نخواهد شد یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sometimes I shave my legs, amazed at the majestic tedium of the activity.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات پاهایم را می تراشم و از خستگی باشکوه این فعالیت شگفت زده می شوم
[ترجمه ترگمان]بعضی اوقات پاهایم را اصلاح می کنم و از آن یکنواختی با شکوه کار شگفت زده می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can end up a slave to the system, putting in endless hours of tedium and hating it.
[ترجمه گوگل]می‌توانید در نهایت برده‌ی سیستم شوید و ساعت‌های بی‌پایان را خسته کنید و از آن متنفر شوید
[ترجمه ترگمان]می توانی یک برده را به سیستم بدهی، ساعات بی پایان را در کار بگذاری و از آن متنفر باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Two-thirty was a time of blank arrest; a time of tedium, with all the dangers tedium carries at its heart.
[ترجمه گوگل]ساعت دو و نیم یک زمان دستگیری سفید بود یک زمان خسته کننده، با تمام خطراتی که خستگی در دل خود دارد
[ترجمه ترگمان]دو - سی دقیقه یک زمان بازداشت خالی بود؛ یک زمان خسته کننده، با تمام خطراتی که در قلب آن به بار می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیزاری (اسم)
abhorrence, disgust, hatred, distaste, loathing, aversion, weariness, horror, abomination, alienation, ennui, tedium, grudge, reluctance, reluctancy

دل تنگی (اسم)
desolation, anguish, gloom, ennui, melancholia, tedium

خستگی (اسم)
weariness, lassitude, ennui, tedium, illness, sickness, languor, fatigue, boredom, exhaustion, tiredness, wound

ملالت (اسم)
gloom, ennui, tedium, humdrum, boredom

یکنواختی (اسم)
tedium, uniformity, monotony

انگلیسی به انگلیسی

• boredom, tediousness; monotonousness
the tedium of a situation is its quality of being boring and seeming to last for a long time; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : tedium / tediousness
✅️ صفت ( adjective ) : tedious
✅️ قید ( adverb ) : tediously
tedium ( noun ) = کسالت، ملالت، یکنواختی، خسته کنندگی، بی حوصلگی/دلتنگی/طاقت فرسایی
examples:
1 - some people become frustrated by the tedium of daily living.
برخی از مردم از یکنواختی زندگی روزمره ناامید می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - Soldiers often say that the worst thing about fighting is not the moments of terror, but all the hours of tedium in between.
سربازان اغلب می گویند که بدترین چیز در جنگ ، لحظه های وحشت نیست ، بلکه تمام زمان های دلتنگی بین آنهاست.

بپرس