tedious

/ˈtiːdiəs//ˈtiːdɪəs/

معنی: کج خلق، خسته کننده، کسل کننده، ناراضی
معانی دیگر: ملال انگیز، ملالت اور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: tediously (adv.), tediousness (n.)
• : تعریف: long and boring; dull; wearisome.
مترادف: boring, dreary, dull, monotonous, tiresome, wearisome
متضاد: exciting
مشابه: bland, drab, dry, insipid, ponderous, prolix, soporific, tiring

- Entering the large amount of data was tedious work.
[ترجمه امین] وارد کردن مقدار زیادی از داده ها، کار خسته کننده ای بود.
|
[ترجمه گوگل] وارد کردن حجم زیادی از داده ها کار خسته کننده ای بود
[ترجمه ترگمان] وارد کردن مقدار زیاد داده ها کار خسته کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a tedious speech
سخنرانی خسته کننده

2. Her visits were starting to get a bit tedious.
[ترجمه گوگل]بازدیدهای او کمی خسته کننده شده بود
[ترجمه ترگمان]دیدارهای او کم کم داشت خسته کننده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is a tedious, humourless load of crap.
[ترجمه گوگل]این یک بار مزخرف خسته کننده و بدون طنز است
[ترجمه ترگمان]این یه عالمه چرت و پرته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The camaraderie among fellow employees made the tedious work just bearable.
[ترجمه گوگل]رفاقت بین همکاران کار طاقت فرسا را ​​قابل تحمل کرد
[ترجمه ترگمان]معاشرت با کارکنان کارکنان این کار خسته کننده را تحمل پذیر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The job is tedious, but the pay is good.
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده است، اما دستمزد خوب است
[ترجمه ترگمان]شغل خسته کننده است، اما پرداخت خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Filing papers at the office is a tedious job.
[ترجمه گوگل]تشکیل پرونده در دفتر کار خسته کننده ای است
[ترجمه ترگمان]چنتا پرونده داره تو دفتر کار می کنه شغل کسل کننده ای داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He went on at tedious length about his favourite hobby.
[ترجمه گوگل]او در مورد سرگرمی موردعلاقه‌اش به‌طور خسته‌کننده ادامه داد
[ترجمه ترگمان]به مدت طولانی در مورد سرگرمی مورد علاقه اش ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Thomas Carlyle, notwithstanding his tedious rhetoric, is a master of the sublime in prose style.
[ترجمه گوگل]توماس کارلایل، علی‌رغم شعارهای خسته‌کننده‌اش، استاد سبک عالی در نثر است
[ترجمه ترگمان]توماس Carlyle، با وجود rhetoric tedious، استادی عالی در سبک نثر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Such lists are long and tedious to read.
[ترجمه گوگل]خواندن چنین لیست هایی طولانی و خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]خواندن این فهرست ها هم طولانی و خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They reluct at long and tedious essays.
[ترجمه گوگل]آنها تمایلی به مقالات طولانی و خسته کننده ندارند
[ترجمه ترگمان]آن ها در مقاله طولانی و کسل کننده ای بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The work is tedious.
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]کار خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The tedious job simply ate me up.
[ترجمه رحمان ناصری] اون کار خسته کننده ( به سادگی یا فقط ) منو نابود کرد ( یا تحلیل برد )
|
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده به سادگی مرا خورد
[ترجمه ترگمان] شغل کسل کننده ای داشت منو می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The work was tiring and tedious.
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده و خسته کننده بود
[ترجمه ترگمان]کار خسته کننده و خسته کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The manager landed me with this tedious task.
[ترجمه Nasrin Eidani] مدیر این وظیفه کسل کننده را به عهده من گذاشت.
|
[ترجمه گوگل]مدیر من را با این کار خسته کننده فرود آورد
[ترجمه ترگمان]مدیر با این کار خسته کننده من رو به زمین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کج خلق (صفت)
morose, sullen, petulant, acidulous, testy, irritable, crabbed, peevish, thwart, fractious, tedious, querulous, techy, snappish, hoity-toity, waspish, snarly, splenetic, tetchy

خسته کننده (صفت)
prolix, longsome, weary, boring, tedious, monotonous, grueling, tiresome, wearisome, weariful, wearying

کسل کننده (صفت)
prosaic, drab, tedious, drowsy, irksome, drippy, mawkish, prosy, weariful

ناراضی (صفت)
peevish, tedious, malcontent

انگلیسی به انگلیسی

• tiresome, wearisome; boring, dreary, routine
tedious things are boring, often detailed, and seem to last for a long time.

پیشنهاد کاربران

کسل کننده. ملال آور. خسته کننده
مثال:
these poems are rather tedious
این اشعار نسبتا خسته کننده و ملال آور هستند.
tedious ( adj ) ( tidiəs ) =lasting or taking too long and not interesting, e. g. The journey became tedious. tediously, tediousness, tedium =boredom, e. g. the tedium of car journeys.
tedious
wearisome
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : tedium / tediousness
✅️ صفت ( adjective ) : tedious
✅️ قید ( adverb ) : tediously
طاقت فرسا، مشقت بار، نفس گیر
Tedious is opposite of Exciting
adjective
🔴 too long, slow, or dull; tiresome or monotonous.
◀️ "a tedious journey"
🪟 SIMILAR 🪟
boring / monotonous / dull / uninteresting / unexciting / unvaried / unvarying / lacking variety / mind - numbing / soulless / mundane / wearisome / wearying / tiresome / soporific / dry / arid / lifeless / uninspiring / flat / slow / banal / vapid / insipid / bland / overlong / laborious / ponderous / endless / interminable
...
[مشاهده متن کامل]

🪟 OPPOSITE 🪟
exciting / interesting
adjective
[more tedious; most tedious] : boring and too slow or long
◀️He made a tedious 45 - minute speech
◀️The work is tedious, but it needs to get done
◀️a tediously long speech
TEDIOUSNESS
noun [noncount]
حوصله سر بر - خسته/کسل کننده

tedious ( adj ) = خسته کننده، کسل کننده، ملالت بار، حوصله سر بر/بسیار طولانی، کسالت آور، کند و یکنواخت
a tedious job = یک کار ملالت بار
مترادف با کلمه = monotonous ( adj )
examples:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - The tedious lecture bored most of the audience.
سخنرانی خسته کننده حوصله بیشتر مخاطبان را سر برد.
2 - The problem is I find most forms of exercise so tedious.
مشکل این است که من بیشتر انواع ورزش را بسیار خسته کننده می دانم.
3 - Learning a new computer program can be a tedious process.
یادگیری یک برنامه کامپیوتری جدید می تواند یک فرآیند بسیار طولانی باشد.
4 - the work was tiring and tedious
این کار خسته کننده و ملالت آور بود

خسته کننده
مشقت بار

ملالت آور، خسته کننده
Definition: long and tiring
ملال آور
tedious = boring
خسته کننده - کسل کننده - حوصله سربر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس