فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: teaches, teaching, taught
حالات: teaches, teaching, taught
• (1) تعریف: to instruct by imparting knowledge or advice to.
• مترادف: educate, instruct, school, tutor
• مشابه: catechize, coach, impart, inform, initiate, lesson, nurture, train
• مترادف: educate, instruct, school, tutor
• مشابه: catechize, coach, impart, inform, initiate, lesson, nurture, train
- He taught his class how to multiply fractions.
[ترجمه گوگل] او به کلاس خود یاد داد که چگونه کسرها را ضرب کند
[ترجمه ترگمان] او به کلاسش یاد داد که چطور کسر را چند برابر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به کلاسش یاد داد که چطور کسر را چند برابر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her mother taught her to shake hands with people when being introduced.
[ترجمه نسرین رنجبر] مادرش به او یاد داد زمانیکه او را به شخصی معرفی میکنند، با آن شخص دست بدهد.|
[ترجمه محمدامین صامتی] مادرش به او یاد داد وقتی معرفی اش می کنند با دیگران دست بدهد.|
[ترجمه گوگل] مادرش به او یاد داد هنگام معرفی با مردم دست بدهد[ترجمه ترگمان] زمانی که معرفی شد، مادرش به او یاد داد که با مردم دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to offer instruction in.
• مشابه: educate, lesson, profess
• مشابه: educate, lesson, profess
- She teaches philosophy at the university.
[ترجمه گوگل] او در دانشگاه فلسفه تدریس می کند
[ترجمه ترگمان] او فلسفه را در دانشگاه تدریس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او فلسفه را در دانشگاه تدریس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He taught us French last year.
[ترجمه گوگل] پارسال به ما زبان فرانسه یاد داد
[ترجمه ترگمان] او سال گذشته فرانسه را به ما یاد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او سال گذشته فرانسه را به ما یاد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to assert in order to influence.
• مشابه: assert, counsel, impart, preach
• مشابه: assert, counsel, impart, preach
- The church teaches that adultery is a sin.
[ترجمه گوگل] کلیسا تعلیم می دهد که زنا گناه است
[ترجمه ترگمان] کلیسا تعلیم می دهد که زنا گناهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کلیسا تعلیم می دهد که زنا گناهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The communists taught that capitalism was a corrupt economic system.
[ترجمه نسرین رنجبر] کمونیستها به مردم می آموختند که نظام سرمایه داری یک نظام اقتصادی فاسد است|
[ترجمه محمدامین صامتی] کمونیست ها یاد دادند که سرمایه داری یک نظام اقتصادی فاسد بود.|
[ترجمه گوگل] کمونیست ها می آموختند که سرمایه داری یک سیستم اقتصادی فاسد است[ترجمه ترگمان] کمونیست ها یاد دادند که سرمایه داری یک سیستم اقتصادی فاسد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to tell in order to advise or instruct.
• مشابه: advise, counsel, inform, tell
• مشابه: advise, counsel, inform, tell
- My parents taught me that hard work will always be rewarded.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم به من یاد دادند که کار سخت همیشه پاداش خواهد داشت
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم به من آموختند که کار سخت همیشه پاداش داده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم به من آموختند که کار سخت همیشه پاداش داده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our linguistics professor taught us that languages like English, Russian, Greek, and even Bengali stem from a common source.
[ترجمه گوگل] استاد زبان شناسی ما به ما آموخت که زبان هایی مانند انگلیسی، روسی، یونانی و حتی بنگالی از یک منبع مشترک سرچشمه می گیرند
[ترجمه ترگمان] استاد زبان شناسی ما به ما یاد داد که زبان های انگلیسی، روسی، یونانی و حتی بنگالی از یک منبع مشترک استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استاد زبان شناسی ما به ما یاد داد که زبان های انگلیسی، روسی، یونانی و حتی بنگالی از یک منبع مشترک استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her governess taught her how she should curtsy.
[ترجمه گوگل] فرماندارش به او یاد داد که چگونه باید کوتاه بیاید
[ترجمه ترگمان] معلمه او به او یاد داده بود که چطور تعظیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلمه او به او یاد داده بود که چطور تعظیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to cause to learn (something) through experience.
• مشابه: educate, enlighten, nurture, season
• مشابه: educate, enlighten, nurture, season
- Life will teach you hard lessons.
[ترجمه گوگل] زندگی به شما درس های سختی خواهد داد
[ترجمه ترگمان] زندگی درس های سخت را به شما آموزش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندگی درس های سخت را به شما آموزش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to cause (someone) to regret a particular action.
- He got kicked out of college?! That'll teach him to cheat off other people's papers!
[ترجمه گوگل] از دانشگاه اخراج شد؟! این به او یاد می دهد که اوراق دیگران را فریب دهد!
[ترجمه ترگمان] از دانشگاه اخراج شده؟ به او یاد می دهد که کاغذهای دیگران را فریب دهد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از دانشگاه اخراج شده؟ به او یاد می دهد که کاغذهای دیگران را فریب دهد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to provide instruction, esp. professionally.
• مترادف: tutor
• مشابه: coach, educate
• مترادف: tutor
• مشابه: coach, educate
- I've been teaching for over ten years now.
[ترجمه گوگل] الان بیش از ده سال است که تدریس می کنم
[ترجمه ترگمان] من ده ساله که دارم درس می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من ده ساله که دارم درس می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He teaches at the local high school.
[ترجمه گوگل] او در دبیرستان محلی تدریس می کند
[ترجمه ترگمان] او در دبیرستان محلی تدریس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در دبیرستان محلی تدریس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید