• : تعریف: (informal) to speak straightforwardly and seriously, as about business matters.
جمله های نمونه
1. They said they would be willing to talk turkey at $125 per shipment.
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که مایلند با 125 دلار برای هر محموله با ترکیه صحبت کنند [ترجمه ترگمان]آن ها گفتند که مایل به صحبت با ترکیه با ۱۲۵ دلار در هر محموله هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. OK, enough joking around - let's talk turkey.
[ترجمه فرشاد] خب حاشیه بس است ، بگذارید صریح باشیم
|
[ترجمه گوگل]خوب، به اندازه کافی شوخی کنید - بیایید در مورد بوقلمون صحبت کنیم [ترجمه ترگمان]خوب، به اندازه کافی شوخی می کنم - بیایید با بوقلمون حرف بزنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]اول، بیایید در مورد بوقلمون صحبت کنیم [ترجمه ترگمان]اول، بیا درباره بوقلمون حرف بزنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The time has come to talk turkey about our national debt.
[ترجمه گوگل]زمان آن فرا رسیده است که درباره بدهی ملی خود با ترکیه صحبت کنیم [ترجمه ترگمان]زمان آن رسیده است که با بوقلمون در مورد بدهی ملی خود صحبت کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. If you are willing to talk turkey, the dispute between us can be easily settled.
[ترجمه نغمه] اگر مایل هستی صریح حرف بزنی، مشاجره و اختلاف نظر بین ما می تونه به اسونی حل بشه.
|
[ترجمه گوگل]اگر مایل به صحبت با بوقلمون هستید، اختلاف بین ما به راحتی حل می شود [ترجمه ترگمان]اگر مایل به صحبت با بوقلمون باشید، اختلاف بین ما را می توان به راحتی حل کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Put down your guns and let's talk turkey.
[ترجمه گوگل]اسلحه هایت را زمین بگذار و بیا در مورد بوقلمون صحبت کنیم [ترجمه ترگمان]اسلحه ات رو بذار زمین و یه بوقلمون بزن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. John wanted to talk turkey, but Jane just wanted to joke around.
[ترجمه گوگل]جان میخواست با بوقلمون صحبت کند، اما جین فقط میخواست شوخی کند [ترجمه ترگمان]جان می خواست بوقلمون حرف بزند، اما جین فقط می خواست شوخی کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I can only talk Turkey with positive, serious to eat, the Turkey with to watch TV.
[ترجمه گوگل]من فقط می توانم با ترکیه صحبت کنم مثبت، جدی برای خوردن، با ترکیه برای تماشای تلویزیون [ترجمه ترگمان]من فقط می توانم با ترکیه با جدیت، جدی برای خوردن، و ترکیه با تماشای تلویزیون صحبت کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Tell him you want to talk turkey.
[ترجمه گوگل]به او بگویید که می خواهید با بوقلمون صحبت کنید [ترجمه ترگمان]بهش بگو میخوای بوقلمون حرف بزنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I'm tired of this nonsense, let's talk turkey!
[ترجمه گوگل]من از این مزخرفات خسته شدم، بیا بوقلمون صحبت کنیم! [ترجمه ترگمان]از این مزخرفات خسته شده ام، بیایید با بوقلمون صحبت کنیم! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I'm tired of this nonsense. Make him talk turkey.
[ترجمه گوگل]از این مزخرفات خسته شدم او را وادار کنید که بوقلمون صحبت کند [ترجمه ترگمان]از این مزخرفات خسته شده ام مجبورش کن تا بوقلمون حرف بزنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. We better stop wasting time. talk turkey.
[ترجمه گوگل]بهتر است از هدر دادن زمان خودداری کنیم بوقلمون صحبت کن [ترجمه ترگمان] بهتره وقتمون رو تلف نکنیم درباره بوقلمون حرف بزنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. All right, let's talk turkey about our current financial problem.
[ترجمه گوگل]خوب، بیایید در مورد مشکل مالی فعلی خود با ترکیه صحبت کنیم [ترجمه ترگمان]بسیار خوب، بیایید با بوقلمون در مورد مشکل مالی فعلی مان صحبت کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I'm not here to waste time, talk turkey or I'll go.
[ترجمه گوگل]من اینجا نیستم که وقت تلف کنم، بوقلمون صحبت کنم وگرنه می روم [ترجمه ترگمان]من اینجا نیستم که وقت تلف کنم یا بوقلمون حرف بزنم یا برم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• speak honestly, speak frankly; speak seriously, get to the point; (slang) perform oral sex
پیشنهاد کاربران
بی پرده حرف زدن
( عامیانه ) بی پرده حرف زدن، رک حرف زدن، صادقانه سخن گفتن، حقیقت را به زبان آوردن. مثال: We don't have much time, so let's dispense with the formalities and start talking turkey Don't call me until you're ready to talk turkey