taciturnity

/ˌtæsɪˈtɜːrnɪti//ˌtæsɪˈtɜːnɪti/

معنی: خاموشی، ارامش، سکوت، کم حرفی
معانی دیگر: کم حرفی، خاموشی، سکوت، ارامش

جمله های نمونه

1. The outward appearance of gloomy taciturnity was therefore taken for the whole man.
[ترجمه گوگل]بنابراین ظاهر بیرونی سکوت غم انگیز برای کل انسان در نظر گرفته شد
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، ظاهری تیره و تاریک روشن بود، به همین جهت تمام مرد را تسخیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Although i am taciturnity, i make the best of chance to do verbal presentation, it increases my confidence presently.
[ترجمه گوگل]اگرچه من کم حرف هستم، اما از بهترین فرصت برای ارائه کلامی استفاده می کنم، اما در حال حاضر اعتماد به نفس من را افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]اگر چه من کم حرفی دارم، من بهترین شانس را برای انجام دادن این کار دارم، آن وقت اعتماد به نفسم را بیشتر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Is compelled, but the taciturnity, is pondering own wrong and right.
[ترجمه گوگل]ناچار است، اما کم حرفی، تأمل در نادرستی و درستی خود است
[ترجمه ترگمان]به اجبار ذهنی، اما کم حرفی است، به فکر اشتباه و درستی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The prisoner had relapsed into his taciturnity.
[ترجمه گوگل]زندانی دوباره به کم حرفی خود بازگشته بود
[ترجمه ترگمان]متهم در کم حرفی باز گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Perhaps this is the final will miss the taciturnity result, however, is what I can afford, even know never have met that day, never feel fingers touched the temperature.
[ترجمه گوگل]شاید این آخرین نتیجه سکوت را از دست بدهد، با این حال، چیزی است که من می توانم استطاعت آن را داشته باشم، حتی می دانم هرگز آن روز ملاقات نکرده ام، هرگز احساس نمی کنم انگشتان دما را لمس کردند
[ترجمه ترگمان]با این حال، شاید این آخرین فرصت برای کم کردن سکوت است، با این حال، چیزی است که من توان آن را دارم، حتی می دانم هرگز آن روز را ندیده بودم، هرگز احساس نمی کنم که انگشتانش به دما دست پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Come and gone taciturnity.
[ترجمه گوگل]کم حرفی آمد و رفت
[ترجمه ترگمان]بیا و کم حرفی بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His taciturnity was unbroken.
[ترجمه گوگل]کم حرفی او شکست ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]کم مانده بود حرفی بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Only, Courfeyrac saw this change in Marius, that his taciturnity was of the beaming order.
[ترجمه گوگل]فقط کورفیراک این تغییر را در ماریوس دید، که کم حرفی او از درجه تابش بود
[ترجمه ترگمان]فقط کور فراک این تغییر را در ماریوس می دید که کم حرفی از چهره beaming
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Wang Ho-fu spoke with his usual bantering smile, which contrasted strongly with Sun Chi-jen's reticence and taciturnity.
[ترجمه گوگل]وانگ هو فو با لبخند شوخی همیشگی خود صحبت می کرد که به شدت با سکوت و کم حرفی سان چی جن در تضاد بود
[ترجمه ترگمان]وانگ هو با همان لبخند شیطنت آمیز همیشگی اش که به شدت با سکوت چی - jen و taciturnity تضاد داشت صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was only a substantial meal that could induce in him even a passing taciturnity.
[ترجمه گوگل]این فقط یک وعده غذایی قابل توجه بود که می توانست حتی یک کم حرفی گذرا را در او ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]این فقط یک وعده غذای مفصل بود که می توانست حتی یک کم حرفی برایش ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In both eyes' red capillary has exposed the mood and sleep's puzzle, body's posture, also the taciturnity discloses our life experience and the view.
[ترجمه گوگل]در مویرگ قرمز هر دو چشم، معمای خلق و خو و خواب، وضعیت بدن، همچنین کم حرفی تجربه زندگی و منظره ما را آشکار کرده است
[ترجمه ترگمان]در هر دو چشم خواننده قرمز، وضعیت روحی و خواب و حالت بدن را در معرض دید قرار داده است، همچنین کم حرفی تجربه زندگی ما و دید را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After that the generals began to disperse with the solemnity and circumspect taciturnity with which people separate after a funeral.
[ترجمه گوگل]پس از آن، ژنرال ها با وقار و کم حرفی محتاطانه که مردم پس از تشییع جنازه از هم جدا می شوند، شروع به پراکندگی کردند
[ترجمه ترگمان]پس از آن ژنرال ها با the و circumspect که پس از مراسم تدفین از یکدیگر جدا می شدند پراکنده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Prince Andrey glanced at Timohin, who was staring in alarm and bewilderment at his colonel. In contrast to his usual reserved taciturnity, Prince Andrey seemed excited now.
[ترجمه گوگل]شاهزاده آندری نگاهی به تیموهین انداخت که با نگرانی و گیج به سرهنگ خود خیره شده بود شاهزاده آندری بر خلاف کم حرفی معمولی خود هیجان زده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]شاهزاده آندره به Timohin که با وحشت و حیرت به سرهنگ می نگریست نظر افکند در مقایسه با کم سکوت همیشگی اش، شاهزاده آندره هیجان زده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. However, in the rickshaw yard he made friends in spite of his taciturnity, for even a silent wild goose likes to fly with the flock.
[ترجمه گوگل]با این حال، او در حیاط ریکشا با وجود کم حرفی دوستی پیدا کرد، زیرا حتی یک غاز وحشی ساکت دوست دارد با گله پرواز کند
[ترجمه ترگمان]با این همه در کالسکه rickshaw با همه of دوست شده بود، زیرا حتی یک غاز وحشی هم دوست داشت با گله پرواز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خاموشی (اسم)
still, blackout, silence, extinction, quiescence, reticence, mum, quiescency, taciturnity

ارامش (اسم)
composure, peace, calm, quiet, solace, calmness, silence, pacification, equilibrium, repose, lull, quietness, tranquility, serenity, placidity, quietude, taciturnity

سکوت (اسم)
pause, calm, still, silence, reticence, mum, quietism, reticency, taciturnity

کم حرفی (اسم)
taciturnity

انگلیسی به انگلیسی

• tendency to be silent and uncommunicative, reticence

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : taciturnity
✅️ صفت ( adjective ) : taciturn
✅️ قید ( adverb ) : taciturnly

بپرس