tractable

/ˈtræktəbl̩//ˈtræktəbl̩/

معنی: سر براه، نرم، سربزیر، رام کردنی، سست مهار، رام شو
معانی دیگر: رام، مطیع، (فلز و غیره) نرم، چکش خوار، ورزیدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: tractably (adv.), tractability (n.), tractableness (n.)
(1) تعریف: easy to manage or guide; docile.
مترادف: docile, submissive
متضاد: headstrong, intractable, obdurate, recalcitrant, unruly
مشابه: ductile, gentle, malleable, manageable, obedient, pliant, tame, trainable, willing

- He saddled up a tractable horse for the inexperienced rider in the group.
[ترجمه گوگل] او برای سوارکار بی تجربه گروه، اسبی را زین کرد
[ترجمه ترگمان] او اسب tractable را برای سوار شدن در گروه آماده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: easy to work or handle; malleable.
مترادف: malleable
متضاد: intractable, recalcitrant
مشابه: ductile, flexible, plastic, pliable, workable

جمله های نمونه

1. Gold and silver are tractable metals.
[ترجمه fatemeh] طلا و نقره فلزاتی انعطاف پذیر ( چکش خوار ) هستند.
|
[ترجمه گوگل]طلا و نقره از فلزات قابل کشش هستند
[ترجمه ترگمان]طلا و نقره عناصر رام شدنی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This approach helps to make the issues more tractable.
[ترجمه گوگل]این رویکرد کمک می کند تا مسائل قابل حل تر شود
[ترجمه ترگمان]این رویکرد به حل مشکلات بیشتر کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The issues have proved to be less tractable than expected.
[ترجمه گوگل]ثابت شده است که مسائل کمتر از حد انتظار قابل حل هستند
[ترجمه ترگمان]ثابت شده است که مسایل کم تر از حد مورد انتظار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The problem turned out to be rather less tractable than I had expected.
[ترجمه گوگل]معلوم شد که مشکل کمتر از آنچه انتظار داشتم قابل حل است
[ترجمه ترگمان]مساله کمی کم تر از آن چیزی بود که انتظار داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This provides a tractable framework for the economic modelling of reputation effects.
[ترجمه گوگل]این یک چارچوب قابل حمل برای مدل‌سازی اقتصادی اثرات شهرت فراهم می‌کند
[ترجمه ترگمان]این امر چارچوب tractable برای مدل سازی اقتصادی اثرات اعتبار فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fortunately, some scientists saw them as posing tractable scientific questions and offering new insights.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، برخی از دانشمندان آنها را به عنوان طرح سوالات علمی قابل حل و ارائه بینش های جدید می دیدند
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، برخی از دانشمندان آن ها را به عنوان مطرح کردن سوالات علمی و ارایه بینش های جدید در نظر گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The country's economic problems are less tractable than first thought.
[ترجمه گوگل]مشکلات اقتصادی کشور کمتر از آنچه که تصور می شد قابل حل است
[ترجمه ترگمان]مشکلات اقتصادی کشور کم تر از اولین تفکر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The horse would instantly change from placid and tractable to anxious and difficult!
[ترجمه گوگل]اسب فوراً از حالت آرام و انعطاف پذیر به مضطرب و دشوار تبدیل می شد!
[ترجمه ترگمان]بلافاصله اسبش آرام و رام و رام و رام به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If any of these are found to be tractable, then they all are.
[ترجمه گوگل]اگر هر یک از اینها قابل تحمل باشد، همه آنها قابل تحمل هستند
[ترجمه ترگمان]اگر هر کدام از اینها tractable باشند، پس همه آن ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Republicans are clearly more tractable than in the last Congress, when they insisted on a large tax cut or nothing.
[ترجمه گوگل]جمهوریخواهان به وضوح نسبت به کنگره گذشته که اصرار بر کاهش شدید مالیات داشتند یا هیچ چیز، قابل تحمل تر هستند
[ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان به وضوح more از آخرین کنگره هستند، زمانی که آن ها بر کاهش مالیات سنگین اصرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He could easily manage his tractable and worshipping younger brother.
[ترجمه گوگل]او به راحتی می‌توانست برادر کوچکتر خود را که خوش اخلاق و عبادت می‌کرد، مدیریت کند
[ترجمه ترگمان]او به آسانی می توانست tractable را مدیریت کند و برادر کوچک تر را بست اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They are mighty sagacious, tractable creature.
[ترجمه گوگل]آنها موجودی توانا و حکیم هستند
[ترجمه ترگمان]موجودات mighty و tractable هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Carrie seemed quite tractable, and he congratulated himself.
[ترجمه گوگل]کری کاملاً قابل تحمل به نظر می رسید و به خودش تبریک گفت
[ترجمه ترگمان]کری خیلی رام و رام به نظر می رسید و به خودش تبریک می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Triangular matrices, in particular, are usually quite tractable.
[ترجمه گوگل]ماتریس های مثلثی، به ویژه، معمولاً کاملاً قابل کشش هستند
[ترجمه ترگمان]ماتریس های مثلثی به طور خاص معمولا کاملا tractable هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر براه (صفت)
polite, docile, obedient, arranged, tractable

نرم (صفت)
slick, fine, effeminate, supple, suave, sleek, mellow, soft, tractable, downy, limp, floppy, smooth, limber, spongy, pliant, flexible, lubricious, flexuous, cottony, fluffy, tractile, treatable, plastic, glace, flabby, plumy, lissom, lissome, lithesome, lithe, flexural, sequacious, levigated, silky, irrefrangible, lambent, sericeous, silken

سربزیر (صفت)
docile, obedient, tractable

رام کردنی (صفت)
tamable, tameable, tractable

سست مهار (صفت)
tame, tractable, tamed, tamed down

رام شو (صفت)
tractable

انگلیسی به انگلیسی

• obedient, submissive, docile
a tractable person or problem is easily controlled or dealt with; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. رام. سر به راه. مطیع ۲. راه شدنی. مهار شدنی ۳. نرم. چکش خوار
مثال:
And we made them tractable for them,
و ما آنها را برای آنان رام و مطیع ساختیم.
�وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ�
سهل الوصول
سهل المعامله
مهار پذیر - قابل مهار - قابل حل/کنترل
قابل کنترل
چیزی ک tractable باشه، مواجه شدن با اون قابل کنترل و مدیریت هست
خودمونی تر بگم : )
میشه handle ش کرد D;
These kind of problems are computationally tractable.
قابل حل ( ریاضیات و آمار )

بپرس