swallow

/ˈswɑːloʊ//ˈswɒləʊ/

معنی: عمل بلع، پرستو، چلچله، بلعیدن، فرو بردن
معانی دیگر: (جانور شناسی) چلچله، پرستو (تیره ی hirundinidae - پرندگان تیز بال و دارای دم دو شاخه)، فرو دادن، بلع کردن، قورت دادن، (معمولا با: up) بلعیدن، لمباندن، بنکشیدن، (مجازی) درکام کشیدن، فروکشیدن، فراگرفتن، در بطن خود جادادن، (با اشتیاق یا به آسانی) جذب کردن، در آشامیدن، فهمیدن، درک کردن، پذیرفتن، به خود هموار کردن، تحمل کردن، زیر سبیلی در کردن، (حرف خود را) پس گرفتن، استغفار کردن، انکار کردن، (در خود) سرکوب کردن، کنار گذاشتن، فروبری، قلپ، لوله ی مری، گلو، مری، فورت دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: swallows, swallowing, swallowed
(1) تعریف: to take or draw (a portion of food) into the digestive tract by passing from the mouth into the esophagus with a voluntary muscular movement.
مترادف: ingest
مشابه: bolt, consume, drink, eat, gulp, guzzle, imbibe, swill, take

(2) تعریف: to engulf as if to devour; envelop; overwhelm (usu. fol. by up).
مترادف: engulf, envelop
مشابه: absorb, devour, eat, gulf, overwhelm

- The child was swallowed up in the mob.
[ترجمه گوگل] کودک در میان جمعیت بلعیده شد
[ترجمه ترگمان] بچه در جمعیت غرق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) to believe naively, or to accept without questioning.
مترادف: buy, eat up, take
مشابه: accept, believe, brook, suffer, tolerate

- The teacher didn't swallow my excuse.
[ترجمه parham.b] معلم عذر من را نپذیرفت
|
[ترجمه Shirinbahari] معلم بهانه ی من را نپذیرفت.
|
[ترجمه گوگل] معلم بهانه ام را قورت نداد
[ترجمه ترگمان] استاد بهانه منو قورت نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He had to swallow his punishment.
[ترجمه Rosifer] او مجبور بود تنبیه خود را متحمل شود
|
[ترجمه گوگل] مجبور شد مجازاتش را ببلعد
[ترجمه ترگمان] او مجبور بود تنبیه خود را بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to force oneself not to express (an emotional reaction or the like); suppress.
مترادف: choke back, hold, restrain, suppress, withhold
مشابه: contain, curb, repress

- She swallowed her rage.
[ترجمه گوگل] خشمش را قورت داد
[ترجمه ترگمان] او خشمش را فرو داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to retract or withdraw (something one has said or written).
مترادف: retract, take back
مشابه: eat, withdraw

- He had to swallow his words when we caught him in a lie.
[ترجمه گوگل] وقتی او را به دروغ گرفتار کردیم، مجبور شد حرف هایش را ببلعد
[ترجمه ترگمان] وقتی او را در دروغ یافتیم، مجبور بود کلمات خود را قورت بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to perform the actions used to swallow food or drink.
مشابه: drink, eat, imbibe

- His throat was too sore to swallow.
[ترجمه مهدی] گلویش آنقدر دردناک بود که نمی توانست قورت بدهد.
|
[ترجمه گوگل] گلویش آنقدر درد داشت که نمی توانست قورت دهد
[ترجمه ترگمان] گلویش سخت مجروح شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: swallowable (adj.), swallower (n.)
(1) تعریف: an act or instance of swallowing.
مشابه: gulp, sip

(2) تعریف: the amount that is or can be swallowed at one time; gulp.
مترادف: gulp
مشابه: draft

- a swallow of brandy
[ترجمه گوگل] یک پرستو براندی
[ترجمه ترگمان] جرعه ای براندی نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: any of a number of small migratory birds that have long, pointed wings and often a forked tail, and that are known for their graceful flight.

(2) تعریف: any of several similar birds.

جمله های نمونه

1. swallow one's pride
بر غرور خود چیره شدن،رو را سفت کردن

2. swallow the bait
گول خوردن،باور کردن،ملعبه شدن

3. to swallow a smile
لبخندی را سرکوب کردن

4. one swallow does not make a summer
با یک گل بهار نمی شود

5. he decided to swallow his pride and ask his sister for help
تصمیم گرفت غرور را کنار بگذارد و از خواهرش کمک بخواهد.

6. he took a swallow of the bitter drug
یک قلپ از داروی تلخ را نوشید.

7. i could not swallow this injustice
این بی عدالتی را نمی توانستم تحمل کنم.

8. they could not swallow the idea of being ruled by a young woman
آنان نمی توانستند این فکر را بپذیرند که زن جوانی بر آنها حکومت کند.

9. you must either swallow your words or die
یا باید حرف های خود را انکار کنی یا بمیری.

10. her head could not swallow that problem
مغز او قادر به درک آن مسئله نبود.

11. the coming of the swallow is a true presage of spring
آمدن چلچله ها پیشنمای راستین بهار است.

12. they forced gallileo to swallow his claims
گالیله را مجبور کردند که ادعاهای خود را پس بگیرد.

13. a bitter pill to swallow
داروی تلخی که باید فرو داده شود،کار ناخوشایند ولی لازم،جام زهر

14. chew the food well and then swallow
خوراک را خوب بجو و سپس فرو بده.

15. he ate the figs in one swallow
در یک حرکت انجیرها را بلعید.

16. she wished the earth would open and swallow her enemies
آرزو می کرد که زمین دهان باز کند و دشمنان او را فروبکشد.

17. the rejection of his marriage offer was a bitter pill to swallow
رد شدن درخواست ازدواج او برایش ناگوار بود.

18. Chew your food well before you swallow it.
[ترجمه گوگل]غذای خود را قبل از قورت دادن خوب بجوید
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه قورتش بدی غذات رو بخور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A swallow flew west skimming the lake.
[ترجمه گوگل]پرستویی به سمت غرب پرواز کرد و از دریاچه گذشت
[ترجمه ترگمان]یک پرستو به طرف غرب پرواز می کرد و به سوی دریاچه پرواز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Most snakes swallow their prey whole.
[ترجمه گوگل]بیشتر مارها طعمه خود را به طور کامل می بلعند
[ترجمه ترگمان]بیشتر مارها طعمه خود را قورت می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I was forced to swallow my pride and ask for a loan.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم غرورم را قورت بدهم و طلب وام کنم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم غرورم رو قورت بدم و درخواست وام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I found his story a bit hard to swallow .
[ترجمه زهرا] درک قصه ی او کمی برایم سخت بود.
|
[ترجمه گوگل]درک داستان او کمی سخت بود
[ترجمه ترگمان] داستانش رو یه کم سخته که قورت بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. I found it hard to swallow his insults.
[ترجمه گوگل]برای من سخت بود که توهین های او را قورت دهم
[ترجمه ترگمان]خیلی سخت بود که insults را قورت بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. You're going to have to swallow your pride and ask for your job back.
[ترجمه گوگل]شما باید غرور خود را ببلعید و شغل خود را پس بگیرید
[ترجمه ترگمان]باید غرورت رو قورت بدی و از شغلت انتقام بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. One swallow doesn't make a summer.
[ترجمه گوگل]یک پرستو تابستان نمی سازد
[ترجمه ترگمان]یک چلچله یک تابستان هم دوام نخواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. A champagne reception was held at the Swallow Hotel.
[ترجمه گوگل]پذیرایی شامپاین در هتل پرستو برگزار شد
[ترجمه ترگمان]پذیرایی شامپاین در هتل Swallow برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمل بلع (اسم)
deglutition, swallow

پرستو (اسم)
swallow, shorebird

چلچله (اسم)
swallow

بلعیدن (فعل)
guzzle, gorge, pouch, swizzle, devour, swallow, engorge, ingurgitate

فرو بردن (فعل)
stick, sink, pick, ram, immerse, plunge, swallow, dig in, stab, gulp, immerge, ingulf

انگلیسی به انگلیسی

• act of swallowing; gulp, drink, mouthful (of food, liquid, etc.); any of a number of migratory birds having long pointed wings and a forked tail
take into the stomach via the throat (as of food or drink); engulf, envelop; suppress one's emotions; put up with; take back, retract; believe without questioning, naively accept (slang)
if you swallow something, you cause it to go from your mouth down into your stomach. verb here but can also be used as a count noun. e.g. breen took a swallow of brandy.
if you swallow, you make a movement in your throat as if you are swallowing something, often because you are nervous or frightened.
if someone swallows a story or a statement, they believe it completely.
if you swallow an insult or unpleasant situation, you accept it and do not protest.
a swallow is also a small bird with pointed wings and a forked tail.
if you say that something is a bitter pill to swallow, you mean that you find it hard to accept.
to swallow your pride: see pride.
if one thing is swallowed up by another, it becomes part of the first thing and no longer has a separate identity of its own.
if something swallows up money or resources, it uses them entirely while hardly improving things in any way.

پیشنهاد کاربران

به تفاوت این واژگان دقت شود:
sallow زرد رنگ
shallow کم آب
swallow بلعیدن
خود خواسته چیزی را پذیرفتن
gulp, consume, devour, drink, قورت دادن
عمل بلع، فرو بردن، بلعیدن، شیار قرقره تاکل، پرستو، چلچله، مری،
Swallow your pride
غرورتو کم کن
( در مورد احساسات مثل خشم و . . . ) فرو خوردن یا سرکوب کردن
gulp, consume, devour, drink, eat, swig ( informal ) قورت دادن
عمل بلع، فرو بردن، بلعیدن، شیار قرقره تاکل، پرستو، چلچله، مری،
swallow 2 ( n ) =a small bird with long pointed wings and a tail with two points
swallow
swallow 1 ( n ) ( swɑloʊ ) =an act of swallowing; an amount of food or drink that is swallowed at one time, e. g. She took a swallow of coffee.
swallow
One swallow doesnot make summer با یه گل بهار نمیشه
بلعیدن بدون جویدن
زیر سبیلی در کردن - انکار کردن - کنار گذاشتن
⭐strain at a gnat ( and swallow a camel ) ⭐
idiom
to worry or think too much about something that is not important, often forgetting about something that is much more important
...
[مشاهده متن کامل]

The whole thing has been a classic case of👈🏿 straining at the gnat and cheerfully swallowing the camel
He dismissed the moral arguments about this as👈🏿 "straining at a gnat"
Dictionary. Cambridge. org@
⭐Strain at a Gnat and Swallow a Camel⭐
Meaning: To make a fuss over something unimportant while ignoring larger issues
Example: Amber wastes time in meetings over the most insignificant things - she has no sense of priorities. She’ll strain at a gnat and swallow a camel
اصطلاح، با معادل فارسی:
*اسبش را گم کرده، دنبال نعلش می گردد*
- اصل را رها کردن و دنبال فرع بودن.
❇️PROVERB
❇️SAYING
❇️IDIOM

این جمله جالبه
You must either swallow your words or die
یا چیزی نگو یا بمیر
بلعیدن
فاریدن
اوباریدن
باور کردن دروغ
به خورد رفتن دروغ
قورت دادن
بلعیدن
قورتیدن.
قورتاندن چیزی به کسی.
he swallow his pride
او غرورش را زیر پا میگذارد
اگر به صورت اصلاح عامیانه در جمله به کار برود به دو معنا هست :1 - به معنای باور کردن و پذیرفتن بدون مطرح کردن سوال و بدون هیچ گونه تردیدی 2 - به معنای انکار کردن یا زیر سیبیلی رد کردن
examples:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - You can't swallow the promise of financial allocation that you made yesterday.
شما نمی توانید قول بودجه مالی که دیروز داده اید را انکار کنید ( زیر سیبیلی رد کنید ) .
2 - The boss totally trusts me, and he'll swallow any old story I cook up.
رئیس کاملاً به من اعتماد دارد و او هر قصه قدیمی را که از خودم در می آورم ، باور می کند.

( غرور ) نادیده گرفتن
چیره شدن
مثال:
Swallow one's pride:بر غرور کسی چیره شدن
بلعیدن
فک کنم به معنی هضم کردن ( یک موضوع یا مطلب خاص ) هم میتونه باشه
1. بلعیدن
2. آب دهان را از ترس قورت دادن
3. باور داستانی /پذیرفتن
4. فرونشاندن احساس مثل خشم
بلعیدن
خوردن
قورت دادن
One swallow does not make a summer= یعنی با کوچکترین نشانه نباید نتیجه گیری کرد
باور کردن/پذیرفتن ( یک دروغ، داستان، توضیح و یا بیانیه ) بدون هیچگونه تردید یا مخالفتی
آکسفرد: Believe unquestioningly ( a lie or unlikely assertion )
کیمبریج: infml ) to accept something without question or without expressing disagreement )
...
[مشاهده متن کامل]

لانگمن: informal ) to believe a story, explanation etc that is not actually true )
مثال از دیکشنری لانگمن:
Do they really think we are stupid enough to swallow that?
ترجمه اینجانب: آیا آنها فکر می کنند که ما اینقدر احمق هستیم که آن را باور کنیم؟
مثال از دیکشنری لانگمن:
I found his story a bit hard to swallow ( =difficult to believe )
ترجمه اینجانب: داستانش را به سختی باور کردم
مثال از دیکشنری کیمبریج:
Not surprisingly, this excuse was too much for them to swallow
ترجمه اینجانب: تعجبی ندارد که این بهانه بیش از حد برای آنها قابل باور/پذیرفتن باشد

قورت دادن چیزی ( بلعیدن ) ، پرستو ، چلچله
فرو بردن_پرستو_قورت دادن_چلچله
پرستو
To make food or drink go down your throat
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس