suspend

/səˈspend//səˈspend/

معنی: موقوف کردن، معوق گذاردن، معلق کردن، اویزان شدن یا کردن، اندروا بودن، موقتا بیکار کردن
معانی دیگر: منتظر خدمت کردن، (از کار برای مدتی) منفصل کردن، (موقتا) اخراج کردن، آویختن، آویزان کردن، آونگان کردن یا شدن، دلنگان کردن یا شدن، به تعویق انداختن، معوق کردن، واپساندن، واپس انداختن، به تعلیق در آوردن، متوقف کردن، ایستاکردن، باز ایستاندن، دروایه کردن، پادر هوا کردن یا شدن، مسکوت گذاشتن، دروایه شدن، به حالت تعلیق درآمدن، معلق بودن، آگیشیدن، محروم کردن، (نادر) بلاتکلیف نگه داشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: suspends, suspending, suspended
(1) تعریف: to hang (something) from a higher position.
مترادف: hang
مشابه: dangle

- They suspended the chandelier directly over the center of the massive table.
[ترجمه گنج جو] درست اون بالا عمود بر اون وسط میز گنده چلچراغی رو آویزان کردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها لوستر را مستقیماً روی وسط میز عظیم آویزان کردند
[ترجمه ترگمان] چلچراغ را مستقیما بالای سر میز بزرگ معلق کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Large banners were suspended from the ceiling.
[ترجمه گوگل] بنرهای بزرگی از سقف آویزان شده بود
[ترجمه ترگمان] پرچم های بزرگ از سقف اویزان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to stop for a period of time.
مترادف: intermit, interrupt
متضاد: resume
مشابه: adjourn, arrest, cease, check, defer, delay, discontinue, end, halt, postpone, quit, stall, stop

- The game was suspended until they cleared the floor.
[ترجمه علی جادری] بازی متوقف شد تا وقتی که آنها کف زمین را تمیز کردند .
|
[ترجمه گوگل] بازی تا زمانی که آنها زمین را خالی کنند متوقف شد
[ترجمه ترگمان] بازی معلق ماند تا اینکه کف اتاق را صاف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to put off till later; defer.
مترادف: defer, delay, postpone
مشابه: procrastinate, put aside, reserve, shelve, table, waive, withhold

- We will suspend judgment on this case until we have further information.
[ترجمه گوگل] تا زمانی که اطلاعات بیشتری به دست نیاوریم، قضاوت در مورد این پرونده را متوقف خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] ما قضاوت را در مورد این پرونده به تعویق می اندازیم تا اینکه اطلاعات بیشتری داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to cause to be temporarily ineffective.
مشابه: shelve, waive

- Can we suspend the usual rules since we have children playing?
[ترجمه گوگل] آیا می‌توانیم قوانین معمول را از آنجایی که کودکان بازی می‌کنند به حالت تعلیق درآوریم؟
[ترجمه ترگمان] میشه قوانین معمول رو معلق کنیم از وقتی که بچه داریم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to exclude for disciplinary reasons.
مترادف: expel
مشابه: bar, blackball, bounce, debar, disbar, dismiss, eject, exclude

- The principal suspended them from school for fighting.
[ترجمه علی جادری] مدیر مدسه , آنها را به خاطر دعوا کردن , از رفتن به مدسه معلق کرد .
|
[ترجمه گوگل] مدیر مدرسه آنها را به دلیل دعوا محروم کرد
[ترجمه ترگمان] مدیر مدرسه آن ها را برای مبارزه به حالت تعلیق درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to cause to remain motionless, undissolved, or unattached in a fluid medium such as air or water.

- The pieces of fruit are now suspended in the gelatin.
[ترجمه گوگل] تکه های میوه اکنون در ژلاتین معلق هستند
[ترجمه ترگمان] در حال حاضر تکه های میوه در ژلاتین به حالت تعلیق در می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: suspendible (adj.), suspendibility (n.)
• : تعریف: to cease activity for a period of time.
مترادف: intermit, pause
متضاد: resume
مشابه: cease, defer, end, halt, hesitate, quit, recess, stop

جمله های نمونه

1. to suspend a bus service
سرویس اتوبوس را متوقف کردن

2. to suspend a chandelier from the ceiling
چلچراغ را از سقف آویختن

3. to suspend a student
دانش آموزی را موقتا اخراج کردن

4. to suspend sentence on a convicted man
حکم مجازات مرد محکوم را به تعویق انداختن

5. we must suspend judgement until all the evidence is in
تا تمام شواهد به دست نیامده باید از قضاوت خود داری کنیم.

6. The government has decided to suspend production at the country's biggest lead plant.
[ترجمه گوگل]دولت تصمیم گرفته است که تولید را در بزرگترین کارخانه سرب کشور متوقف کند
[ترجمه ترگمان]دولت تصمیم گرفته است که تولید را در بزرگ ترین کارخانه سربی این کشور متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The club members decided in a ballot to suspend the captain.
[ترجمه گوگل]اعضای باشگاه در رای گیری تصمیم به تعلیق کاپیتان گرفتند
[ترجمه ترگمان]اعضای این باشگاه تصمیم گرفتند که در یک رای گیری شرکت کنند تا کاپیتان را به حالت تعلیق درآورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Finish the story. Don't suspend us in midair.
[ترجمه گوگل]داستان را تمام کن ما را در هوا معلق نکنید
[ترجمه ترگمان]داستانو تمومش کن ما رو معلق نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The machine is in its "suspend" mode.
[ترجمه گوگل]دستگاه در حالت "تعلیق" خود است
[ترجمه ترگمان]این دستگاه در حالت تعلیق قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The court has discretion to stay or suspend execution of the order.
[ترجمه گوگل]دادگاه مختار است اجرای حکم را متوقف یا اجرا کند
[ترجمه ترگمان]دادگاه دارای اختیار برای ماندن یا تعلیق اجرای دستور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Both sides finally agreed to suspend hostilities.
[ترجمه گوگل]هر دو طرف در نهایت توافق کردند که خصومت ها را متوقف کنند
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف سرانجام توافق کردند که خصومت ها را تعلیق کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The EU should have the power to suspend subsidy payments to farmers who pollute the environment.
[ترجمه گوگل]اتحادیه اروپا باید این اختیار را داشته باشد که پرداخت یارانه به کشاورزانی را که محیط زیست را آلوده می کنند تعلیق کند
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اروپا باید قدرت تعلیق پرداخت ها به کشاورزانی را داشته باشد که محیط زیست را آلوده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you want to suspend this policy you must send your certificate of motor insurance back to us.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید این بیمه نامه را به حالت تعلیق در آورید، باید گواهی بیمه موتور خود را برای ما ارسال کنید
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید این سیاست را معلق کنید، باید گواهی بیمه را برای ما بفرستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Three independent daily newspapers had been ordered to suspend publication on Aug.
[ترجمه گوگل]به سه روزنامه مستقل دستور داده شد تا انتشار خود را در اوت متوقف کنند
[ترجمه ترگمان]سه روزنامه مستقل به منظور تعلیق انتشار در ماه اوت به تعویق افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Congress, of course, never intended to suspend $ 50 million dams to prolong the dubious existence of obscure fish.
[ترجمه گوگل]البته کنگره هرگز قصد تعلیق 50 میلیون دلار سدها را برای طولانی کردن وجود مشکوک ماهی‌های مبهم نداشت
[ترجمه ترگمان]البته کنگره هرگز قصد نداشت ۵۰ میلیون دلار سدها را تعلیق کند تا وجود ماهی های گمنام را طولانی تر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. If you want to suspend disbelief, you probably can.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید ناباوری را به حالت تعلیق در آورید، احتمالاً می توانید
[ترجمه ترگمان]، اگه میخوای disbelief رو معلق کنی احتمالا میتونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Firefighters suspend ballot Britain's firefighters have suspended a ballot on strike action after pay talks with local authority employers.
[ترجمه پناه] آتش نشان ها به تعویق انداختندمذاکره با آتش نشان های بریتانیایی با یک عمل اعتصابی بعد از رای گیری با کارفرمایان محلی
|
[ترجمه گوگل]آتش نشانان رأی گیری را به حالت تعلیق درآوردند آتش نشانان بریتانیا پس از مذاکرات پرداخت حقوق با کارفرمایان محلی، رأی گیری را در اقدام اعتصابی متوقف کردند
[ترجمه ترگمان]آتش نشانان در حالی که مامورین آتش نشانی بریتانیا پس از مذاکرات با کارفرمایان محلی، رای گیری را به تعویق انداخته اند، رای گیری را به تعویق انداخته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We have decided to suspend all production at the factory until safety checks can be carried out.
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفته‌ایم تا زمانی که بررسی‌های ایمنی انجام شود، تمام تولیدات در کارخانه را متوقف کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفته ایم که همه تولید کارخانه را تا زمانی که کنترل ایمنی انجام شود متوقف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موقوف کردن (فعل)
stop, abolish, suppress, finish, put an end, suspend

معوق گذاردن (فعل)
suspend, postpone, delay, put off

معلق کردن (فعل)
hang, suspend

اویزان شدن یا کردن (فعل)
suspend

اندروا بودن (فعل)
suspend

موقتا بیکار کردن (فعل)
suspend

تخصصی

[کامپیوتر] معوق داشتن .
[برق و الکترونیک] معلق کردن
[مهندسی گاز] معلق کردن، معوق گذاردن
[حقوق] معلق کردن، متوقف کردن، موقتأ از وکالت یا قضاوت محروم کردن، از خدمت معلق کردن
[ریاضیات] آویزان شدن، ایستادن

انگلیسی به انگلیسی

• hang; cause to stop for a period of time; postpone, defer; cause to be temporarily ineffective; temporarily debar from an office or privilege, expel
if something is suspended from a high place, it is hanging from that place.
if you suspend something, you delay or stop it from being in effect for a while.
if the sentence someone receives as the punishment for a crime is suspended, they do not serve it unless they commit another crime within a specified period of time.
if someone is suspended from their job, they are told not to do it for a period of time, usually as a punishment.

پیشنهاد کاربران

مسدود کردن
معلق نگه داشتن
1. آویزان کردن. 2. معلق کردن 3. به حال تعلیق درآوردن 4. به تعویق انداختن. مسکوت گذاشتن. 5. محروم کردن
مثال:
They suspended the chandelier directly over the center of the massive table.
آنها چهلچراغ را درست بالای وسط میز بزرگ آویزان کردند.
To delay or stop something for a while
تعلیق کردن - به تعویق انداختن
:example
" the oil company suspended production until it was sure the factory was safe "
در مورد رقابت یا تونومنت به معنی:�کنار کشیدن�
است حالا بهر دلیلی یا از بقیه رقبا عقبه یا کسالتی مانع ادامه میشه و طرف سسپندینیگ خودشو اعلام میکنه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : suspend
✅️ اسم ( noun ) : suspense / suspension
✅️ صفت ( adjective ) : suspended
✅️ قید ( adverb ) : _
به قول امروزیا: هوا کردن
to make someone leave their school or job for a short time , because they have broken the rules
محروم کردن - گاهی اوقات معنی توقیف هم میده
در زمینه قانون:
حبس تعلیقی دادن
3 تا معنی داره کلا :
به تعویق انداختن، معلق کردن
اخراج کردن موقت
آویزان کردن
۲ معنی اصلی داره این واژه ؛
- تعلیق کردن
- آویزان کردن
به حالت تعلیق درآوردن
برکنار کردن، کنار گذاشتن
توقیف کردن خودرو
تعلیق کردن
توقیف کردن
اخراج موقت، موقتاً اخراج کردن، تعلیق کردن
به تعویق انداختن، عقب انداختن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس