survive

/sərˈvaɪv//səˈvaɪv/

معنی: گذراندن، بیشتر زنده بودن از، زنده ماندن، باقی بودن، طی کردنبرزیستن
معانی دیگر: بیشتر زنده ماندن، بیشتر عمر کردن، جان به در بردن، بازماندن، بقا یافتن، پایستن، به جاماندن، دوام آوردن، به زندگی ادامه دادن، سپری کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: survives, surviving, survived
(1) تعریف: to continue to live despite serious immediate threat to one's life.
مشابه: exist

- They were trapped in a cave for days, and it's a miracle that they survived.
[ترجمه گوگل] آنها روزها در یک غار گیر افتاده بودند و این یک معجزه است که زنده مانده اند
[ترجمه ترگمان] روزها در غاری گیر افتاده بودند و این معجزه بود که آن ها نجات پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Only a few of the passengers survived when the plane went down.
[ترجمه گوگل] با سقوط هواپیما فقط تعدادی از مسافران جان سالم به در بردند
[ترجمه ترگمان] تنها چند نفر از مسافران وقتی هواپیما پایین آمد جان سالم به در بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to sustain life or remain in existence or use.
مترادف: endure, last, live, subsist
متضاد: die, disappear, perish
مشابه: abide, continue, exist, hold out, persist, remain

- These adaptations allow the plant to survive in the desert.
[ترجمه گوگل] این سازگاری ها به گیاه اجازه می دهد در بیابان زنده بماند
[ترجمه ترگمان] این سازگاری به گیاه امکان زنده ماندن در بیابان را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Only a few of the artist's later paintings survive.
[ترجمه گوگل] تنها تعداد کمی از نقاشی های بعدی این هنرمند باقی مانده است
[ترجمه ترگمان] فقط تعداد کمی از نقاشی های بعد زنده می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This method of dyeing fabric still survives.
[ترجمه گوگل] این روش رنگرزی پارچه هنوز پابرجاست
[ترجمه ترگمان] این روش رنگ کردن هنوز زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to continue to live following the death of another.
مشابه: remain

- The deceased's wife and two children are surviving.
[ترجمه گوگل] همسر و دو فرزند متوفی زنده مانده اند
[ترجمه ترگمان] همسر مرحوم و دو کودک دیگر زنده مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: survivable (adj.), surviving (adj.), survivability (n.)
(1) تعریف: to live or continue beyond or in spite of.
مترادف: outlive, weather
مشابه: endure, live, outlast, outwear, pull through, ride out, withstand

- She survived serious illness last winter.
[ترجمه گوگل] او زمستان گذشته از بیماری سخت جان سالم به در برد
[ترجمه ترگمان] زمستون قبل از بیماری جدی جون سالم به در برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Two of the teenagers survived the car crash.
[ترجمه گوگل] دو تن از این نوجوانان از این تصادف جان سالم به در بردند
[ترجمه ترگمان] دو تن از نوجوانان از سقوط خودرو جان سالم به در بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Parts of the building survived the fire.
[ترجمه امیر عباس] قسمتی از ساختمان از اتش سوزی سالم ماند
|
[ترجمه گوگل] بخش هایی از ساختمان از آتش سوزی جان سالم به در بردند
[ترجمه ترگمان] بخش هایی از ساختمان از آتش جان سالم به در بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to outlive (someone).
مترادف: outlive
مشابه: outlast

- She survived her husband by ten years.
[ترجمه M] او ده سال بیشتر از شوهرش زنده مانده است
|
[ترجمه گوگل] او ده سال از شوهرش زنده ماند
[ترجمه ترگمان] اون تا ۱۰ سال دیگه از شوهرش جون سالم بدر برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to survive in this bank, you need to be a politician
برای دوام آوردن در این بانک باید اهل زدوبند باشی.

2. how can they survive on such a low income?
چگونه می توانند با چنان درآمد کم زندگی کنند؟

3. It was uncertain whether we would survive the torrent of rain.
[ترجمه گوگل]معلوم نبود که از سیل باران جان سالم به در ببریم یا نه
[ترجمه ترگمان]معلوم نبود که از سیل باران جان سالم بدر ببریم یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some people believe that only the strongest should survive.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم معتقدند که فقط قوی ترین ها باید زنده بمانند
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم بر این باورند که تنها قوی ترین افراد باید زنده بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The space capsule was built to survive a long journey in space.
[ترجمه گوگل]کپسول فضایی برای زنده ماندن در یک سفر طولانی در فضا ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]کپسول فضایی برای زنده ماندن در یک سفر طولانی در فضا ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If democracy is to survive, it is the task of men of thoughts, as well as men of action, to put aside pride and prejudice; and with courage and single-minded devotion---- to find the truth and teach the truth that shall keep men free.
[ترجمه گوگل]اگر قرار است دموکراسی بقای خود را حفظ کند، وظیفه اندیشمندان و نیز اهل عمل این است که غرور و تعصب را کنار بگذارند و با شجاعت و از جان گذشتگی ---- برای یافتن حقیقت و تعلیم حقیقتی که انسان ها را آزاد نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]اگر دموکراسی زنده بماند، وظیفه مردان افکار و همچنین مردان عمل است که غرور و تعصب را کنار بگذارند؛ و با شهامت و اخلاص single - - برای یافتن حقیقت و آموزش دادن به حقیقتی که مردم را آزاد نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Can the government survive this latest broadside from its own supporters?
[ترجمه گوگل]آیا دولت می‌تواند از این وسعت اخیر از جانب حامیان خود جان سالم به در ببرد؟
[ترجمه ترگمان]آیا دولت می تواند از این آخرین ضربه حامیان خود جان سالم به در ببرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I don't want to survive. I want to live.
[ترجمه ....ط] من نمیخواهم زندگی کنم میخام زنده بمپن
|
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم زنده بمانم می خواهم زندگی کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم زنده بمانم من می خواهم زندگی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These birds only survive in temperate latitudes.
[ترجمه گوگل]این پرندگان فقط در عرض های جغرافیایی معتدل زنده می مانند
[ترجمه ترگمان]این پرندگان تنها در عرض های جغرافیایی زنده می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We cannot survive for long without food and drink.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم برای مدت طولانی بدون غذا و نوشیدنی زنده بمانیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم مدت زیادی بدون غذا و نوشیدنی زنده بمانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He can scarcely survive this scandal with his reputation intact.
[ترجمه گوگل]او به سختی می تواند از این رسوایی جان سالم به در ببرد و شهرتش دست نخورده باشد
[ترجمه ترگمان]او به سختی می تواند از این رسوایی جان سالم به در ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The will to survive is extraordinary and at times overwhelming, capable of fashioning some form of normality even out of the darkest hour.
[ترجمه گوگل]اراده برای زنده ماندن خارق‌العاده و در مواقعی طاقت فرسا است و می‌تواند نوعی از عادی بودن را حتی در تاریک‌ترین ساعت شکل دهد
[ترجمه ترگمان]اراده زنده ماندن فوق العاده و گاهی سخت است، که قادر به شکل دادن برخی از شکل زندگی عادی حتی خارج از تاریک ترین لحظات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His robust strength made him survive the disaster.
[ترجمه گوگل]قدرت قوی او باعث شد تا از این فاجعه جان سالم به در ببرد
[ترجمه ترگمان]قدرت قوی او باعث شد که او از این فاجعه جان سالم به در ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have only one heart. How can I survive if I devote it all to you.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] من فقط یک قلب دارم. چطور می توانم زنده بمونم اگه همه آ ن را صرف تو کنم.
|
[ترجمه گوگل]من فقط یک قلب دارم چگونه می توانم زنده بمانم اگر همه چیز را به تو اختصاص دهم
[ترجمه ترگمان]من فقط یک قلب دارم چطور میتونم زنده بمونم اگه همه اینا رو فدای تو کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If the industry doesn't modernize it will not survive.
[ترجمه گوگل]اگر صنعت مدرن نشود، زنده نخواهد ماند
[ترجمه ترگمان]اگر این صنعت مدرن سازی کند، زنده نخواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It astonished her that he was able to survive.
[ترجمه گوگل]او را شگفت زده کرد که او توانست زنده بماند
[ترجمه ترگمان]او را متعجب کرد که می تواند جان سالم به در ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Whether the business will survive another ten years is pure conjecture.
[ترجمه گوگل]اینکه آیا این تجارت ده سال دیگر دوام خواهد آورد یا خیر، حدس محض است
[ترجمه ترگمان]این که آیا این کار تا ده سال دیگر زنده خواهد ماند، حدس خالص است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The children were lucky to survive the fire which destroyed their home.
[ترجمه گوگل]بچه ها خوش شانس بودند که از آتش سوزی که خانه آنها را ویران کرد جان سالم به در بردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها خوش شانس بودند که از آتش سوزی جان سالم به در بردند که خانه آن ها را ویران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The islanders could barely survive without an export crop.
[ترجمه گوگل]جزایری ها به سختی می توانستند بدون محصول صادراتی زنده بمانند
[ترجمه ترگمان]جزیره نشینان به سختی می توانستند بدون یک محصول صادراتی دوام بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گذراندن (فعل)
pass, get on, outwear, avert, while, survive, fare

بیشتر زنده بودن از (فعل)
survive, outlast, outlive

زنده ماندن (فعل)
survive

باقی بودن (فعل)
survive

طی کردن برزیستن (فعل)
survive

انگلیسی به انگلیسی

• continue to live after another has died, outlive; remain in use, continue in existence, outlast; endure, withstand
if someone survives, they continue to live or exist in spite of great danger or difficulty.
if you survive someone, you continue to live after they have died.
if something survives, it continues to exist even though it has been under attack.
if you survive a difficult experience, you manage to cope with it and do not let it affect you badly.
if you survive on a certain amount of money or food, you earn just enough money to buy essential things to live, or you have just enough food to live.

پیشنهاد کاربران

معنای دوم این واژه مترادف leave behind یعنی ( ارث، فرزند و غیره ) باقی گذاشتن، بر جای گذاشتن هست.
مثال:
he is survived by 12 children
او ( در زمان مرگ ) ۱۲ پسر داشت = از اون ۱۲ پسر به یادگار مانده است.
زنده ماندن
مثال: The hiker was able to survive in the wilderness for a week.
پیاده رو بتوانست برای یک هفته در بیابان زنده بماند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
زنده ماندن، باز ماندن
دوام آوردن
زندگی را ادامه دادن
زمانی که در متن به صورت متضاد با کلمه های مثبت مثل شکوفایی میاد و هدف مقایسه است، دیگه معنی بقا و زنده ماندن نمیده، میشه گفت به صورت معمولی و همینطوری سپری کردن معنی میده.
برای مثال: هدف آموزش و پرورش توانمندمحور شکوفا کردن توانمندیهای دانش آموزان است، نه اینکه آنها صرفا درس را پاس کنند ( پاس کردن یعنی اینکه با نمرۀ کم یا متوسط درس رو پاس میکنند )
...
[مشاهده متن کامل]

Mom teaches how to love, but dad teach us how to survive : مادر به ما یاد می دهد که چگونه دوست داشته باشیم، اما پدر به ما یاد می دهد که چگونه زنده بمانیم
پابرجا ماندن ( مثال: پابرجاماندن سازمان یا شرکت یا کسب وکاری )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : survive
اسم ( noun ) : survival / survivability
صفت ( adjective ) : survivable
قید ( adverb ) : _
حفظ کردن/ باقی نگاه داشتن
به جای ماندن
He was survived by his two sons, an infant daughter, and his widow
از او دو پسر، یک دختر شیرخوار و زن بیوه اش بجاماند.
مقاومت کردن
بقا یافتن - به حیات خود ادامه دادن
How can I survive this
چگونه میشه جون سالم در ببرم
جان سالم به در بردن ( super vivere )
Survive یا Routineness روزمردگی یا
روزمردگی یا روزمرگی یعنی در امتداد زندگی بدون رشد معنوی یا مادی و کلیه کارهای بصورت یک نواخت و کسل کننده بدون هیچگونه تغییرب رشد تولید و توسعه علمی مادی و معنوی
اصل موضوع:
که بشرح ذیل بیان میگردد::
در فلسفه علم ۳ دسته افراد در قرن ۲۱ یاد میشوند:
۱ - مثبت گرایان Positivismus که بدنبال اثبات گرایی و ابطال و تایید و نقض نمودن که بیشتر در علوم ریاضیات شیمی فیزیک یا هر موضوعی که با خرد و عقل و منطق بتواند Fact را به نوعی نشان و Bold نمایند. ( لازم به یاد آوری است کسانیکه علوم فوق الذکر را بصورت آکادمیک خوانده اند بهیچ وجه لزوماً نمیشود گفت اهل تفکر و تعقل یا فلسفه دان است بمانند �استیون هاپکینز� که بهیچ وجه فلسفه دان یا خرد گرا و عقل گرا که بدنبال چرایی و چگونگی موضوعات اورا نمی شناسند و فقط او را یک فیزیک دان غیر خدا مدار فیزیک دادن و ریاضی دان محض میدانند.
۲ - ایده سازان یا Idealismus که بدون آنکه بخواهند لااقل تحقیق و تفحص نمایند قطع در ذهن خود یا پذیرش موضوع را قبول یا رد می کنند که شبه علم گرایان و پراگماتیست ها از این افراد هستند. بماند که در شبه علم گرایان, هنرمندان و محققان, منتقدان و نویسندگان که عمیق در بروی موضوعات راهکارهای علمی قابل اجراء پیشنهاد میکنند که در توضیح فوق الذکر صادق نیستند.
۳ - تجربه گرایان خردورزان یا Rationalists Empirica
بمانند حقوق دانان , زیست شناسان, طبیعی گرایان , اقتصاددان, پزشکان , فرماندهان Charismatic authority مشخص هست که با عقل و خرد و منطق و قوانین Test Maine Testing رویه را ابطال یا تغییر وتفحص یا محذوف و جایگزین می نمایند.
نگاه کنید⬇️
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/survive• https://www.ldoceonline.com/dictionary/survive• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/routine• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/survive
در امان ماندن
تداوم بقا
نجات یافتن
پایدار ماندن
به خیر گذروندن
survive ( verb ) = withstand ( verb )
به معناهای:مقاومت کردن، ایستادگی کردن، تاب آوردن
گذراندن
سر کردن
گذارندن
در ترجمه این فعل، مفهوم ( تنازع بقا ) نهفته است؛ لذا پیشنهاد میشه که در معنی کردن این فعل، مفهوم جنگ و جدال و کشمکش برای جان سالم به در بردن، گنجانده بشه؛ بر همین اساس، بنده، معانی ذیل ر پیشنهاد میکنم:
...
[مشاهده متن کامل]

خطر را پشت سر گذراندن/ برای بقا جنگیدن / با خطرات، زندگی کردن/ برای زنده ماندن با خطرات، دست و پنجه نرم کردن
یه مثال عملی:
In the Scouts we survived!
در سازمان پیشاهنگان پسر، ما 1_ خطرات ر پشت سر می گذراندیم. 2_ برای بقا میجنگیدیم. 3_ با خطرات، زندگی میکردیم. 4_ برای زنده ماندن با خطرات دست و پنجه نرم می کردیم.

زنده ماندن
به جا مانده
زنده بمونی
Continue to live in a difficult situation
حیات بیشتر

بیشتر زنده ماندن. .
دوام آوردن. .
سپری کردن، زنده ماندن
زنده ماندن

ادامه حیات دادن، جان به در بردن، پشت سر گذاشتن/گذاردن، پاییدن
زنده موندن
دوام اوردن
خطر را از سر گذراندن
از خطر جستن
جان سالم به در بردن
تاب آوردن
مصون ماندن
زنده ماندن, بقا
continue to live or exist, especially in spite of danger or hardship. ادامه ی زندگی و یا زیستن، به خصوص با وجود خطر یا سختی.
"against all odds the child survived"
"در برابر تمام شرایط سخت کودک زنده ماند"
...
[مشاهده متن کامل]

continue to live or exist in spite of ( an accident or ordeal ) . ادامه ی زندگی و یا زیستن، به رغم ( حادثه یا مصیبت )
"he has survived several assassination attempts"،
"او از چندین اقدام تروریستی جان سالم به در برد"
remain alive after the death of ( a particular person ) . نجات یافتن از مرگ توسط یک شخص خاص.
"he was survived by his wife and six children"
"او توسط همسر و شش فرزند جان سالم به در برد"
manage to keep going in difficult circumstances. ادامه دادن ( پیش بردن ) در شرایط دشوار است.
"she had to work day and night and survive on two hours' sleep"
"او مجبور بود روز و شب کار کند و با دو ساعت خوابیدن دوام بیاورد"

to cope with ( a trauma or setback
جان سالم به در بردن
سپری کردن زمان
دوام آوردن
Stay alive
امرار معاش کردن
سپری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٧)

بپرس