survival

/sərˈvaɪvl̩//səˈvaɪvl̩/

معنی: بقاء، ابقاء، برزیستی
معانی دیگر: بقا، پایندگی، بازمانی، پایند پذیری، پایست، ماندگاری، زنده مانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of surviving, or the fact of having survived.

- With little water, their survival in the desert was not likely.
[ترجمه دریا مالکی] با کمی آب، احتمال زنده ماندن آنها در صحرا کم بود.
|
[ترجمه M.Sh] با آب کم، بقای آنها در بیابان غیر ممکن بود
|
[ترجمه زینب سرآمد] با مقدار کمی آب احتمال زنده ماندن آنها در صحرا وجود نداشت
|
[ترجمه گوگل] با آب کم، بقای آنها در بیابان محتمل نبود
[ترجمه ترگمان] با کمی آب، زنده ماندن آن ها در صحرا محتمل نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The survival of all the passengers on the doomed flight was extraordinary.
[ترجمه گوگل] زنده ماندن همه مسافران این پرواز محکوم به فنا فوق العاده بود
[ترجمه ترگمان] بقای تمام مسافران در پرواز محکوم به فنا فوق العاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or relating to things that are needed to survive, esp. in a difficult environment or in circumstances of crisis.
مشابه: living

- survival tools
[ترجمه گوگل] ابزار بقا
[ترجمه ترگمان] ابزارهای بقا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the survival of the soul after death
پایندگی روح پس از مرگ

2. struggle for survival
پیکار ماندگاری،تنازع بقا

3. the wife's survival after the husband
زنده ماندن زن پس از شوهر

4. humanity's hope for survival
امید بشر به بقا

5. their hope for survival gradually withered away
امید آنها به زنده ماندن کم کم تبدیل به یاس شد.

6. our fusion will insure our survival
همبستگی ما بقای ما را تضمین خواهد کرد.

7. The study showed improved survival of patients using the drug.
[ترجمه گوگل]این مطالعه بهبود بقای بیماران مصرف کننده این دارو را نشان داد
[ترجمه ترگمان]این مطالعه، زنده ماندن بیماران با استفاده از این دارو را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The man's survival was surprising, as the doctors thought he would die.
[ترجمه گوگل]زنده ماندن این مرد تعجب آور بود، زیرا پزشکان فکر می کردند او خواهد مرد
[ترجمه ترگمان]زنده ماندن این مرد شگفت انگیز بود، همان طور که دکترها فکر می کردند او خواهد مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The campaign will hopefully ensure the survival of the tiger.
[ترجمه گوگل]این کمپین امیدوار است بقای ببر را تضمین کند
[ترجمه ترگمان]این مبارزه امید به زنده ماندن ببرها را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The soldiers were well-grounded in survival skills.
[ترجمه گوگل]سربازان در مهارت های بقا به خوبی پایه ریزی شده بودند
[ترجمه ترگمان]سربازان به خوبی در مهارت های بقا مستقر شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Animals have a natural instinct for survival.
[ترجمه گوگل]حیوانات یک غریزه طبیعی برای بقا دارند
[ترجمه ترگمان]حیوانات یه غریزه طبیعی برای زنده موندن دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For the first time since creation, the survival of the Earth is entirely in our hands.
[ترجمه گوگل]برای اولین بار از زمان خلقت، بقای زمین به طور کامل در دستان ماست
[ترجمه ترگمان]برای اولین بار از زمان ایجاد، بقای زمین به طور کامل در دستان ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Illegal hunting is threatening the survival of the species.
[ترجمه گوگل]شکار غیرقانونی بقای این گونه را تهدید می کند
[ترجمه ترگمان]شکار غیر قانونی، بقای این گونه ها را تهدید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We must take steps now to ensure the survival of these animals.
[ترجمه گوگل]اکنون باید برای اطمینان از بقای این حیوانات گام برداریم
[ترجمه ترگمان]ما باید برای تضمین بقای این حیوانات اقدام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Commercial exploitation of resources threatens our survival.
[ترجمه گوگل]بهره برداری تجاری از منابع، بقای ما را تهدید می کند
[ترجمه ترگمان]بهره برداری تجاری از منابع، بقای ما را تهدید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Ask for the free booklet "Debt: a Survival Guide".
[ترجمه گوگل]کتابچه رایگان «بدهی: راهنمای بقا» را بخواهید
[ترجمه ترگمان]درخواست دفترچه رایگان \"بدهی: راهنمای بقا\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. What are her chances of survival?
[ترجمه گوگل]شانس او ​​برای زنده ماندن چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]چه شانسی برای زنده موندن داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Life became a struggle for survival.
[ترجمه گوگل]زندگی به مبارزه ای برای بقا تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]زندگی برای بقا مبارزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Exporting is necessary for our economic survival.
[ترجمه گوگل]صادرات برای بقای اقتصادی ما ضروری است
[ترجمه ترگمان]صادرات برای بقای اقتصادی ما ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بقاء (اسم)
durability, permanence, eternity, duration, perpetuity, survival, survivorship, survivance

ابقاء (اسم)
maintenance, retention, survival, survivorship, survivance

برزیستی (اسم)
survival, survivance

تخصصی

[بهداشت] بقا

انگلیسی به انگلیسی

• act of surviving; continuation of life or existence (beyond that of another person, thing or event)
survival is the fact of continuing to live or exist in spite of great danger or difficulty.
something that is a survival from an earlier time has continued to exist from that time; a formal use.

پیشنهاد کاربران

۱. بقا ۲. بازمانده
مثال:
they depend on fish for survival.
آنها برای بقا به ماهی وابسته اند.
the animal's chances of survival were pretty low.
شانس بقای حیوانات تا حدودی کم بود.
زندگانی
بقا
مثال: They learned basic survival skills in the wilderness.
آن ها مهارت های بنیادی بقا را در جنگل های وحشی یاد گرفتند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
بقا، زنده ماندن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : survive
اسم ( noun ) : survival / survivability
صفت ( adjective ) : survivable
قید ( adverb ) : _
survival ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: بقا
تعریف: ادامة زندگی، به ویژه در شرایط دشوار
بقا بخش
نجات دهنده
برای زنده ماندن
برای بقاء
نجات دهنده
جان سالم به در بردن
بقا. بازمانده. اخرین نفر. پاینده. زنده ماندن
زنده ماندن، دوام آوردن
زائده
ادامه حیات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس