صفت ( adjective )
• (1) تعریف: assumed to be true, without factual certainty.
• متضاد: certain, proven
• مشابه: hypothetical
• متضاد: certain, proven
• مشابه: hypothetical
- The supposed answer to that question is "yes."
[ترجمه محسن قنبری] پاسخ مورد انتظار به این سوال "بله" است|
[ترجمه گوگل] پاسخ فرضی به این سوال "بله" است[ترجمه ترگمان] پاسخ قابل انتظار به این سوال \"بله\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: intended as or thought to be such.
• متضاد: proven
• متضاد: proven
- This herbal tea is a supposed remedy for a sore throat.
[ترجمه گوگل] این چای گیاهی یک داروی فرضی برای گلودرد است
[ترجمه ترگمان] این چای گیاهی یک درمان احتمالی برای گلو درد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این چای گیاهی یک درمان احتمالی برای گلو درد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: required or expected based on an agreement, promise, convention, or rule.
- I'm supposed to deliver this package to the manager and no one else.
[ترجمه محمد] من میبایست این بسته را به دست مدیر برسانم نه کس دیگری.|
[ترجمه محمدحسین] من باید این بسته رو یه مدیر تحولی دهم نه به کس دیگری|
[ترجمه محسن قنبری] من باید این بسته رو به مدیر و نه کسی دیگه برسونم|
[ترجمه گوگل] من قرار است این بسته را به مدیر تحویل دهم و نه هیچ کس دیگری[ترجمه ترگمان] من باید این بسته رو به مدیر و هیچ کس دیگه تحویل بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Everyone is supposed to be at work by nine o'clock.
[ترجمه محسن قنبری] همه باید تا ساعت 9 سر کار باشند|
[ترجمه گوگل] قرار است همه تا ساعت نه سر کار باشند[ترجمه ترگمان] همه قرار است ساعت نه سر کار باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You're supposed to put your hand on your heart when you hear the national anthem.
[ترجمه گوگل] قرار است با شنیدن سرود ملی دست روی قلبت بگذاری
[ترجمه ترگمان] وقتی سرود ملی رو می شنوی باید دستت رو روی قلبت بذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی سرود ملی رو می شنوی باید دستت رو روی قلبت بذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: presumed or expected; used especially when fact differs or may differ from expectation.
- What are you doing here? You're supposed to be at work.
[ترجمه ایدا] اینجا چیکار میکنی؟ شما باید سر کار باشید.|
[ترجمه محسن قنبری] اینجا چیکار میکنی؟ تو باید سر کار باشی|
[ترجمه گوگل] اینجا چه میکنی؟ قراره سر کار باشی[ترجمه ترگمان] اینجا چیکار می کنی؟ تو قرار بود سر کار باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The furniture was supposed to arrive yesterday, but there was some delay.
[ترجمه محسن قنبری] اثاثیه دیروز میرسید ولی کمی تاخیر داشت|
[ترجمه گوگل] قرار بود اثاثیه دیروز بیاد ولی کمی تاخیر داشت[ترجمه ترگمان] قرار بود اسباب و اثاثیه دیروز به اینجا برسد، اما کمی تاخیر در کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: permitted or encouraged.
- Students are not supposed to be wandering the halls during classes.
[ترجمه محسن قنبری] دانشجوها نباید در طول کلاس ها در راهروها قدم بزنند|
[ترجمه گوگل] قرار نیست دانش آموزان در طول کلاس ها در سالن ها پرسه بزنند[ترجمه ترگمان] انتظار نمی رود که دانشجویان در طول کلاس ها در راهروها پرسه بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You're not supposed to get out of bed without a nurse.
[ترجمه محسن قنبری] تو نباید بدون پرستار از رختخواب بلند بشی|
[ترجمه گوگل] قرار نیست بدون پرستار از رختخواب بلند شوید[ترجمه ترگمان] تو قرار نیست بدون پرستار از تخت بیای بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید