superfluous

/ˈsuːpərˌflwəs//suːˈpɜːflʊəs/

معنی: زیادی، زائد، اطناب امیز
معانی دیگر: غیر ضروری، نالازم، بیستار، بیش از نیاز، اضافی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: superfluously (adv.), superfluousness (n.)
(1) تعریف: being beyond a sufficient amount; excessive.
مترادف: excess, redundant, surplus
متضاد: deficient
مشابه: copious, exorbitant, extra, extravagant, inordinate, overmuch

- This paragraph is superfluous and could easily be eliminated.
[ترجمه هانی] این پاراگراف غیر ضروریه و به راحتی میتونه حذف بشه
|
[ترجمه داودی] این پاراگراف ضروری نیست و به سادگی قابل حذف است
|
[ترجمه گوگل] این پاراگراف اضافی است و به راحتی قابل حذف است
[ترجمه ترگمان] این مقاله زائد و به آسانی از بین خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not required; unnecessary.
مترادف: dispensable, inessential, needless, nonessential, unessential, unnecessary, unneeded
متضاد: essential, indispensable, necessary
مشابه: expendable, extraneous, gratuitous, irrelevant, redundant, supererogatory, waste

جمله های نمونه

1. eliminate all the superfluous words in this page
همه ی واژه ی های زائد این صفحه را حذف کنید.

2. his warning was superfluous
هشدار او غیر ضروری بود.

3. the crowd was so orderly that the police presence seemed superfluous
آن جمعیت آنقدر مرتب و منظم بود که حضور پلیس غیر ضروری به نظر می رسید.

4. Repack all the superfluous cups in the box.
[ترجمه گوگل]تمام فنجان های اضافی در جعبه را دوباره بسته بندی کنید
[ترجمه ترگمان] همه فنجون های زائد رو توی جعبه ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The report was marred by a mass of superfluous detail.
[ترجمه مریم سالک زمانی] انبوهه ای از جزئیات نالازم ، گزارش مذکور را بی اعتبار کرد.
|
[ترجمه گوگل]این گزارش با انبوهی از جزئیات اضافی خدشه دار شد
[ترجمه ترگمان]این گزارش توسط یک توده مواد زائد لطمه خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My presence at the afternoon's proceedings was superfluous.
[ترجمه گوگل]حضور من در جلسات بعد از ظهر اضافی بود
[ترجمه ترگمان]حضور من در جلسه بعد از ظهر زائد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She fined away superfluous matter in the design.
[ترجمه گوگل]او مواد اضافی در طراحی را جریمه کرد
[ترجمه ترگمان]او موضوع بسیاری را در طراحی جریمه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is no superfluous decoration in Shaker design, yet there is a powerful beauty in its functional simplicity.
[ترجمه گوگل]در طراحی شیکر هیچ دکوراسیون اضافی وجود ندارد، اما زیبایی قدرتمندی در سادگی عملکردی آن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در این طراحی هیچ دکوراسیون اضافی وجود ندارد، با این حال، زیبایی قدرتمندی در سادگی کاربردی آن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Parents will become superfluous, the robots will nurse and play with children.
[ترجمه مریم سالک زمانی] با آمدن ربات هایی با قابلیت پرستاری از کودکان و بازی با آنها، نیازی به والدین نخواهد بود.
|
[ترجمه گوگل]والدین زائد خواهند شد، روبات ها پرستاری می کنند و با بچه ها بازی می کنند
[ترجمه ترگمان]والدین زیادی خواهند شد، روبات ها پرستار خواهند بود و با کودکان بازی خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And what precise beauty! Not a single superfluous gesture, or bow, or turn.
[ترجمه گوگل]و چه زیبایی دقیقی! نه یک حرکت اضافی، یا تعظیم، یا چرخش
[ترجمه ترگمان]چه زیبایی خاصی! حتی یک حرکت غیر ضروری، یا خم کردن و یا برگشت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We're cutting out superfluous layers of managers.
[ترجمه مریم سالک زمانی] در حال کاهش لایه ها و سطوح نالازم مدیریتی هستیم.
|
[ترجمه گوگل]ما در حال بریدن لایه های اضافی از مدیران هستیم
[ترجمه ترگمان]ما لایه های زیادی از مدیران را از بین می بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He can use stock motifs and patterns and superfluous work can be retained to cater for future demand.
[ترجمه گوگل]او می تواند از نقوش و الگوهای استوک استفاده کند و کارهای اضافی را می توان برای تامین تقاضای آینده حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]او می تواند از نقش و نگارها و کاره ای زاید استفاده کند تا نیازهای آینده را برآورده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Not a note seems superfluous in this essay for flute, clarinet in A, vibraphone, piano, violin and cello.
[ترجمه گوگل]یک نت در این مقاله برای فلوت، کلارینت در A، ویبرافون، پیانو، ویولن و ویولن سل اضافی به نظر نمی رسد
[ترجمه ترگمان]در این مقاله هیچ یادداشتی برای فلوت، کلارینت، پیانو، پیانو، ویولن و ویولن سل وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Pattern practice makes grammatical explanations superfluous and encourages learning by analogy.
[ترجمه گوگل]تمرین الگوی توضیحات دستوری را بیهوده می کند و یادگیری از طریق قیاس را تشویق می کند
[ترجمه ترگمان]روش الگو، توضیحات گرامری را زاید می سازد و یادگیری را با قیاس تشویق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیادی (صفت)
undue, superfluous, increscent

زائد (صفت)
useless, extra, redundant, surplus, further, intercalary, waste, superfluous, unneeded, supererogatory

اطناب امیز (صفت)
superfluous

تخصصی

[ریاضیات] زاید

انگلیسی به انگلیسی

• being more than is needed, excessive; unnecessary
something that is superfluous is unnecessary or is no longer needed.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Unnecessary or more than what is needed 🚫🌊
🔍 مترادف: Excessive
✅ مثال: The report was filled with superfluous details that distracted from the main points.
بیخود
superfluous questions پرسشهای بیخود
بیش از نیاز
بیش از اندازه
سر ریز
بیشبود
“Superfluous” is used to describe something that is unnecessary, excessive, or surplus to requirements. It implies that there is more of something than is needed or desired.
چیزی که غیر ضروری، بیش از حد یا مازاد بر نیاز است، زیادی، اضافی
...
[مشاهده متن کامل]

به این معنی که چیزی بیش از آنچه مورد نیاز یا مطلوب است وجود دارد.
مثال؛
The decorations on the cake were superfluous and took away from the taste.
In a conversation about packing for a trip, someone might say, “I always end up bringing superfluous items that I never use. ”
A reviewer might write, “The movie had superfluous scenes that didn’t contribute to the plot. ”

حَشو
گزافه، گزافه گویی ، گزافه کاری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : superfluity
صفت ( adjective ) : superfluous
قید ( adverb ) : superfluously
مضاعف
adjective
[more superfluous; most superfluous] formal : beyond what is needed : not necessary
◀️a superfluous word/detail
◀️Further discussion seemed superfluous
ADVERB :
Superfluously
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه که صفت هست به معنای ( زائد - اطناب آمیز - اضافی - غیر ضروری - مازاد - بیخودی - چیزی که حضور و وجودش ضرورت و الزامی نداره - بی مورد - غیر حیاتی )
چه کلماتی به superfluous از لحاظ بار معنایی نزدیک و شبیه هستند ؟
Redundant - extra - surplus - Undue - unneeded - unnecessary - Increscent

زاید
زیادی، اضافی
زیادی، بیخودی، بی مورد، بی مصرف، مازاد نیاز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس