suffocate

/ˈsəfəˌket//ˈsʌfəkeɪt/

معنی: خاموش کردن
معانی دیگر: خفه کردن یا شدن، جلو دمزنی یا اکسیژن رسانی را گرفتن، (در اثر گرما یا دود و غیره) دچار تنگی نفس شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: suffocates, suffocating, suffocated
(1) تعریف: to kill by not allowing to take in oxygen; smother.
مشابه: asphyxiate, smother, stifle

- The murderer suffocated the victim with a pillow.
[ترجمه شیوا] قاتل قربانی را با یک بالش خفه کرد
|
[ترجمه گوگل] قاتل مقتول را با بالش خفه کرد
[ترجمه ترگمان] قاتل قربانی رو با بالش خفه کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make respiration difficult for.
مشابه: choke

- The disease suffocates those who suffer from it.
[ترجمه سجادعبدالهی] این بیماری، مبتلایان را از پا درآورده است
|
[ترجمه زرگلی] مبتلایان به این بیماری دچار تنگی نفس می شوند
|
[ترجمه گوگل] این بیماری کسانی را که از آن رنج می برند خفه می کند
[ترجمه ترگمان] بیماری کسانی را که از آن رنج می برند خفه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make uncomfortable by keeping in hot or stuffy air.

- I was suffocating up in that attic.
[ترجمه گوگل] در آن اتاق زیر شیروانی داشتم خفه می شدم
[ترجمه ترگمان] توی اون اتاق زیر شیروونی داشتم خفه می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to suppress the development or expression of.

- Strict schools can suffocate children's imaginations.
[ترجمه کیهان] مدارس سخت گیر می توانند تخیلات کودکان را سرکوب کنند
|
[ترجمه گوگل] مدارس سختگیرانه می توانند تخیلات کودکان را خفه کنند
[ترجمه ترگمان] مدارس محکم می توانند تخیلات کودکان را خفه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: suffocative (adj.), suffocatingly (adv.), suffocation (n.)
(1) تعریف: to die from lack of oxygen.
مشابه: asphyxiate, smother, stifle

(2) تعریف: to be smothered, stifled, suppressed, or deprived of cool fresh air.
مشابه: choke, stew, stifle

جمله های نمونه

1. The intelligence and wisdom of your children will suffocate if you don't give them enough time and space.
[ترجمه گوگل]اگر زمان و فضای کافی برای فرزندانتان قائل نباشید، هوش و خرد فرزندانتان خفه خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اگر زمان و فضای کافی به آن ها ندهید، هوش و حکمت کودکان شما خفه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You will feel to suffocate at the top of the peak,but you never stop.
[ترجمه گوگل]در بالای قله احساس خفگی خواهید کرد، اما هرگز متوقف نمی شوید
[ترجمه ترگمان]در بالای قله احساس خفگی خواهید کرد، اما هرگز متوقف نخواهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The tense atmosphere made everybody suffocate.
[ترجمه گوگل]جو متشنج همه را خفه کرد
[ترجمه ترگمان]فضای پرتنش همه را خفه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jealousy can suffocate any relationship.
[ترجمه گوگل]حسادت می تواند هر رابطه ای را خفه کند
[ترجمه ترگمان]حسادت میتونه هر رابطه ای رو از بین ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He began to suffocate and then burst through a plane of white anger to the surface.
[ترجمه گوگل]او شروع به خفگی کرد و سپس از طریق صفحه خشم سفید به سطح آمد
[ترجمه ترگمان]او شروع به خفه شدن کرد و بعد از میان هواپیمایی که از خشم سفید شده بود، منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Hooking a fish and letting it suffocate in a creel is seemingly acceptable to all fishermen and many other people.
[ترجمه Edris nozari] با قلاب گرفتن یک ماهی و خفه کردن آن در یک تور ماهیگیری، به نظر میرسد برای ماهیگران و بسباری از مردم قابل قبوله
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که ماهیگیران و بسیاری از افراد دیگر، ماهی را قلاب کنند و بگذارند آن را خفه کند
[ترجمه ترگمان]ماهیگیری کردن ماهی و اجازه دادن به آن در یک creel به نظر می رسد که برای همه ماهیگیران و بسیاری از مردم پذیرفتنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Probably, in the close confinement, he would suffocate in his own smoke.
[ترجمه گوگل]احتمالاً در حبس بسته، در دود خودش خفه می شد
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد در زندان به خودش فشار می آورد و با دود خودش خفه می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Children under eight years can choke or suffocate on uninflected or broken balloons. Adult supervision required. Keep uninflected balloons from children. Discard broken balloons at once.
[ترجمه گوگل]کودکان زیر هشت سال ممکن است با بادکنک های شکسته یا خفه نشده خفه شوند یا خفه شوند نظارت بزرگسالان لازم است بادکنک های تاب نخورده را از کودکان دور نگه دارید بادکنک های شکسته را یکباره دور بریزید
[ترجمه ترگمان]کودکان زیر ۸ سال می توانند در uninflected یا بالون شکسته خفه یا خفه شوند نظارت بزرگسالان لازم است balloons را از کودکان نگهداری کنید سریعا balloons شکسته را دور بیندازید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If you shut all the windows, I will suffocate.
[ترجمه گوگل]اگر تمام پنجره ها را ببندی، خفه می شوم
[ترجمه ترگمان] اگه همه پنجره ها رو ببندی، من خفه میشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Covering beds in enough pillows to suffocate an entire old people's home.
[ترجمه گوگل]پوشاندن تخت در بالش کافی برای خفه کردن کل خانه سالمندان
[ترجمه ترگمان]تخت خواب به قدر کافی بس تر بود تا بتواند تمام خانه کهنه مردم را خفه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Suffocate and send to until the last days of one's life talented poetess only!
[ترجمه گوگل]خفه کن و بفرست به تا آخرین روزهای زندگی فقط شاعر با استعداد!
[ترجمه ترگمان]و تا آخرین روزه ای زندگی یک poetess با استعداد و استعداد برای آخرین روزه ای زندگی یک نفر بفرستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If you stayed seated, he said, you'd suffocate.
[ترجمه گوگل]گفت اگر بنشینی خفه می شوی
[ترجمه ترگمان]او گفت: اگر شما بنشینید، شما خفه خواهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The heat is tolerable at night but suffocate during the day.
[ترجمه گوگل]گرما در شب قابل تحمل است اما در روز خفه می شود
[ترجمه ترگمان]گرما در شب قابل تحمل است اما در طول روز خفه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Prevents the breath myospasm to cause to suffocate, when necessity makes a great effort the tube incision, the intermittent positive pressure gives the oxygen.
[ترجمه گوگل]از میوسپاسم تنفسی جلوگیری می کند تا باعث خفگی شود، در مواقع لزوم تلاش زیادی برای برش لوله انجام می شود، فشار مثبت متناوب به اکسیژن می دهد
[ترجمه ترگمان]جلوگیری از تنفس بدبو که منجر به خفه شدن هوا می شود، در زمانی که الزام به تلاش بسیار زیادی برای ایجاد شکاف در لوله نیاز دارد، فشار متناوب متناوب به اکسیژن می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She felt often she must suffocate.
[ترجمه گوگل]او اغلب احساس می کرد که باید خفه شود
[ترجمه ترگمان]اغلب احساس می کرد که باید خفه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خاموش کردن (فعل)
snub, out, dumb, stanch, silence, quench, stifle, smother, extinguish, muffle, put out, hush, make silent, slake, snub out, suffocate

انگلیسی به انگلیسی

• smother, asphyxiate, kill by cutting of the oxygen supply; make it difficult to breathe; cause discomfort by cutting of the supply of fresh or cool air; stifle; be smothered
if someone suffocates or if something suffocates them, they die because there is not enough oxygen for them to breathe.

پیشنهاد کاربران

۱. خفه کردن ۲. خاموش کردن. سرکوب کردن ۳. خفه شدن ۴. از رشد باز ماندن
مثال:
but I only remember him trying to suffocate me under the bedcovers.
اما من فقط بیاد می آورم او سعی می کرد من را زیر روتختی خفه کند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : suffocate
اسم ( noun ) : suffocation
صفت ( adjective ) : suffocating
قید ( adverb ) : _
معذب بودن در کنار کسی
It makes me feel suffocated
اون باعث میشه که احساس خفگی بمن دست بده
dying due to less Oxygen
مانع پیشرفت کسی یا چیزی شدن
خفه شدن به خاطر نبودن هوای کافی
Suffocation ( مردن به خاطر نبود هوای کافی )
دست بندازی دور گردن کسی خفش کنی 😐
البته برای اتیش هم استفاده میشه، ( خفه کردن اتیش مثلا با پارچه )
خفه شدن
کلافه کردن
بریدن نفس
The governor's proposals would cost a lot and suffocate the economy
نفله کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس