• (1)تعریف: briefly but clearly stated; concise. • مترادف: compact, concise, crisp • متضاد: diffuse, discursive, meandering, verbose, wordy • مشابه: brief, compendious, condensed, laconic, pithy, short, summary, terse, tight, to the point
- His letter of resignation was succinct and offered little rationale or apology.
[ترجمه گوگل] نامه استعفای او مختصر بود و دلیل یا عذرخواهی کمی ارائه کرد [ترجمه ترگمان] نامه استعفای او مختصر و منطقی بود و به هیچ وجه منطقی نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After a succinct summary of the novel's plot, the speaker began to analyze one pivotal scene at length.
[ترجمه گوگل] پس از خلاصه ای مختصر از طرح رمان، گوینده شروع به تحلیل طولانی یک صحنه محوری کرد [ترجمه ترگمان] بعد از خلاصه مختصری از داستان رمان، سخنگو شروع به تجزیه و تحلیل یک صحنه محوری کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We chose the most succinct writer among us to write up the minutes for our meetings.
[ترجمه گوگل] مختصرترین نویسنده را از میان خود برای نوشتن صورتجلسه جلساتمان انتخاب کردیم [ترجمه ترگمان] ما most نویسنده را در بین خودمان انتخاب کردیم تا برای جلسات خود چند دقیقه بنویسیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The book gives an admirably succinct account of the technology and its history.
[ترجمه گوگل]این کتاب به طور تحسینبرانگیزی مختصر از این فناوری و تاریخچه آن ارائه میکند [ترجمه ترگمان]این کتاب شرح قابل تحسینی از تکنولوژی و تاریخچه آن می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Keep your letter succinct and to the point.
[ترجمه زهراعبدی] نامه خود را مختصر و مفید بنویسید ( یا نگهدارید )
|
[ترجمه مصطفی امیرجانی] نامه خود را مختصر مفید و مربتط با موضوع بنویسید.
|
[ترجمه گوگل]نامه خود را مختصر و دقیق نگه دارید [ترجمه ترگمان]نامه تان را مختصر و کوتاه نگاه دارید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. A succinct style lends vigour to writing.
[ترجمه گوگل]سبک موجز به نوشتن نیرو می بخشد [ترجمه ترگمان]یک سبک مختصر به نویسندگی قدرت می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Keep your answers as succinct as possible.
[ترجمه سعید] تا اونجا که امکان داره ( می تونید ) ، جواب هاتون و مختصر بگید
|
[ترجمه گوگل]پاسخ های خود را تا حد امکان مختصر نگه دارید [ترجمه ترگمان]پاسخ های خود را تاحد ممکن موجز نگه دارید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Ray was seldom inclined to be succinct, and he gave his interrogators the full benefit of his thinking.
[ترجمه جلیل خلیلی مقدم] رِی ( اسم شخص ) ، به ندرت اهل خلاصه گویی بود. و به کسی که از او بازجویی میکرد تمام جزئیات افکارش را میگفت.
|
[ترجمه گوگل]ری به ندرت تمایل داشت که مختصر باشد و به بازجویانش از تفکر خود بهره کامل می برد [ترجمه ترگمان]ری تا به ندرت میل داشت مختصر و مفید باشد، و از این فکر لذت می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. A skeleton argument should therefore be as succinct as possible.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] لذا ساختار یا پیکره بحث باید تا حد ممکن مختصر مفید باشد.
|
[ترجمه گوگل]بنابراین یک استدلال اسکلت باید تا حد امکان مختصر باشد [ترجمه ترگمان]بنابراین یک استدلال اسکلت باید تاحد ممکن موجز باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The new labelling is more succinct and advises consumers simply that oat bran may help prevent heart disease.
[ترجمه گوگل]برچسب جدید مختصرتر است و به مصرف کنندگان توصیه می کند که سبوس جو دوسر ممکن است به پیشگیری از بیماری قلبی کمک کند [ترجمه ترگمان]برچسب جدید دقیق تر و succinct است و به مصرف کنندگان توصیه می کند که سبوس غله به جلوگیری از بیماری قلبی کمک کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. We remember what is short and succinct.
[ترجمه گوگل]ما آنچه را کوتاه و مختصر است به خاطر می آوریم [ترجمه ترگمان]ما آنچه را که کوتاه و موجز است به خاطر داریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. This was an unusually clear and succinct statement of assumptions which had been current for generations.
[ترجمه گوگل]این یک بیانیه غیرمعمول واضح و مختصر از مفروضات بود که برای نسلها جاری بود [ترجمه ترگمان]این یک شرح ساده و مختصر از فرضیاتی بود که برای نسل ها جریان داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Jim Burke and Horace Deets were succinct.
[ترجمه گوگل]جیم برک و هوراس دیتس مختصر بودند [ترجمه ترگمان]جیم برک و هوریس والپول succinct بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Recent policy statements have been even more succinct.
[ترجمه گوگل]بیانیه های اخیر سیاستی حتی مختصرتر بوده است [ترجمه ترگمان]بیانیه های سیاسی اخیر even تر بوده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Each contribution is well referenced and has a succinct conclusion.
[ترجمه گوگل]هر سهم به خوبی ارجاع شده است و یک نتیجه گیری مختصر دارد [ترجمه ترگمان]هر سهم بخوبی مرجع بوده و دارای یک نتیجه گیری قابل قبولی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Milton summarizes the people's case in many such succinct passages.
[ترجمه گوگل]میلتون پرونده مردم را در بسیاری از این عبارات مختصر خلاصه می کند [ترجمه ترگمان]میلتن پرونده مردم را در بسیاری از این موارد مختصر بیان می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. John's succinct turn of phrase persuaded her that it would not be a good idea.
[ترجمه گوگل]چرخش مختصر عبارت جان او را متقاعد کرد که این ایده خوبی نخواهد بود [ترجمه ترگمان]خلاصه کلام ساده یوحنا او را متقاعد ساخت که این ایده خوبی نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Ancient Chinese was extremely succinct, having no verb tense or other complex grammatical construction.
[ترجمه گوگل]چینی باستان بسیار موجز بود و زمان فعل یا ساختار دستوری پیچیده دیگری نداشت [ترجمه ترگمان]چین باستان به شدت مختصر بود و فعل و انفعالات فعل و انفعالات پیچیده دیگری نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• stated briefly but clearly, clear and concise, short and to the point something that is succinct expresses facts or ideas clearly and in few words.
پیشنهاد کاربران
Succinct ( adjective ) = Brief but clearly expressed. It means using few words to say exactly what you mean, with no extra nonsense. ✂️ Short, sharp, and straight to the point.
مختصر، کوتاه، موجز، فشرده، خلاصه و مفید ( در بیان یا گفتار ) Concise ( مختصر ) مثال: The report was concise and to the point. ترجمه: گزارش مختصر و مفیدی بود. Brief ( کوتاه ) مثال: She gave a brief overview of the project. ... [مشاهده متن کامل]
ترجمه: او یک مرور کوتاه از پروژه ارائه داد. Terse ( مختصر و گاهی تند ) مثال: His response was terse, leaving no room for questions. ترجمه: پاسخ او مختصر بود و جایی برای سوالات باقی نگذاشت. Compact ( فشرده ) مثال: The compact summary captured all the essential details. ترجمه: خلاصه فشرده تمام جزئیات ضروری را در بر داشت. Pithy ( مختصر و مفید ) مثال: The speaker's pithy remarks resonated with the audience. ترجمه: سخنان مختصر و مفید سخنران با مخاطبان طنین انداز شد.
💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند: 🔘 Brief 🔘 Short 🔘 Concise 🔘 Succinct 🔘 Terse 🔘 Compact ✅ Definition: 👉 Lasting or using only a short amount of time or few words.
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Briefly and clearly expressed 📃 🔍 مترادف: Concise ✅ مثال: Her succinct response saved time and made the meeting more efficient.
succinct ( adj ) ( səkˈsɪŋkt ) =expressed clearly and in a few words, e. g. a succinct explanation. Keep your answers as succinct as possible. succinctly ( adv ) , succinctness ( n )
Brief and to the point Short and sweet In a nutshell
موجز، مجمل، مفید و مختصر , کوتاه، واضح و روشن Short, brief, clear, and to the point • A succinct and final statement • An admirably succinct and accurate summary • My sister in law is most often succinct, direct and comvincing • When you are succinct you don't waste words