successor

/səkˈsesər//səkˈsesə/

معنی: قائم مقام، جانشین، خلف
معانی دیگر: (مقام) وارث، اخلاف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person or thing that succeeds another.
متضاد: ancestor, predecessor

- He's grooming his son to be his successor in the business.
[ترجمه گوگل] او در حال اصلاح پسرش است تا جانشین او در این تجارت شود
[ترجمه ترگمان] او به پسرش رسیدگی می کند که جانشین او در این کار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's helping in the training of her successor before starting her new job.
[ترجمه گوگل] او قبل از شروع کار جدید به آموزش جانشین خود کمک می کند
[ترجمه ترگمان] او قبل از شروع کار جدیدش به آموزش جانشین خود کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The late king's successor was a more progressive ruler.
[ترجمه گوگل] جانشین شاه فقید حاکمی مترقی تر بود
[ترجمه ترگمان] جانشین شاه فقید، یک حاکم پیشرفته تر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the successor to the throne of england
وارث تاج و تخت انگلستان

2. the dictator himself handpicked his successor from amongst flatterers
دیکتاتور خودش جانشین خود را از میان متملقان دستچین کرد.

3. he singled ali out as his successor
او علی را به عنوان جانشین خود برگزید.

4. the king designated his second son as his successor
پادشاه پسر دوم خود را به عنوان جانشین برگزید.

5. Their latest disc is a worthy successor to their popular debut album.
[ترجمه گوگل]آخرین دیسک آنها جانشین شایسته اولین آلبوم محبوب آنها است
[ترجمه ترگمان]آخرین آلبوم آن ها جانشین مناسبی برای اولین آلبوم آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The chairman has designated her as his successor.
[ترجمه گوگل]رئیس، او را به عنوان جانشین خود تعیین کرده است
[ترجمه ترگمان]رئیس او را جانشین خود کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Traditionally, the president designates his or her successor.
[ترجمه گوگل]به طور سنتی، رئیس جمهور جانشین خود را تعیین می کند
[ترجمه ترگمان]به طور سنتی، رئیس جمهور جانشین خود را تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His successor died after only 15 months in office.
[ترجمه گوگل]جانشین او تنها پس از 15 ماه ریاست جمهوری درگذشت
[ترجمه ترگمان]جانشین او پس از ۱۵ ماه کار برکنار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has been widely tipped as the President's successor/to succeed the President.
[ترجمه گوگل]او به طور گسترده به عنوان جانشین رئیس جمهور / برای جانشینی رئیس جمهور معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]او به عنوان جانشین رئیس جمهور انتخاب شده است \/ جانشین رئیس جمهور خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Andrew Kirkham will be her successor as Chief Executive.
[ترجمه گوگل]اندرو کرخام جانشین او به عنوان رئیس اجرایی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اندرو Kirkham جانشین او به عنوان رئیس اجرایی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She will hand over to her successor in one year's time.
[ترجمه گوگل]او یک سال دیگر به جانشین خود تحویل خواهد داد
[ترجمه ترگمان]او در یک سال جانشین او خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He chose as his successor a relative newcomer to the organization.
[ترجمه گوگل]او یک فرد نسبتا تازه وارد به سازمان را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان جانشین خود یک تازه وارد نسبت به سازمان انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The President handed over the baton to his successor.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور باتوم را به جانشین خود سپرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور the را به جانشین خود تحویل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This car is the successor to our popular hatchback model.
[ترجمه گوگل]این خودرو جانشین مدل هاچ بک محبوب ما است
[ترجمه ترگمان]این خودرو جانشین مدل hatchback محبوب ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قائم مقام (اسم)
deputy, vicar, surrogate, successor, locum tenens, vice-chancellor

جانشین (اسم)
standby, substitute, deputy, relief, vicar, vicegerant, surrogate, successor, locum tenens, succedaneum, succeeder

خلف (اسم)
successor

تخصصی

[صنعت] ما بعد، پی آمد، پس نیاز
[حقوق] قایم مقام، جانشین، وارث
[ریاضیات] گره فرزند، تالی، فرزند، گروه بعدی
[آمار] خَلَف

انگلیسی به انگلیسی

• heir, inheritor; one who or that which follows or takes the place of another
someone's successor is the person who takes their job after they have left.

پیشنهاد کاربران

جانشین
قایم مقام
هم معنی follow - up
successor ( ریاضی )
واژه مصوب: تالی
تعریف: 1. عدد صحیحی که بلافاصله بعد از یک عدد صحیح مفروض می‏آید|||2. گزارۀ دوم یک استلزام منطقی
پسین
وارث، جانشین
What is it? The successor to the Samsung Galaxy Note 20
[رشته مهندسی کامپیوتر و IT] نسل بعدی، بعدی، جایگزین
فاتح
دندانهای دائمی جانشین دندانهای شیری ( دندانپزشکی )
پس نیاز

بپرس