subscribe

/səbˈskraɪb//səbˈskraɪb/

معنی: تصدیق کردن، تصویب کردن، تقبل کردن، صحه گذاردن، ابونه شدن
معانی دیگر: (در پای سند و غیره) امضا کردن، دستینه نهادن، تایید یا توافق کردن، رضایت دادن، (به طور کلی) موافق بودن، خواستار بودن، هم رای بودن، (روزنامه و غیره) آبونه شدن، مشترک شدن، (امور خیریه) تعهد پرداخت کردن، پذیرا شدن، (کنسرت و غیره) بلیط سالیانه یا فصلی خریدن، مشتری دائم شدن، (سهام) پذیره نویسی کردن، متعهد شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to pledge, pay, or contribute a sum of money for a specified purpose.
مشابه: contribute, donate, pledge

- She subscribed in order to use the full services of the website.
[ترجمه گوگل] او برای استفاده از خدمات کامل وب سایت مشترک شد
[ترجمه ترگمان] او برای استفاده از خدمات کامل وب سایت ثبت نام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to contract and pay in advance for a specified number of issues of a publication such as a magazine.

- I've subscribed to the same news magazine for several years.
[ترجمه گوگل] چندین سال است که مشترک همان مجله خبری هستم
[ترجمه ترگمان] چندین سال است که با همان یک مجله اخبار مشترک شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to attest or approve a document by signing it at the bottom.
مترادف: sign

- Her lawyer drafted the document, but her husband refused to subscribe.
[ترجمه گوگل] وکیل او سند را تهیه کرد، اما شوهرش از اشتراک خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] وکیل او این سند را تهیه کرد، اما شوهرش از مشترک شدن خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to give approval or express agreement by signing, or as though by signing.
متضاد: disclaim
مشابه: agree, assent, concur, hold, underwrite

- I subscribe fully to the views held by the members of this club.
[ترجمه علی] من به طور کامل قوانین این باشگاه را می پزیرم.
|
[ترجمه گوگل] من به طور کامل با نظرات اعضای این باشگاه موافق هستم
[ترجمه ترگمان] من به طور کامل پذیرای نظرات اعضای این باشگاه هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: subscribes, subscribing, subscribed
مشتقات: subscriber (n.)
(1) تعریف: to pledge, pay, or contribute (a sum of money) for a specified purpose.
مشابه: contribute, dedicate, donate, pledge

(2) تعریف: to sign (one's name) on a document in order to approve or attest it.
مترادف: endorse, sign
مشابه: certify, underwrite

(3) تعریف: to sign (a document), usu. at the bottom.
مترادف: sign, undersign

جمله های نمونه

1. to subscribe to an idea
عقیده ای را تایید کردن

2. i do not subscribe to that government's terrorist activities
من با اعمال تروریستی آن دولت موافق نیستم.

3. a code of morals to which all tribe members subscribe
یک دسته اصول اخلاقی که همه ی افراد قبیله به آن پای بندند

4. You can subscribe to the magazine for as little as $32 a year.
[ترجمه گلی افجه ] شما می توانید با مبلغ کمی ۳۲ دلار اشتراک سالانه مجله را بگیرید
|
[ترجمه گوگل]شما می توانید با پرداخت 32 دلار در سال مشترک مجله شوید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید به مدت ۳۲ دلار در سال در مجله مشترک شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I subscribe wholeheartedly to this theory.
[ترجمه گوگل]من از صمیم قلب موافق این نظریه هستم
[ترجمه ترگمان]من با تمام وجود به این نظریه ایمان دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I want to subscribe for some novels.
[ترجمه گوگل]من می خواهم برای چند رمان مشترک شوم
[ترجمه ترگمان]می خواهم چند رمان بخوانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You can subscribe here for your newspapers.
[ترجمه گلی افجه ] شما می توانید اینجا اشتراک روزنامه ها را بگیرید
|
[ترجمه گوگل]شما می توانید در اینجا برای روزنامه های خود مشترک شوید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید به خاطر your به اینجا مراجعه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I couldn't subscribe to his views.
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم دیدگاه های او را مشترک کنم
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم نظری به نظرات او بیندازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I subscribe £a month to the charity.
[ترجمه Fatemeh] من هر ماه یک دلار به خیریه کمک میکنم
|
[ترجمه گوگل]من ماهیانه برای خیریه اشتراک پوند می کنم
[ترجمه ترگمان]من یک ماه به موسسه خیریه ثبت نام می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The authorities no longer subscribe to the view that disabled people are unsuitable as teachers.
[ترجمه گوگل]مقامات دیگر این دیدگاه را قبول ندارند که افراد معلول برای معلمی مناسب نیستند
[ترجمه ترگمان]مقامات دیگر با این دیدگاه موافق نیستند که افراد معلول به عنوان معلم نامناسب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How much did you subscribe ?
[ترجمه گوگل]چقدر اشتراک کردی؟
[ترجمه ترگمان]چقدر اشتراک داشتید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Each employee may subscribe for up to £000 worth of shares.
[ترجمه گوگل]هر کارمند می تواند تا سقف 000 پوند سهام اشتراک کند
[ترجمه ترگمان]هر یک از کارمندان ممکن است گنجایش ۲۰۰۰۰ پوند سهام را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Which journals does the library subscribe to?
[ترجمه گلی افجه ] کتابخانه اشتراک کدام مجله ها را دارد
|
[ترجمه گوگل]کتابخانه مشترک کدام مجلات است؟
[ترجمه ترگمان]آیا کتابخانه مشترک است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Which journal do you subscribe to?
[ترجمه گوگل]مشترک کدام مجله هستید؟
[ترجمه ترگمان]می خواهید کدام مجله را امضا کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصدیق کردن (فعل)
concede, admit, recognize, acknowledge, affirm, authenticate, establish, aver, grant, testify, subscribe, certify, confirm, homologate, justify, rubber-stamp

تصویب کردن (فعل)
pass, approbate, allow, authorize, approve, okay, ratify, subscribe, homologate, okey

تقبل کردن (فعل)
assume, undertake, subscribe

صحه گذاردن (فعل)
subscribe, endorse

ابونه شدن (فعل)
subscribe

تخصصی

[حقوق] پذیره نویسی کردن سهام، ذیل سندی را امضاء کردن، صحت سندی تصدیق کردن، مشترک شدن، پذیرفتن

انگلیسی به انگلیسی

• purchase a subscription (to a magazine, concert hall, etc.); endorse, sign; donate, contribute; promise, pledge; support, approve
(computers) sign up, inform a newsgroup program that a user wants to regularly read a certain newsgroup; inform a mailing list server that a user wants to read a certain group
if you subscribe to an opinion or belief, you have this opinion or belief.
if you subscribe to a magazine or a newspaper, you pay to receive copies of it regularly.
if you subscribe money to a charity or a campaign, you send money to it regularly.

پیشنهاد کاربران

موافقت کردن ، تأیید کردن ، آبونه شدن
۱. کمک مالی کردن ۲. تعهد {مالی} کردن. تقبل کردن ۳. مشترک شدن. آبونه شدن ۴. موافق بودن. موافقت کردن با ۵. صحه گذاردن 6. امضا کردن 7. {سهام} پذیره نویسی کردن
مثال:
Get a free mp3 player when you subscribe to our magazine for six months.
...
[مشاهده متن کامل]

به مجرد اینکه شما برای شش ماه مشترک مجله ما بشوید یک ام پی تری پلییر رایگان بدست می آورید.

SUBSCRIBF
مشترک شدن
اشتراک ، شرکت کردن
if you subscribe to an idea, you agree with it or support it
موافقت کردن با , حمایت کردن
subscribe to :
= agree with
تآیید کردن، صحه نهادن بر، حمایت کردن، موافقت کردن با
پرداخت منظم پول به یک ارگان جهت حمایت از آن ارگان یا دریافت محصولات و خدمات آن ارگان
زیر وِشت - زیر وِشت کردن
ملحق شدن
قبول کردن
اشتراک گرفتن/ خریدن
* فقط فعل است
اشتراک گذاری
تقاضای اشتراک
عضویت در یک سایت و درخواست فرستادن خبرنامه یا اعلان
مثلاً عضو خبرنامه شدن
یا عضو یوتیوب شدن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس