submissive

/səbˈmɪsɪv//səbˈmɪsɪv/

معنی: فروتن، خاضع، مطیع، حلیم، خاشع
معانی دیگر: تسلیم، رضامند، سربراه، سلطه پذیر، سربزیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: submissively (adv.), submissiveness (n.)
• : تعریف: inclined or obliged to submit; unresisting; obedient; docile.
مترادف: docile, meek, nonresistant, passive, tractable, yielding
متضاد: bossy, defiant, insubordinate, rebellious
مشابه: compliant, deferential, humble, obedient, servile, slavish, subservient, tame, unassertive

- He was a harsh man and his children had learned to be submissive.
[ترجمه گوگل] او مردی خشن بود و فرزندانش تسلیم بودن را آموخته بودند
[ترجمه ترگمان] او مرد خشنی بود و فرزندانش آموخته بودند که مطیع باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Most doctors want their patients to be submissive.
[ترجمه پارس زاده] اغلب پزشکان می خواند که بیماران بردبارباشند.
|
[ترجمه گوگل]بیشتر پزشکان می خواهند که بیمارانشان مطیع باشند
[ترجمه ترگمان]اغلب پزشکان می خواهند که بیماران مطیع باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He expects his wife to be meek and submissive.
[ترجمه گوگل]او انتظار دارد همسرش ملایم و مطیع باشد
[ترجمه ترگمان]انتظار دارد همسرش فروتن و مطیع باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was looking for a quiet submissive wife who would obey his every word.
[ترجمه فواد بهمنی] او دنبال همسری مطیع که هر حرف او را اطاعت کند بود.
|
[ترجمه گوگل]او به دنبال همسری آرام و مطیع بود که از تک تک حرف های او اطاعت کند
[ترجمه ترگمان]دنبال یک همسر آرام و آرام می گشت که هر کلمه را از او اطاعت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He flung himself down in the flat submissive posture of a mere supplicant.
[ترجمه گوگل]او خود را در حالت تسلیم صاف یک دعاکننده به پایین پرت کرد
[ترجمه ترگمان]خود را در حالی که در عین حال فروتن و فروتن بود، خود را به زمین افکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She followed him like a submissive child.
[ترجمه گوگل]مثل بچه ای مطیع دنبالش رفت
[ترجمه ترگمان]درست مثل یک بچه مطیع او را تعقیب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her sweet submissive smile began to cloy after a while.
[ترجمه گوگل]لبخند مطیع و شیرین او پس از مدتی شروع به محو شدن کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از مدتی لبخند دلنشین او به این سو و آن سو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The stereotype that foreign women are submissive is completely false.
[ترجمه گوگل]این کلیشه که زنان خارجی مطیع هستند کاملا نادرست است
[ترجمه ترگمان]این کلیشه که زنان خارجی مطیع هستند کاملا غلط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Clarisa seemed calm, submissive to her mother and reasonably attentive to both Janir and his cousin.
[ترجمه گوگل]کلاریسا آرام به نظر می رسید، مطیع مادرش بود و نسبت به جنیر و پسر عمویش توجه معقولی داشت
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که Clarisa آرام و مطیع برای مادر و پسر عمویش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What is produced is a herd of predominantly submissive and passive humans who are easily managed for the benefit of their overseers.
[ترجمه گوگل]آنچه تولید می شود گله ای از انسان های عمدتا مطیع و منفعل است که به راحتی به نفع ناظران خود مدیریت می شوند
[ترجمه ترگمان]چیزی که تولید می شود یک گله از انسان ها مطیع و منفعل است که به راحتی به نفع of مدیریت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some children may be submissive to this approach while others fight back and will not have their willpower broken.
[ترجمه گوگل]برخی از کودکان ممکن است مطیع این رویکرد باشند در حالی که برخی دیگر به مقابله می پردازند و قدرت اراده آنها شکسته نمی شود
[ترجمه ترگمان]برخی از کودکان ممکن است مطیع این رویکرد باشند در حالی که دیگران متقابلا مبارزه می کنند و عزم خود را شکست نخواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She might under some circumstances be submissive, like these dreary girls you see padding along in the moccasin tracks of hippies.
[ترجمه گوگل]او ممکن است تحت شرایطی مطیع باشد، مانند این دختران ترسناکی که می‌بینید در ردای موکاسین هیپی‌ها در حال حرکت هستند
[ترجمه ترگمان]ممکنه تحت شرایطی باشه، مثل این دخترهای دل تنگ کننده که تو جنگل های انبوه هیپی ها پرسه می زنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Submission Submissive gestures are used to try to avoid being attacked by a more dominant animal.
[ترجمه گوگل]تسلیم ژست های تسلیم کننده برای جلوگیری از حمله حیوان غالب تر استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]حالت های تسلیم برای اجتناب از حمله به یک حیوان غالب مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Usually a shy, submissive person who holds the glass protectively, not letting go, as though afraid somebody will take it away.
[ترجمه گوگل]معمولاً فردی خجالتی و مطیع است که شیشه را به صورت محافظ نگه می دارد و رها نمی کند، انگار می ترسد کسی آن را بردارد
[ترجمه ترگمان]معمولا، یک نفر خجالتی و متواضع که لیوانی را به طور محافظه نگه می دارد، نه رها کردن، طوری که انگار می ترسید کسی آن را ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In those days women were expected to be quiet and submissive.
[ترجمه گوگل]در آن روزها از زنان انتظار می رفت که ساکت و مطیع باشند
[ترجمه ترگمان]در آن روزها زنان انتظار می کشیدند که آرام و مطیع باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فروتن (صفت)
humble, simple, modest, discreet, meek, artless, blushing, submissive, bashful, coy, low, demure, homely, unpretentious, prostrate

خاضع (صفت)
humble, meek, obedient, blushing, submissive, bashful

مطیع (صفت)
subordinate, subject, conformable, docile, obedient, submissive, limber, biddable, dutiful, duteous

حلیم (صفت)
meek, submissive, duteous

خاشع (صفت)
humble, obedient, submissive

انگلیسی به انگلیسی

• meek, compliant, yielding, humble, obedient
if you are submissive, you are quiet and obedient.

پیشنهاد کاربران

Submissive refers to a person who willingly gives up control and follows the lead of a dominant partner in a BDSM or kink dynamic. They may enjoy being restrained, following orders, or being submissive in other ways.
...
[مشاهده متن کامل]

شخصی که تمایل دارد تسلیم اقتدار یا کنترل دیگران شود و از تفوق شریک غالب، در یک BDSM ( این به طیفی از اعمال و روابط جنسی اشاره دارد که شامل استفاده توافقی از قدرت و کنترل در روابط صمیمانه است ) یا پویایی عادات جنسی پیروی می کند.
این افراد ممکن است از محدود شدن، پیروی از دستورات یا تسلیم شدن به طرق دیگر لذت ببرند.
مثال؛
A submissive partner might enjoy being tied up and blindfolded.
In a conversation about power dynamics, someone might say, “Being submissive allows me to let go and fully trust my partner. ”
A person might mention, “Submissives play an active role in negotiating boundaries and consent. ”

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : submit
اسم ( noun ) : submission / submissiveness
صفت ( adjective ) : submissive
قید ( adverb ) : submissively
فرمان پذیر
مطیع, فرمان بردار
سلطه پذیر
سخاوتمند
معنیه حرف گوش کن نمیده
منظور کسیه که مثل عروسک تسلیم یه نفر باشه
حرف گوش کن

- رفتار سلطه پذیر
- حالتی کاملا منفعلانه که فرد سریع حرف یا رفتار دیگران را می پذیرد و تحت تاثیر قرار می گیرد.

بپرس