اسم ( noun )
• (1) تعریف: the manner in which something is said or done.
• مترادف: manner, mode, way
• مشابه: approach, fashion, language
• مترادف: manner, mode, way
• مشابه: approach, fashion, language
- She has a slow and relaxed style of speaking.
[ترجمه گوگل] او سبک صحبت کردن آرام و آرامی دارد
[ترجمه ترگمان] او سبک آرام و آرام صحبت کردن را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او سبک آرام و آرام صحبت کردن را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the collection of distinctive features that characterizes a type of thing.
• مترادف: fashion, model, pattern
• مشابه: idiom, definition 3: the design or crafted appearance of a particular thing. I like the style of these plates.The style of his hair hasn't changed in years.The dress fits, but I don't really like the style.synonyms: design
• مترادف: fashion, model, pattern
• مشابه: idiom, definition 3: the design or crafted appearance of a particular thing. I like the style of these plates.The style of his hair hasn't changed in years.The dress fits, but I don't really like the style.synonyms: design
- They dance in the Latin style.
[ترجمه گوگل] آنها به سبک لاتین می رقصند
[ترجمه ترگمان] آن ها به سبک لاتین می رقصند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها به سبک لاتین می رقصند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She learned to ride English style.
[ترجمه محمد حیدری] او یادگرفت که به سبک انگلیسی ( اسب ) سواری کند.|
[ترجمه گوگل] او یاد گرفت که به سبک انگلیسی سوار شود[ترجمه ترگمان] یاد گرفت که سبک انگلیسی را اسب سواری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I like the style of these plates.
[ترجمه گوگل] من سبک این بشقاب ها را دوست دارم
[ترجمه ترگمان] از سبک این پلاک خوشم میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از سبک این پلاک خوشم میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The style of his hair hasn't changed in years.
[ترجمه محمد حیدری] مدل مو های او ( دختر ) این سال ها تغییری نکرده است.|
[ترجمه گوگل] مدل موهای او سال هاست که تغییر نکرده است[ترجمه ترگمان] سبک موهای او در چند سال گذشته تغییر نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dress fits, but I don't really like the style.
[ترجمه گوگل] لباس مناسب است، اما من واقعاً استایل را دوست ندارم
[ترجمه ترگمان] لباس جور در می اید، اما من از آن خوشم نمی اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لباس جور در می اید، اما من از آن خوشم نمی اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a mode or way of living, esp. one that is luxurious.
• مترادف: luxury
• مشابه: flair
• مترادف: luxury
• مشابه: flair
- These Hollywood stars can afford to live in style.
[ترجمه گوگل] این ستارگان هالیوودی می توانند به سبک زندگی زندگی کنند
[ترجمه ترگمان] این ستاره های هالیوودی می توانند به سبک زندگی زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این ستاره های هالیوودی می توانند به سبک زندگی زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: elegance in dress or appearance.
• مترادف: chic, elegance, flair, polish
• مترادف: chic, elegance, flair, polish
- I've always admired her as a woman of style.
[ترجمه گوگل] من همیشه او را به عنوان یک زن خوش سلیقه تحسین کرده ام
[ترجمه ترگمان] من همیشه او را به عنوان زن سبک تحسین می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من همیشه او را به عنوان زن سبک تحسین می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a state of being fashionable.
• مترادف: mode, trend, vogue
• مترادف: mode, trend, vogue
- Short skirts are back in style.
[ترجمه گوگل] دامن های کوتاه دوباره شیک شده اند
[ترجمه ترگمان] دامن کوتاه به سبک برگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دامن کوتاه به سبک برگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: a conventional or official form of address or designation, esp. one used for a person of rank in a society.
- "His Grace" is the proper style for referring to a duke.
[ترجمه گوگل] "کرامت او" سبک مناسب برای اشاره به یک دوک است
[ترجمه ترگمان] \" اعلیحضرت ملکه سبک مناسب برای اشاره به دوک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] \" اعلیحضرت ملکه سبک مناسب برای اشاره به دوک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: styles, styling, styled
مشتقات: styler (n.)
حالات: styles, styling, styled
مشتقات: styler (n.)
• (1) تعریف: to give a style to; design or fashion in a certain manner.
• مترادف: design, fashion
• مشابه: arrange, barber, coiffure, dress
• مترادف: design, fashion
• مشابه: arrange, barber, coiffure, dress
- How will your hair be styled for the wedding?
[ترجمه گوگل] موهای شما برای عروسی چگونه خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان] چه طور موهات رو برای عروسی عوض می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چه طور موهات رو برای عروسی عوض می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to call; designate.
• مترادف: call, characterize
• مشابه: brand, denominate, designate, dub, label, name, stamp, tag, term
• مترادف: call, characterize
• مشابه: brand, denominate, designate, dub, label, name, stamp, tag, term
- He has styled himself a philosopher.
[ترجمه گوگل] او خود را فیلسوف دانسته است
[ترجمه ترگمان] او خود را فیلسوف می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او خود را فیلسوف می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A queen is styled "Her Majesty."
[ترجمه مجتبی شیردل] یک ملکه، اعلیحضرت نامیده می شود|
[ترجمه گوگل] یک ملکه استایل «اعلیحضرت» دارد[ترجمه ترگمان] ملکه \"اعلیحضرت ملکه\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید