sturdy

/ˈstɜːrdi//ˈstɜːdi/

معنی: درشت، محکم، تنومند، ستبر، شکیبا، قوی هیکل، خوش بنیه
معانی دیگر: قوی، نیرومند، زورمند، پرطاقت، قلچماق، پر اراده، مصمم، پردوام، خوب ساخت، مقاوم، بیماری گید (رجوع شود به: gid)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sturdier, sturdiest
مشتقات: sturdily (adv.), sturdiness (n.)
(1) تعریف: strong, hardy, or robust, as a person, tree, or house.
مترادف: hardy, hearty, mighty, robust, rugged, solid, stout, strong, substantial
متضاد: decrepit, delicate, flimsy, frail, puny, weak
مشابه: burly, durable, lusty, muscular, powerful, sound, stable, stalwart, staunch, strapping, tough, vigorous

- He's nearly eighty-six now, but he's still pretty sturdy.
[ترجمه گوگل] او اکنون نزدیک به هشتاد و شش سال دارد، اما هنوز هم بسیار محکم است
[ترجمه ترگمان] حالا تقریبا هشتاد و شش سالش است، اما هنوز خیلی قوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sturdy beams held up the roof.
[ترجمه گوگل] تیرهای محکم سقف را بالا می برد
[ترجمه ترگمان] تیره ای محکمی سقف را بالا گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some of the more sturdy houses withstood the hurricane.
[ترجمه saliman] بعضی از خانه های مستحکم ( مقاوم تر ) در مقابل طوفان مقاوت میکردند.
|
[ترجمه حسن] بعضی از خانه های مقاومتر در مقابل طوفان مقاومت کردند.
|
[ترجمه گوگل] برخی از خانه های مستحکم تر در برابر طوفان مقاومت کردند
[ترجمه ترگمان] بعضی از خانه های قوی هیکلی تندباد را تاب می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: determined or stalwart.
مترادف: determined, firm, resolute, stalwart, steadfast, stout, stout-hearted, valiant
متضاد: weak
مشابه: brave, courageous, doughty, gallant, gritty, solid, stable

- He felt a sturdy loyalty to his comrades.
[ترجمه گوگل] او احساس وفاداری محکمی به رفقای خود داشت
[ترجمه ترگمان] وفاداری محکمی نسبت به رفقایش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She developed a sturdy confidence in herself.
[ترجمه گوگل] او یک اعتماد به نفس قوی در خود ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] او اعتماد به نفس عمیقی در خود ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: hearty.
مترادف: hearty, robust
متضاد: meager
مشابه: substantial, vigorous

- She's had a sturdy appetite since leaving the hospital.
[ترجمه گوگل] او از زمانی که بیمارستان را ترک کرد، اشتهای زیادی داشت
[ترجمه ترگمان] از وقتی که بیمارستان رو ترک کرده اشتهای قوی داشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sturdy defiance
رودررویی مصممانه

2. sturdy furniture
مبل محکم

3. a sturdy young man
مرد جوان زورمند

4. he came of a sturdy peasant strain
او از نسل دهقانان پر طاقت بود.

5. The vehicle is sturdy enough to withstand rough terrain.
[ترجمه گوگل]این وسیله نقلیه به اندازه کافی محکم است که بتواند در زمین های ناهموار مقاومت کند
[ترجمه ترگمان]این وسیله به اندازه کافی محکم است که بتواند در برابر زمین سخت مقاومت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The leather is supple and sturdy enough to last for years.
[ترجمه گوگل]چرم به اندازه کافی انعطاف پذیر و محکم است تا سال ها دوام بیاورد
[ترجمه ترگمان]چرم نرم و قوی است تا سال ها دوام بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That chair doesn't look very sturdy.
[ترجمه گوگل]اون صندلی خیلی محکم به نظر نمیرسه
[ترجمه ترگمان]این صندلی خیلی قوی به نظر نمی رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They put up a sturdy defence of their proposal.
[ترجمه گوگل]آنها دفاع محکمی از پیشنهاد خود کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از پیشنهاد خود دفاع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The camera was mounted on a sturdy tripod.
[ترجمه گوگل]دوربین روی یک سه پایه محکم نصب شده بود
[ترجمه ترگمان]دوربین بر روی یک سه پایه محکم نصب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The village has always maintained a sturdy independence.
[ترجمه گوگل]این روستا همیشه استقلال محکمی را حفظ کرده است
[ترجمه ترگمان]این روستا همیشه یک استقلال محکم داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Grease two sturdy baking sheets and heat the oven to 400 degrees.
[ترجمه گوگل]دو ورقه پخت محکم را چرب کرده و فر را با دمای 400 درجه گرم کنید
[ترجمه ترگمان]دو صفحه پخت بزرگ را چرب کنید و فر را تا دمای ۴۰۰ درجه حرارت دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was a sturdy plumpness about her hips.
[ترجمه گوگل]چاق شدن محکمی در باسن او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]یه تیکه گنده در اطراف رانش قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All these achievements were accomplished in sturdy ships built at Whitby.
[ترجمه گوگل]همه این دستاوردها در کشتی های محکم ساخته شده در ویتبی به دست آمد
[ترجمه ترگمان]تمام این موفقیت ها در کشتی هایی که در Whitby ساخته شده بودند، انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Out on the trails I find it serviceable, sturdy, reliable.
[ترجمه گوگل]در مسیرهای پیاده روی من آن را قابل استفاده، محکم و قابل اعتماد می دانم
[ترجمه ترگمان]من در مسیر، آن را قابل استفاده، محکم و قابل اعتماد پیدا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We have seen shallow, shortlived economic recoveries, sturdy, eight-year booms, temporary slowdowns, and deep depressions.
[ترجمه گوگل]ما شاهد بهبودهای کم عمق و کوتاه مدت، رونق قوی و هشت ساله، کندی موقت و رکودهای عمیق بوده ایم
[ترجمه ترگمان]ما بهبود مناطق سطحی، بهبود یافته اقتصادی، محکم، ۸ ساله، slowdowns موقت و فرورفتگی عمیق را شاهد بوده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درشت (صفت)
rough, abrupt, harsh, coarse, large, gross, hulking, sturdy, brutish, gruff, coarse-grained, crass

محکم (صفت)
stable, firm, solid, dense, compact, compressed, adamantine, tough, strict, sturdy, strong, tight, tenacious, steel, secure, stout, frozen, substantial, buff, steady, well-set, meaty, pukka, pucka, two-handed

تنومند (صفت)
sturdy, athletic, stout, robust, huge, rugged, burly, stalwart, corpulent, stockish, full-bodied

ستبر (صفت)
gross, sturdy, big, thick, stout, robust, burly, stalwart, elephantine, robustious

شکیبا (صفت)
sturdy, hardy, enduring, tolerant, patient

قوی هیکل (صفت)
sturdy, robust, giant

خوش بنیه (صفت)
sturdy, strong, robust, healthy, wholesome, hale, strapping, lusty

انگلیسی به انگلیسی

• gid, disease of sheep and cattle caused by the presence of tapeworm larvae in the brain
strong; solid and substantial; robust, hardy; firm, resolute
someone or something that is sturdy is strong and unlikely to be hurt or easily damaged.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Strong
🔘 Powerful
🔘 Sturdy
🔘 Robust
🔘 Tough
🔘 Resilient
🔘 Muscular
🔘 Brawny
🔘 Forceful
🔘 Mighty
✅ Definition:
👉 Having great physical strength or power.
Strong , Solid
گدرتمند🗿
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : sturdiness
✅️ صفت ( adjective ) : sturdy
✅️ قید ( adverb ) : sturdily
خوش بنیه
سرِپا
مستحکم؛ پای دار در برابر نیروهای خارجی
robust
جون سخت
sturdy ( adj ) = durable ( adj )
به معناهای: پایا، پایدار، مقاوم، با دوام
1 - محکم / مقاوم / با دوام
2 - نیرومند / تنومند / قوی هیکل
3 - مصمم / با اراده
در بخش مترادف قسمت تنومند durable هم میتوان نوشت.
تنومند
محکم
استوار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس