صفت ( adjective )
حالات: sturdier, sturdiest
مشتقات: sturdily (adv.), sturdiness (n.)
حالات: sturdier, sturdiest
مشتقات: sturdily (adv.), sturdiness (n.)
• (1) تعریف: strong, hardy, or robust, as a person, tree, or house.
• مترادف: hardy, hearty, mighty, robust, rugged, solid, stout, strong, substantial
• متضاد: decrepit, delicate, flimsy, frail, puny, weak
• مشابه: burly, durable, lusty, muscular, powerful, sound, stable, stalwart, staunch, strapping, tough, vigorous
• مترادف: hardy, hearty, mighty, robust, rugged, solid, stout, strong, substantial
• متضاد: decrepit, delicate, flimsy, frail, puny, weak
• مشابه: burly, durable, lusty, muscular, powerful, sound, stable, stalwart, staunch, strapping, tough, vigorous
- He's nearly eighty-six now, but he's still pretty sturdy.
[ترجمه گوگل] او اکنون نزدیک به هشتاد و شش سال دارد، اما هنوز هم بسیار محکم است
[ترجمه ترگمان] حالا تقریبا هشتاد و شش سالش است، اما هنوز خیلی قوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حالا تقریبا هشتاد و شش سالش است، اما هنوز خیلی قوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sturdy beams held up the roof.
[ترجمه گوگل] تیرهای محکم سقف را بالا می برد
[ترجمه ترگمان] تیره ای محکمی سقف را بالا گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تیره ای محکمی سقف را بالا گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some of the more sturdy houses withstood the hurricane.
[ترجمه saliman] بعضی از خانه های مستحکم ( مقاوم تر ) در مقابل طوفان مقاوت میکردند.|
[ترجمه حسن] بعضی از خانه های مقاومتر در مقابل طوفان مقاومت کردند.|
[ترجمه گوگل] برخی از خانه های مستحکم تر در برابر طوفان مقاومت کردند[ترجمه ترگمان] بعضی از خانه های قوی هیکلی تندباد را تاب می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: determined or stalwart.
• مترادف: determined, firm, resolute, stalwart, steadfast, stout, stout-hearted, valiant
• متضاد: weak
• مشابه: brave, courageous, doughty, gallant, gritty, solid, stable
• مترادف: determined, firm, resolute, stalwart, steadfast, stout, stout-hearted, valiant
• متضاد: weak
• مشابه: brave, courageous, doughty, gallant, gritty, solid, stable
- He felt a sturdy loyalty to his comrades.
[ترجمه گوگل] او احساس وفاداری محکمی به رفقای خود داشت
[ترجمه ترگمان] وفاداری محکمی نسبت به رفقایش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وفاداری محکمی نسبت به رفقایش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She developed a sturdy confidence in herself.
[ترجمه گوگل] او یک اعتماد به نفس قوی در خود ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] او اعتماد به نفس عمیقی در خود ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او اعتماد به نفس عمیقی در خود ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: hearty.
• مترادف: hearty, robust
• متضاد: meager
• مشابه: substantial, vigorous
• مترادف: hearty, robust
• متضاد: meager
• مشابه: substantial, vigorous
- She's had a sturdy appetite since leaving the hospital.
[ترجمه گوگل] او از زمانی که بیمارستان را ترک کرد، اشتهای زیادی داشت
[ترجمه ترگمان] از وقتی که بیمارستان رو ترک کرده اشتهای قوی داشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از وقتی که بیمارستان رو ترک کرده اشتهای قوی داشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید