✍️ یک صفت با چندین معنی است:
✍️✍️فاقد هوای تازه؛ گرم و ناخوشایند و با تهویه ضعیف.
✍️✍️✍️به شدت رسمی، کسل کننده یا قدیمی.
✍️✍️✍️✍️اشاره به مجاری بینی که با مخاط مسدود شده اند ( مثلاً بینی گرفته ) .
... [مشاهده متن کامل]
👈مترادف؛ airless, stifling, oppressive, congested
👇مثال؛
1. "The classroom was hot and stuffy, making it hard to concentrate. "
2. "His stuffy attitude made the meeting feel tedious and unproductive. "
3. "I woke up with a stuffy nose due to allergies. "
توپُر، شکم پُر، متورم، زمخت، یغور.
1. خفه . دم کرده 2. ( بینی ) گرفته 3. بدخلق. عنق 4. نازک نارنجی 5. کسل کننده. خشک. بی روح
مثال:
Peter was a rather stuffy individual
پیتر یک آدم نسبتا بد خلق و عنقی بود.
فضای بد بو و خفقان
بوی نا؛ بوی نفس گیر
stuffy smell
جایی که هواش گرفته باشه و تهویه نداشته باشه
وقتی دماغ کیپ میشه
فردی که مشتاق ایده های جدید نباشه. قدیمی فکر کنه
۱ - کمبود هواز تازه برای تنفس، مسدود شدن بینی و تنفس سخت
۲ - کسی که تمایل به تغییر ندارد
۳ - قدیمی، رسمی و کسل کننده
adjective1 : lacking fresh air◀️ a stuffy attic/room
◀️ It's very stuffy in here.
2 : filled with mucus because of illness : stuffed◀️ She had a stuffy nose.
◀️ I had a stuffy feeling in my head.
... [مشاهده متن کامل]
3 informal disapproving : very formal, serious, or old - fashioned
◀️ the stuffiest members of that exclusive club
◀️ a stuffy old judge
Other forms : STUFFIER; STUFFIEST
STUFFILY adverb
◀️ stuffily respectable people
STUFFINESS noun [noncount]
◀️ Why does my nose get stuffy at night?
در مورد لباس/ ساده و شیک و رسمی
مثل لباسهای مناسب برای محافل رسمی
بینی گرفته
تو دماغی
✅ترکیبی از صفات
بد اخلاق و لجوج و مغرور
e. g. Sir William had the ability to conduct proceedings in a dignified manner without ever becoming stuffyCambridge dictionary@✅ ( بینی ) گرفته - کیپ شده
... [مشاهده متن کامل]
?Do you use perfume
Definitely not! I have perfume intolerance, my nose is very sensitive to fragrances that every time I smell some perfume, especially if it’s a strong one, I get headaches and runny and ⭐stuffy nose
بینی گرفته
بینی کیپ شده
stuffy:not having fresh hair
خفه ، دم دار ( در مورد محیط )
کسل کننده
خیلی رسمی و جدی
نفسگیر
of the nose : blocked , so that breathing id sifficult
گرفته، خفه
مثال:
There are a lot of people on the train, and the air is stuffy
کیپ، گرفته مثال:I have a stuffy
Nose بینی من گرفته یا کیپ
برای بینی به معنای: کیپ بودن بینی
She had a stuffy nose
جای دلگیر و بدون هوای تازه ( جایی که نفس کشیدن برای آدم سخته ) مثلا وقتی آدم تو آسانسور گیر میکنه
خفه شدن
لجوج
پر شده
مسدود شده
خفه
بد اخلاق، ( لباس ) تنگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)