3. the room was stuffy and soon the windows started sweating
اتاق گرم و دم کرده بود و به زودی پنجره ها از مه و قطرات آب پوشیده شدند.
4. the child's nose is stuffy and he has a fever
بینی کودک گرفته است و تب دارد.
5. We need some fresh air in this stuffy room!
[ترجمه امیر] ما به هوای تازه در این اتاق خفه نیازمندیم
|
[ترجمه گوگل]ما به هوای تازه در این اتاق خفگی نیاز داریم! [ترجمه ترگمان]باید هوای تازه در این اتاق گرم داشته باشیم! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Centrally heated offices tend to be stuffy.
[ترجمه گوگل]دفاتر با گرمایش مرکزی معمولاً خفه می شوند [ترجمه ترگمان]دفاتر داغ و گرم خفه می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Why were grown-ups always so stuffy and slow to recognize good ideas?
[ترجمه گوگل]چرا بزرگترها همیشه اینقدر خفه میشدند و در تشخیص ایدههای خوب دیر بودند؟ [ترجمه ترگمان]چرا بزرگ ترها همیشه انقدر خفه و کودن بودند که ایده های خوب را تشخیص بدهند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It's really hot and stuffy in here.
[ترجمه گوگل]اینجا واقعاً گرم و خفهکننده است [ترجمه ترگمان]اینجا واقعا داغ و خفه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. This room seems stuffy - open a window.
[ترجمه رویا صالحی] این اتاق خیلی خفه است - پنجره را باز کنید
|
[ترجمه گوگل]این اتاق خفه به نظر می رسد - یک پنجره را باز کنید [ترجمه ترگمان] این اتاق یه پنجره رو باز می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Don't be so stuffy—of cause they can use the same bedroom.
[ترجمه گوگل]اینقدر خفه نباشید، زیرا آنها می توانند از همان اتاق خواب استفاده کنند [ترجمه ترگمان]انقدر خفه نباش که اونا میتونن از یه اتاق خواب استفاده کنن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Leave the windows open. It's so stuffy here.
[ترجمه گوگل]پنجره ها را باز بگذارید اینجا خیلی خفه شده [ترجمه ترگمان]پنجره ها را باز بگذارید اینجا خیلی خفه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He is learned, but neither stuffy nor pedantic.
[ترجمه گوگل]او آموخته است، اما نه خفه می شود و نه دمدمی مزاج [ترجمه ترگمان]او دانشمند است، اما نه خفه است و نه فضل فروشی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He is trying to promote a less stuffy image of the Conservatives.
[ترجمه گوگل]او تلاش می کند تصویری کمتر خفه کننده از محافظه کاران ترویج کند [ترجمه ترگمان]او می کوشد تا تصویر خفه و خفه ای از محافظه کاران را ترویج کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It's really hot and stuffy in here - let's open the window.
[ترجمه گوگل]اینجا واقعاً گرم و خفهکننده است - بیا پنجره را باز کنیم [ترجمه ترگمان]اینجا واقعا داغ و خفه است - بیا پنجره را باز کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• airless, lacking ventilation; having the respiratory passages blocked; stodgy, conservative, old-fashioned; pompous; dull; irritated, sulky stuffy people or institutions are formal and old-fashioned; an informal use. if a place is stuffy, it is unpleasantly warm and there is not enough fresh air.
پیشنهاد کاربران
توپُر، شکم پُر، متورم، زمخت، یغور.
1. خفه . دم کرده 2. ( بینی ) گرفته 3. بدخلق. عنق 4. نازک نارنجی 5. کسل کننده. خشک. بی روح مثال: Peter was a rather stuffy individual پیتر یک آدم نسبتا بد خلق و عنقی بود.
فضای بد بو و خفقان
بوی نا؛ بوی نفس گیر stuffy smell
جایی که هواش گرفته باشه و تهویه نداشته باشه وقتی دماغ کیپ میشه فردی که مشتاق ایده های جدید نباشه. قدیمی فکر کنه
۱ - کمبود هواز تازه برای تنفس، مسدود شدن بینی و تنفس سخت ۲ - کسی که تمایل به تغییر ندارد ۳ - قدیمی، رسمی و کسل کننده
adjective 1 : lacking fresh air ◀️ a stuffy attic/room ◀️ It's very stuffy in here. 2 : filled with mucus because of illness : stuffed ◀️ She had a stuffy nose. ◀️ I had a stuffy feeling in my head. ... [مشاهده متن کامل]
3 informal disapproving : very formal, serious, or old - fashioned ◀️ the stuffiest members of that exclusive club ◀️ a stuffy old judge Other forms : STUFFIER; STUFFIEST STUFFILY adverb ◀️ stuffily respectable people STUFFINESS noun [noncount] ◀️ Why does my nose get stuffy at night?
در مورد لباس/ ساده و شیک و رسمی مثل لباسهای مناسب برای محافل رسمی
بینی گرفته
تو دماغی
✅ترکیبی از صفات بد اخلاق و لجوج و مغرور e. g. Sir William had the ability to conduct proceedings in a dignified manner without ever becoming stuffy Cambridge dictionary@ ✅ ( بینی ) گرفته - کیپ شده ... [مشاهده متن کامل]
?Do you use perfume Definitely not! I have perfume intolerance, my nose is very sensitive to fragrances that every time I smell some perfume, especially if it’s a strong one, I get headaches and runny and ⭐stuffy nose
بینی گرفته بینی کیپ شده
stuffy:not having fresh hair
خفه ، دم دار ( در مورد محیط ) کسل کننده
خیلی رسمی و جدی
نفسگیر
of the nose : blocked , so that breathing id sifficult
گرفته، خفه مثال: There are a lot of people on the train, and the air is stuffy
کیپ، گرفته مثال:I have a stuffy Nose بینی من گرفته یا کیپ
برای بینی به معنای: کیپ بودن بینی She had a stuffy nose
جای دلگیر و بدون هوای تازه ( جایی که نفس کشیدن برای آدم سخته ) مثلا وقتی آدم تو آسانسور گیر میکنه