strangle

/ˈstræŋɡl̩//ˈstræŋɡl̩/

معنی: خفه کردن، مختنق کردن، طناب انداختن، گلوی کسی را فشردن
معانی دیگر: (به ویژه با فشردن گلو با دست یا طناب و غیره) خفه کردن، خپیدن، سرکوب کردن، منکوب کردن، خفه شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: strangles, strangling, strangled
(1) تعریف: to kill by stopping the breathing of, esp. by squeezing shut the windpipe; choke.
مشابه: choke, throttle

- It looked as if she had been strangled with her own necklace.
[ترجمه امیری] به نظر میرسید با گردن بند خودش خفه شده باشد.
|
[ترجمه محمد رومزی] به نظر می رسید که انگار با گردن بند خودش خفه شده بود.
|
[ترجمه گوگل] انگار با گردنبند خودش خفه شده بود
[ترجمه ترگمان] انگار با گردن بند خودش او را خفه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to prevent the development, growth, or action of; stifle or suppress.
مشابه: gulp

- He says the new regulations are strangling his business.
[ترجمه گوگل] او می گوید که مقررات جدید کسب و کار او را خفه می کند
[ترجمه ترگمان] او می گوید که مقررات جدید در حال خفه کردن کارش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: strangler (n.)
• : تعریف: to choke or be choked.
مشابه: choke

- The puppy strangled on the leash.
[ترجمه گوگل] توله سگ روی افسار خفه شد
[ترجمه ترگمان] توله سگ قلاده را خفه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I really want to strangle him.
[ترجمه سید مهدی] دلم میخاد خفش کنم
|
[ترجمه گوگل]خیلی دلم میخواد خفه اش کنم
[ترجمه ترگمان]من واقعا می خواهم او را خفه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He tried to strangle a border policeman and steal his gun.
[ترجمه گوگل]او قصد داشت یک پلیس مرزی را خفه کند و اسلحه او را بدزدد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد یک پلیس مرزی را خفه کند و تفنگش را بدزدد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's perfectly natural that she should try to strangle the opposition to her plans at birth .
[ترجمه گوگل]کاملاً طبیعی است که او باید در بدو تولد سعی کند مخالفان برنامه هایش را خفه کند
[ترجمه ترگمان]این کاملا طبیعی است که او باید در هنگام تولد مخالفت خود را با برنامه های خود خفه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I could cheerfully strangle you for getting me into this mess!
[ترجمه گوگل]من می توانم با خوشحالی تو را خفه کنم که مرا به این آشفتگی کشاندی!
[ترجمه ترگمان]من با خوشحالی تو را خفه می کردم که مرا به این مخمصه انداختی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She tried to strangle her baby and her lover helped her finish the evil deed .
[ترجمه گوگل]او سعی کرد بچه اش را خفه کند و معشوقش به او کمک کرد تا این کار شیطانی را تمام کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد بچه اش را خفه کند و معشوقش به او کمک کرد تا کار شیطانی را تمام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She felt a hot urge to strangle the child, but controlled herself.
[ترجمه گوگل]او میل شدیدی به خفه کردن کودک داشت، اما خودش را کنترل کرد
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست بچه را خفه کند، اما خودش را کنترل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mahmud was trying to strangle Sheikh.
[ترجمه گوگل]محمود سعی داشت شیخ را خفه کند
[ترجمه ترگمان]محمود سعی داشت شیخ را خفه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It also claims that McLean tried to strangle her.
[ترجمه گوگل]همچنین ادعا می کند که مک لین سعی کرده او را خفه کند
[ترجمه ترگمان]همچنین ادعا می کند که مک لین قصد دارد او را خفه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He said his father had tried to strangle him thirty or forty times or more.
[ترجمه گوگل]او گفت که پدرش سی یا چهل بار یا بیشتر سعی کرده او را خفه کند
[ترجمه ترگمان]گفت که پدرش سعی کرده است سی یا چهل بار او را خفه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Therefore, their secret agenda is how best to strangle the utilities with as much bureaucracy and red tape as possible.
[ترجمه گوگل]بنابراین، دستور کار مخفی آنها این است که چگونه به بهترین نحو با بوروکراسی و تشریفات اداری هر چه بیشتر شرکت های برق را خفه کنند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، دستور کار مخفی آن ها این است که چگونه برنامه های مصرفی را با تشریفات اداری و تشریفات اداری تا حد امکان خفه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He give a strangle cry and fall to the floor.
[ترجمه Edris nozari] گریه خفه کننده ای سر داد و روی کف زمین افتاد
|
[ترجمه گوگل]گریه خفه می کند و روی زمین می افتد
[ترجمه ترگمان]او فریادی کشید و به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Agreed. I want to strangle Skip 2 mypoo.
[ترجمه گوگل]موافقت کرد من می خواهم Skip 2 mypoo را خفه کنم
[ترجمه ترگمان] موافقم میخوام \"Skip\" رو خفه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He tried to strangle his opponent.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد حریف خود را خفه کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد حریف خود را خفه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. No Venturi was required to potentially strangle the air flow.
[ترجمه گوگل]هیچ ونتوری برای خفه کردن بالقوه جریان هوا مورد نیاز نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ Venturi برای خفه کردن جریان هوا مورد نیاز نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خفه کردن (فعل)
dumb, throttle, silence, choke, asphyxiate, stifle, strangle, smother, thug, squash, burke, scrag, shush, string up

مختنق کردن (فعل)
asphyxiate, strangle

طناب انداختن (فعل)
hang, strangle, bowstring

گلوی کسی را فشردن (فعل)
strangle

انگلیسی به انگلیسی

• choke to death, throttle by compressing the windpipe and preventing the intake of air, asphyxiate; stifle, suppress
to strangle someone means to kill them by squeezing their throat.
to strangle something means to prevent it from succeeding or developing.
see also strangled.

پیشنهاد کاربران

killing s. o by pressing their throat
The autopsy report revealed that the man had been strangled
گزارش کالبد شکافی نشون میده که اون مرد خفه شده بود
محدود کردن یا جلوگیری کردن از رشد یا توسعه چیزی
خفه کردن کسی با دست یا طناب و. . . در واقع با فشار دادن گلو
خفه شو
خفه شدن

بپرس