1. stomach acid
اسید معده،ترشی معده
2. stomach ulcer
زخم معده
3. a stomach ulcer can perforate the stomach wall
زخم معده می تواند دیواره ی معده را سوراخ کند
4. a stomach upset
دل به هم خوردگی
5. her stomach had stretch marks from childbearing
به خاطر زایمان،پوست شکمش جای ترک خوردگی داشت.
6. his stomach is big
شکم او گنده است.
7. his stomach revolted
دلش به هم خورد.
8. the stomach is a digestive organ
معده یک اندام گوارشی است.
9. my stomach churns
دلم زیر و رو می شود،حالم به هم می خورد
10. a delicate stomach
معده ی حساس
11. a queasy stomach
شکم منقلب
12. dilatation of the stomach
اتساع غیرطبیعی معده،پرفراخی معده
13. i had no stomach for meeting a criminal
میلی به ملاقات با یک تبهکار نداشتم.
14. pit of the stomach
فرورفتگی شکم (در زیر استخوان سینه)
15. we will not stomach another insult!
دیگر توهین تحمل نخواهیم کرد!
16. sick to one's stomach
1- دچار تهوع 2- (امریکا - خودمانی) بیزار،ملول،منزجر
17. o, you, useless winding stomach . . .
ای شکم بی هنر پیچ پیچ . . .
18. she lay on her stomach and read the paper
روی شکم خوابید و روزنامه را خواند.
19. the mouth of the stomach
فم المعده،دهانه ی معده
20. a bayonet thrust in the stomach
فروبری سر نیزه در شکم
21. a low blow to the stomach
ضربه به قسمت پایین شکم
22. i was excited and my stomach was in a knot
هیجان داشتم و دلم زیر و رو می شد.
23. the digestive function of the stomach
کار گوارشی معده
24. the tissues that line the stomach
بافت هایی که معده را می پوشاند.
25. on (or with) an empty stomach
با شکم خالی
26. he had food poisoning and his stomach had to be pumped
او مسمومیت غذایی پیدا کرد و معده ی او باید شستشو داده می شد.
27. i ate so much that my stomach was bloated
آن قدر خوردم که شکمم باد کرد.
28. the bulge of a pregnant woman's stomach
برآمدگی شکم زن آبستن
29. upon seeing that rotten corpse his stomach heaved
با دیدن آن جسد گندیده اق زد (حال تهوع به او دست داد).
30. the eyes are bigger than the stomach
آرزوهای انسان همیشه بیش از نیاز واقعی اوست
31. after the walk, we had a good stomach for dinner
پس از پیاده روی اشتهای ما برای شام خوب بود.
32. the rumen is a chamber of the stomach
شکمبه کیسه ای متصل به معده است.
33. when i saw the putrid food my stomach turned
وقتی که آن خوراک متعفن را دیدم دلم به هم خورد.
34. every time i think of the accident my stomach churns
هر وقت فکر آن حادثه را می کنم دلم زیر و رو می شود.
35. he had placed his hands over his ample stomach
دستانش را روی شکم گنده اش قرار داده بود.
36. suspense was wrenching at (the pit of) his stomach
هیجان دلش را به پیچ و تاب آورده بود.
37. the child pummeled his mother angrily on the stomach
کودک با غضب به شکم مادرش مشت می کوبید.
38. the surgeon removed the cancerous segments of her stomach
جراح قسمت های سرطانی معده ی او را درآورد.
39. warm milk is good for settling an upset stomach
شیر گرم برای آرام کردن معده ی منقلب خوب است.
40. after eating the fish, i felt sick to my stomach
پس از خوردن ماهی احساس تهوع می کردم.
41. bob thrust out his chest and pulled in his stomach
باب سینه ی خود را بیرون داد و شکم خود را فرو برد.
42. the food was so bad that the prisoner could not stomach it
خوراک آنقدر بد بود که زندانی قادر به خوردن آن نبود.