صفت ( adjective )
حالات: stingier, stingiest
مشتقات: stingily (adv.), stinginess (n.)
حالات: stingier, stingiest
مشتقات: stingily (adv.), stinginess (n.)
• (1) تعریف: spending or giving grudgingly or as little as possible; miserly.
• مترادف: miserly, niggardly, parsimonious, tight
• متضاد: bighearted, bountiful, generous, liberal, prodigal
• مشابه: cheap, cheeseparing, churlish, close-fisted, mean, niggard, penurious, skimpy, stinting, tightfisted
• مترادف: miserly, niggardly, parsimonious, tight
• متضاد: bighearted, bountiful, generous, liberal, prodigal
• مشابه: cheap, cheeseparing, churlish, close-fisted, mean, niggard, penurious, skimpy, stinting, tightfisted
- Her stingy boss hasn't given her a raise in ten years.
[ترجمه گلناز مهاجرصوفی] رئیس خسیس او ده سال است که او را ترفیع نداده است|
[ترجمه .] . . .|
[ترجمه آراز] رئیس خسیس او ده سال است که حقوقش را افزایش نداده است.|
[ترجمه زی زی] ریس خودخاهش او را 10 ساله ترفیع نداده است|
[ترجمه گوگل] رئیس خسیس او ده سال است که حقوق او را افزایش نداده است[ترجمه ترگمان] ده سال است که رئیس stingy او را بزرگ نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: less than expected or needed; meager; scanty.
• مترادف: meager, scant, scanty, skimpy
• متضاد: generous
• مشابه: frugal, inadequate, mean, niggardly, paltry, piddling, pitiful, poor, scrimpy, slender, thin, trifling
• مترادف: meager, scant, scanty, skimpy
• متضاد: generous
• مشابه: frugal, inadequate, mean, niggardly, paltry, piddling, pitiful, poor, scrimpy, slender, thin, trifling
- He's fabulously wealthy but gives only stingy amounts to charity.
[ترجمه گلی افجه ] او ثروتی افسانه ای دارد اما فقط با خسیسی مقداری از آنرا به خیریه می دهد|
[ترجمه آراز] او به طرز شگفت انگیزی ثروتمند است اما فقط مبالغ کمی را به امور خیریه می دهد.|
[ترجمه گوگل] او به طرز شگفت انگیزی ثروتمند است اما فقط مبالغ خسیسی را به امور خیریه می دهد[ترجمه ترگمان] او بسیار ثروتمند است، اما تنها مبالغ ناچیزی به خیریه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید