صفت ( adjective )
حالات: stickier, stickiest
مشتقات: stickily (adv.), stickiness (n.)
حالات: stickier, stickiest
مشتقات: stickily (adv.), stickiness (n.)
• (1) تعریف: tending to adhere when touched.
• مترادف: adhesive, gluey, tacky
• مشابه: adherent, gummy, tenacious, viscid
• مترادف: adhesive, gluey, tacky
• مشابه: adherent, gummy, tenacious, viscid
- sticky glue
[ترجمه •_•] چسب چسبناک|
[ترجمه گوگل] چسب چسبنده[ترجمه ترگمان] چسب چسبناک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: covered with or containing an adhesive or tacky substance.
• مترادف: gummed, viscid
• مشابه: adherent, adhesive, gluey, gummy, tacky
• مترادف: gummed, viscid
• مشابه: adherent, adhesive, gluey, gummy, tacky
- the sticky side of the tape
[ترجمه گوگل] سمت چسبنده نوار
[ترجمه ترگمان] نوار چسبناک نوار چسب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نوار چسبناک نوار چسب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: hot or warm and very humid; muggy.
• مترادف: humid, muggy
• متضاد: cool, fresh
• مشابه: close, hot, steamy, stifling, sultry
• مترادف: humid, muggy
• متضاد: cool, fresh
• مشابه: close, hot, steamy, stifling, sultry
- sticky weather in late summer
[ترجمه گوگل] آب و هوای چسبناک در اواخر تابستان
[ترجمه ترگمان] آب و هوای چسبناک در اواخر تابستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آب و هوای چسبناک در اواخر تابستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: awkward, unpleasant, and hard to handle.
• مترادف: awkward, delicate, ticklish
• متضاد: easy
• مشابه: difficult, hairy, precarious, touch-and-go, tricky
• مترادف: awkward, delicate, ticklish
• متضاد: easy
• مشابه: difficult, hairy, precarious, touch-and-go, tricky
- a sticky situation