statesman

/ˈsteɪtsmən//ˈsteɪtsmən/

معنی: سیاستمدار، رجل سیاسی، سایس، زمامدار
معانی دیگر: دولتمرد، کشوردار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: statesmen
مشتقات: statesmanlike (adj.), statesmanly (adj.), statesmanship (n.)
• : تعریف: a man who is experienced in government, esp. one who shows skill, wisdom, diplomacy, and leadership in dealing with public issues such as foreign policy.

جمله های نمونه

1. a statesman of great vision
سیاستمداری با دید گسترده

2. a patriotic statesman
دولتمرد وطن دوست

3. an elder statesman
دولتمرد مهتر

4. an elder statesman
یک دولتمرد کار کشته

5. an experienced statesman
دولتمرد کهنه کار

6. an intelligent and politic statesman
یک دولتمرد باهوش و باتدبیر

7. the measured words of a statesman
سخنان سنجیده ی یک دولتمرد

8. this new library is a testimony to his career as a great statesman
این کتابخانه ی جدید یادآور دوران خدمت او به عنوان یک دولتمرد بزرگ است.

9. The university conferred its highest degree on the statesman.
[ترجمه گوگل]دانشگاه بالاترین درجه خود را به دولتمرد اعطا کرد
[ترجمه ترگمان]دانشگاه بالاترین درجه خود را به سیاست مدار اعطا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is he anything of a statesman?
[ترجمه مریم سالک زمانی] اصلا شبیه سیاستمداران نیست.
|
[ترجمه گوگل]آیا او یک دولتمرد است؟
[ترجمه ترگمان]آیا او از یک سیاست مدار است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Political power resided with the nation's elder statesman and party leader.
[ترجمه گوگل]قدرت سیاسی در اختیار دولتمرد بزرگ کشور و رهبر حزب بود
[ترجمه ترگمان]قدرت سیاسی با سیاست مدار بزرگ کشور و رهبر حزب ساکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is a statesman of the highest caliber.
[ترجمه مریم سالک زمانی] او سیاستمداری بلندپایه است.
|
[ترجمه گوگل]او یک دولتمرد عالی رتبه است
[ترجمه ترگمان]او یک رجل عالی مقام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She bred her daughter to become a statesman.
[ترجمه گوگل]او دخترش را تربیت کرد تا یک دولتمرد شود
[ترجمه ترگمان]او دخترش را به یک سیاست مدار معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His reputation as a statesman is splendid.
[ترجمه گوگل]شهرت او به عنوان یک دولتمرد بسیار عالی است
[ترجمه ترگمان]شهرتش به عنوان یک سیاست مدار عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was an egregious error for a statesman to show such ignorance.
[ترجمه گوگل]نشان دادن چنین نادانی برای یک دولتمرد خطای فاحشی بود
[ترجمه ترگمان]این یک اشتباه فاحش برای یک سیاست مدار بود که چنین ignorance را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیاستمدار (اسم)
diplomat, politician, statesman, pol

رجل سیاسی (اسم)
diplomat, statesman

سایس (اسم)
governor, ruler, sovereign, diplomat, politician, statesman, hakim

زمامدار (اسم)
statesman

انگلیسی به انگلیسی

• man who is experienced in administering government affairs, man who is a wise and experienced political leader
a statesman is an experienced and famous senior politician.

پیشنهاد کاربران

مثال:
Therefore, the statesmen who talk about him today speak of him as a prominent figure.
لذا سیاستمدارانی که امروز درباره او صحبت می کنند از او {شهید رئیسی} به عنوان شخصی برجسته سخن می گویند.
باتجربه ، کهنه کار ، مرد شماره یک، مرد با سابقه میدان !!!
Barshim, 33, the elder statesman of the showpiece and an all - time great of track and field , began the final troubled by a calf injury sustained in qualifying yet was still able to conjure some magic as it looked for a time like he might defend the gold medal he won in Tokyo
...
[مشاهده متن کامل]

سیاستمدار، رجل سیاسی، زمام دار
noun
[count] : a usually wise, skilled, and respected government leader
◀️ He was a soldier and statesman.
◀️ a great/eminent statesman
فردی که ضد مردم است! ( البته در اینجا )
رهبر سیاسی خردمند، با ترجمه و محترم
statesman ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: دولتمرد
تعریف: کسی که مسئولیت مهمی در حکومت دارد
a skilled, experienced, and respected political leader or figure
respected political figure
national leader

بپرس