اسم ( noun )
عبارات: lie in state
عبارات: lie in state
• (1) تعریف: the condition of a person or thing according to its characteristics or circumstances.
• مترادف: condition
• مشابه: position, situation
• مترادف: condition
• مشابه: position, situation
- The old house was in a state of disrepair.
[ترجمه احسان] خانه قدیمی در حالت غیر قابل تعمیر بود|
[ترجمه هستی] خانه ی قدیمی غیرقابل تعمیر بود.|
[ترجمه زهرا کارگر] خانه قدیمی در وضع غیر قابل تعمیر بود|
[ترجمه King] خانه قدیمی در وضعی غیر قابل تعمیر بود|
[ترجمه گوگل] خانه قدیمی خراب بود[ترجمه ترگمان] خانه قدیمی نیازمند تعمیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a condition that is the result of a phase of development or structural transition.
• مترادف: phase, stage
• مشابه: condition
• مترادف: phase, stage
• مشابه: condition
- Water in a frozen state is called ice.
[ترجمه نادي] آب در حالت انجماد یخ نامیده میشود|
[ترجمه ] آب در حالت یخ زده یخ نام دارد|
[ترجمه الیسا] آب در حالت یخ زده یخ نامیده می شود|
[ترجمه ج. غ] به آب منجمد یخ می گویند.|
[ترجمه گوگل] آب در حالت یخ زده یخ نامیده می شود[ترجمه ترگمان] آب در حالت یخ زده یخی نام دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a particular emotional or mental condition.
• مترادف: frame, mood
• مشابه: condition, position, status
• مترادف: frame, mood
• مشابه: condition, position, status
- She is in a happy state today.
[ترجمه Elisa] آن خانم امروز در یک کشور خوشحال است|
[ترجمه logic] امروز حال او خوش است.|
[ترجمه گوگل] او امروز در وضعیت شادی است[ترجمه ترگمان] او امروز در حالت خوشحالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sadness is a state that he tries to avoid.
[ترجمه logic] او سعی میکند از غمگین بودن بپرهیزد|
[ترجمه عباس] غم و اندوه حالتی ( وضعیتی ) است که او از آن اجتناب می ورزد ( دوری می کند )|
[ترجمه گوگل] غم و اندوه حالتی است که او سعی می کند از آن دوری کند[ترجمه ترگمان] ناراحتی دولتی است که سعی می کند از آن اجتناب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: an excited or distressed emotional condition.
- He was in a state over the death of his sister.
[ترجمه محمد] او داغدار مرگ خواهرش بود.|
[ترجمه گوگل] او به خاطر مرگ خواهرش در حالتی بود[ترجمه ترگمان] او در حال مرگ خواهرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a grand, dignified, or imposing manner.
• مترادف: dignity, pomp
• مشابه: majesty
• مترادف: dignity, pomp
• مشابه: majesty
- The royal family traveled in state.
[ترجمه محمد] خانواده سلطنتی در ( داخل ) کشور سفر کردند|
[ترجمه گوگل] خانواده سلطنتی در ایالت سفر کردند[ترجمه ترگمان] خانواده سلطنتی به کشور سفر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: the population of a specific area unified under a single government; nation.
• مترادف: body politic, nation
• مترادف: body politic, nation
- The leaders of many foreign states will attend the summit.
[ترجمه گوگل] رهبران بسیاری از کشورهای خارجی در این اجلاس شرکت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] رهبران بسیاری از کشورهای خارجی در این نشست شرکت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رهبران بسیاری از کشورهای خارجی در این نشست شرکت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: a specific area of land that with other such areas forms a federation.
- The U.S. is a nation of fifty states.
[ترجمه لاجیک] آمریکا دارای پنجاه ایالت است.|
[ترجمه فرشید] ایالات متحده ملتی پنجاه ایالتی است|
[ترجمه گوگل] ایالات متحده کشوری متشکل از پنجاه ایالت است[ترجمه ترگمان] آمریکا یک ملت پنجاه ایالت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: governmental activities, duties, or concerns.
• مترادف: government, politics
• مترادف: government, politics
- Even while on vacation, the President must be concerned with the business of state.
[ترجمه گوگل] حتی زمانی که در تعطیلات است، رئیس جمهور باید به امور کشور رسیدگی کند
[ترجمه ترگمان] حتی در هنگام تعطیلات، رئیس جمهور باید نگران تجارت دولت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حتی در هنگام تعطیلات، رئیس جمهور باید نگران تجارت دولت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or relating to the central civil government.
• مترادف: governmental
• متضاد: private, unofficial
• مشابه: constitutional, federal, national, official, political
• مترادف: governmental
• متضاد: private, unofficial
• مشابه: constitutional, federal, national, official, political
• (2) تعریف: of or pertaining to one of the areas belonging to a federation.
• مشابه: local, provincial, regional, territorial
• مشابه: local, provincial, regional, territorial
- These are state laws rather than federal regulations.
[ترجمه گوگل] اینها قوانین ایالتی هستند تا مقررات فدرال
[ترجمه ترگمان] این ها قوانین ایالتی هستند نه مقررات فدرال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این ها قوانین ایالتی هستند نه مقررات فدرال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: states, stating, stated
حالات: states, stating, stated
• : تعریف: to say or write, esp. in an emphatic way; declare; assert.
• مترادف: assert, declare, say
• متضاد: imply
• مشابه: affirm, allege, announce, asseverate, aver, claim, expound, express, indicate, insist, present, proclaim, pronounce, propound, protest, put, relate, report, reveal, tell, testify, write
• مترادف: assert, declare, say
• متضاد: imply
• مشابه: affirm, allege, announce, asseverate, aver, claim, expound, express, indicate, insist, present, proclaim, pronounce, propound, protest, put, relate, report, reveal, tell, testify, write
- He stated his opinion unequivocally.
[ترجمه گوگل] او نظر خود را به صراحت اعلام کرد
[ترجمه ترگمان] او عقیده خود را به صراحت بیان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او عقیده خود را به صراحت بیان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The witness stated that she had seen the suspect enter the building.
[ترجمه گوگل] شاهد اظهار داشت که مظنون را دیده که وارد ساختمان شده است
[ترجمه ترگمان] شاهد عینی اظهار داشت که فرد مظنون را دیده است که وارد ساختمان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شاهد عینی اظهار داشت که فرد مظنون را دیده است که وارد ساختمان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید