عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: to symbolize or represent.
• مترادف: represent, signify, symbolize
• مشابه: denote, designate, express, mean
• مترادف: represent, signify, symbolize
• مشابه: denote, designate, express, mean
- The letters stand for numbers in the equation.
[ترجمه محمد] حروف نشان دهنده اعداد در معادله هستند|
[ترجمه گوگل] حروف مخفف اعداد در معادله هستند[ترجمه ترگمان] حروف مربوط به اعداد در معادله هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As a politician, he wanted his name to stand for lasting reform.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک سیاستمدار، او می خواست نامش برای اصلاحات پایدار باشد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک سیاست مدار، می خواست که نامش برای اصلاحات پایدار بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک سیاست مدار، می خواست که نامش برای اصلاحات پایدار بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to tolerate.
• مترادف: consent to, tolerate
• مشابه: accept, approve of, countenance, hear, permit, sanction
• مترادف: consent to, tolerate
• مشابه: accept, approve of, countenance, hear, permit, sanction
- How can we continue to stand for such injustice?
[ترجمه حسن] چگونه میتوانیم به حمایت از چنین بی عدالتی ای ادامه دهیم؟|
[ترجمه محمد رومزی] چگونه می توانیم به تحمل کردنِ چنین بی عدالتی ای ادامه دهیم؟|
[ترجمه گوگل] چگونه می توانیم در برابر چنین بی عدالتی ایستادگی کنیم؟[ترجمه ترگمان] چگونه می توانیم به تحمل چنین injustice ادامه دهیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She won't stand for that kind of disruptive behavior in her classroom.
[ترجمه گوگل] او این نوع رفتار مخرب در کلاس درس خود را تحمل نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان] او به خاطر رفتار disruptive در کلاس حاضر نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به خاطر رفتار disruptive در کلاس حاضر نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید