اسم ( noun )
حالات: staffs, staves
حالات: staffs, staves
• (1) تعریف: a pole or rod often used as an aid in walking or hiking; walking stick.
• مترادف: cane, stick, walking stick
• مشابه: rod
• مترادف: cane, stick, walking stick
• مشابه: rod
- The old man walked with a tall wooden staff.
[ترجمه کیانا خانم] پیرمرد بایک عصای چوبی راه میرفت.|
[ترجمه نیکی] پیرمرد با یک عصای چوبی بلند رفت|
[ترجمه .] پیرمرد با یک عصای چوبی بلند راه میرفت|
[ترجمه ..] مرد پیر با یک عصای چوبی بلند راه رفت|
[ترجمه گوگل] پیرمرد با یک عصای چوبی بلند قدم زد[ترجمه ترگمان] پیرمرد با عصای بلندی به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a pole from which a flag or banner is hung; flagstaff.
• مترادف: flagpole, flagstaff
• مترادف: flagpole, flagstaff
- The flag was lowered to a position halfway down the staff.
[ترجمه بختیار] پرچم نیمه افراشته بود|
[ترجمه فرشید] پرچم تا نصف میله، پایین کشیده شد.|
[ترجمه گوگل] پرچم تا نیمه پایین کارکنان پایین آمد[ترجمه ترگمان] پرچم تا نیمه پایین عصا پایین آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an ornate rod symbolizing the authority of office.
• مترادف: baton, mace, scepter, truncheon, verge, wand
• مشابه: rod
• مترادف: baton, mace, scepter, truncheon, verge, wand
• مشابه: rod
- The painting shows the pope holding his staff.
[ترجمه گوگل] این نقاشی پاپ را نشان می دهد که عصای خود را در دست گرفته است
[ترجمه ترگمان] نقاشی نشان می دهد که پاپ چوب دستی اش را نگه داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نقاشی نشان می دهد که پاپ چوب دستی اش را نگه داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a team of assistants who aid a leader or executive.
• مشابه: help, office
• مشابه: help, office
- The president makes few decisions without consulting his staff.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور بدون مشورت با کارکنان خود تصمیمات کمی می گیرد
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور بدون مشورت با کارکنانش تصمیمات کمی می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور بدون مشورت با کارکنانش تصمیمات کمی می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When did you join the general's staff?
[ترجمه گوگل] از چه زمانی به ستاد ارتش ملحق شدید؟
[ترجمه ترگمان] کی به ستاد فرمانده ملحق شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کی به ستاد فرمانده ملحق شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a group or team that works together or is formed to carry out a particular function.
• مترادف: committee, crew, outfit, squad, team
• مشابه: help
• مترادف: committee, crew, outfit, squad, team
• مشابه: help
- The office staff have a day off today.
[ترجمه پریا] کارکنان اداره به مدت یک روز امروز تعطیل اند|
[ترجمه گوگل] کارکنان دفتر امروز یک روز تعطیل دارند[ترجمه ترگمان] کارکنان اداره امروز یک روز مرخصی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The catering staff finished clearing up after ten o'clock.
[ترجمه گوگل] پرسنل پذیرایی بعد از ساعت ده صبح کار را تمام کردند
[ترجمه ترگمان] ساعت ده بعد از ساعت ده، The به پایان رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ساعت ده بعد از ساعت ده، The به پایان رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As manager, I've been very pleased to have you on my staff.
[ترجمه گوگل] به عنوان مدیر، بسیار خوشحالم که شما را در کادرم دارم
[ترجمه ترگمان] به عنوان مدیر، خیلی خوشحال شدم که تو را در ستاد خودم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به عنوان مدیر، خیلی خوشحال شدم که تو را در ستاد خودم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: the set of five horizontal lines and resulting four empty spaces on which musical notation is written.
• مترادف: stave
• مترادف: stave
- Middle C is written below the staff.
[ترجمه گوگل] C وسط زیر کادر نوشته شده است
[ترجمه ترگمان] طبقه میانی زیر چوب نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طبقه میانی زیر چوب نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or pertaining to a group of professional persons working within an organization.
- She's a staff writer for a software magazine.
[ترجمه گوگل] او یکی از کارکنان یک مجله نرم افزاری است
[ترجمه ترگمان] او یک نویسنده برای یک مجله نرم افزار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او یک نویسنده برای یک مجله نرم افزار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They're both staff nurses at the local hospital.
[ترجمه گوگل] آنها هر دو پرستار کارکنان بیمارستان محلی هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها هر دو پرستار بیمارستان محلی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها هر دو پرستار بیمارستان محلی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: relating to personnel in the military or other organization.
- Her husband is now a staff officer.
[ترجمه گوگل] شوهرش اکنون افسر ستاد است
[ترجمه ترگمان] همسر او اکنون یک افسر ستاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همسر او اکنون یک افسر ستاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: staffs, staffing, staffed
حالات: staffs, staffing, staffed
• : تعریف: to provide with a group of paid or volunteer employees.
• مشابه: man, outfit
• مشابه: man, outfit
- They staffed the event with volunteers from their church.
[ترجمه گوگل] آنها این رویداد را با داوطلبانی از کلیسای خود تشکیل دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها این رویداد را با داوطلبان از کلیسا تامین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها این رویداد را با داوطلبان از کلیسا تامین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a building material consisting of plaster and fiber used for ornamental design or as a temporary finish.