staff

/ˈstæf//stɑːf/

معنی: تیر، هیئت، چوب پرچم، پرسنل، کارکنان، کارمندان، چوبه، اعضاء، چوب بلند، افسران و صاحبمنصبان، با کارمند مجهز کردن و شدن
معانی دیگر: عصا، چوبدستی، (پرچم) چوب، میله (flagstaff هم می گویند)، مستخدمان، کادر، (ارتش) ستاد، وابسته به ستاد، ستادی، کارمند گرفتن، کارمند بودن، کارمنددار کردن، (به عنوان کارمند) کار کردن، چماق، چمبه، کوتنگ، کدنگ، یاهو، گرز، (نیزه و غیره) دسته، بدنه، (به ویژه در مساحی) چوب مدرج، (موسیقی) حامل، وابسته به کارکنان، پرسنلی، کادری، (برای تزئینات گچبری و غیره) آمیزه ای از گچ و پشم، ستاد ارتش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: staffs, staves
(1) تعریف: a pole or rod often used as an aid in walking or hiking; walking stick.
مترادف: cane, stick, walking stick
مشابه: rod

- The old man walked with a tall wooden staff.
[ترجمه کیانا خانم] پیرمرد بایک عصای چوبی راه میرفت.
|
[ترجمه نیکی] پیرمرد با یک عصای چوبی بلند رفت
|
[ترجمه .] پیرمرد با یک عصای چوبی بلند راه میرفت
|
[ترجمه ..] مرد پیر با یک عصای چوبی بلند راه رفت
|
[ترجمه گوگل] پیرمرد با یک عصای چوبی بلند قدم زد
[ترجمه ترگمان] پیرمرد با عصای بلندی به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a pole from which a flag or banner is hung; flagstaff.
مترادف: flagpole, flagstaff

- The flag was lowered to a position halfway down the staff.
[ترجمه بختیار] پرچم نیمه افراشته بود
|
[ترجمه فرشید] پرچم تا نصف میله، پایین کشیده شد.
|
[ترجمه گوگل] پرچم تا نیمه پایین کارکنان پایین آمد
[ترجمه ترگمان] پرچم تا نیمه پایین عصا پایین آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an ornate rod symbolizing the authority of office.
مترادف: baton, mace, scepter, truncheon, verge, wand
مشابه: rod

- The painting shows the pope holding his staff.
[ترجمه گوگل] این نقاشی پاپ را نشان می دهد که عصای خود را در دست گرفته است
[ترجمه ترگمان] نقاشی نشان می دهد که پاپ چوب دستی اش را نگه داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a team of assistants who aid a leader or executive.
مشابه: help, office

- The president makes few decisions without consulting his staff.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور بدون مشورت با کارکنان خود تصمیمات کمی می گیرد
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور بدون مشورت با کارکنانش تصمیمات کمی می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When did you join the general's staff?
[ترجمه گوگل] از چه زمانی به ستاد ارتش ملحق شدید؟
[ترجمه ترگمان] کی به ستاد فرمانده ملحق شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a group or team that works together or is formed to carry out a particular function.
مترادف: committee, crew, outfit, squad, team
مشابه: help

- The office staff have a day off today.
[ترجمه پریا] کارکنان اداره به مدت یک روز امروز تعطیل اند
|
[ترجمه گوگل] کارکنان دفتر امروز یک روز تعطیل دارند
[ترجمه ترگمان] کارکنان اداره امروز یک روز مرخصی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The catering staff finished clearing up after ten o'clock.
[ترجمه گوگل] پرسنل پذیرایی بعد از ساعت ده صبح کار را تمام کردند
[ترجمه ترگمان] ساعت ده بعد از ساعت ده، The به پایان رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As manager, I've been very pleased to have you on my staff.
[ترجمه گوگل] به عنوان مدیر، بسیار خوشحالم که شما را در کادرم دارم
[ترجمه ترگمان] به عنوان مدیر، خیلی خوشحال شدم که تو را در ستاد خودم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: the set of five horizontal lines and resulting four empty spaces on which musical notation is written.
مترادف: stave

- Middle C is written below the staff.
[ترجمه گوگل] C وسط زیر کادر نوشته شده است
[ترجمه ترگمان] طبقه میانی زیر چوب نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or pertaining to a group of professional persons working within an organization.

- She's a staff writer for a software magazine.
[ترجمه گوگل] او یکی از کارکنان یک مجله نرم افزاری است
[ترجمه ترگمان] او یک نویسنده برای یک مجله نرم افزار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They're both staff nurses at the local hospital.
[ترجمه گوگل] آنها هر دو پرستار کارکنان بیمارستان محلی هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها هر دو پرستار بیمارستان محلی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: relating to personnel in the military or other organization.

- Her husband is now a staff officer.
[ترجمه گوگل] شوهرش اکنون افسر ستاد است
[ترجمه ترگمان] همسر او اکنون یک افسر ستاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: staffs, staffing, staffed
• : تعریف: to provide with a group of paid or volunteer employees.
مشابه: man, outfit

- They staffed the event with volunteers from their church.
[ترجمه گوگل] آنها این رویداد را با داوطلبانی از کلیسای خود تشکیل دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها این رویداد را با داوطلبان از کلیسا تامین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a building material consisting of plaster and fiber used for ornamental design or as a temporary finish.

جمله های نمونه

1. staff officer
افسر ستاد

2. newspaper staff
کارمندان روزنامه

3. permanent staff
کارمندان دائم

4. the staff was chafing under the restrictions imposed on them
محدودیت هایی که به کارمندان تحمیل شده بود آنها را بر آشفته کرده بود.

5. general staff college
دانشگاه جنگ،دانشکده ی فرماندهی و ستاد

6. a shepherd's staff
چوبدستی شبان

7. the hotel staff
کارکنان هتل

8. the teaching staff
کادر آموزشی

9. who will staff the office tomorrow?
فردا چه کسی در اداره کار خواهد کرد؟

10. the bank's senior staff
کارمندان ارشد بانک

11. the faculty and staff of this university
استادان و کارمندان این دانشگاه

12. a hotel with approachable staff
هتلی با کارکنان خوش برخورد

13. some junior members of the staff
برخی از کارمندان سطح پایین

14. we only have a skeleton staff here
ما در اینجا حداقل کارمندان لازم را داریم.

15. i twisted the flag around its staff
پرچم را دور چوب آن پیچیدم.

16. the old man leaned on his staff
پیر مرد بر عصای خود تکیه داد.

17. in order to relieve the burden on the hospital staff
به منظور سبک کردن بار کارکنان بیمارستان

18. you have been given the discretion to choose your own staff
به شما اختیار داده شده است که کارمندان خود را شخصا انتخاب کنید.

19. from the top down to the most menial levels of the staff
از بالا تا دون ترین سطوح کارمندان

20. We'll be down to a skeleton staff over Christmas.
[ترجمه سحابی] درطول کریسمس تعداد کارمندان ما به حداقل خواهد رسید.
|
[ترجمه گوگل]در طول کریسمس به کارکنان اسکلت می رویم
[ترجمه ترگمان]ما به عنوان یک اسکلت در کریسمس سقوط خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He refused to name the members of staff involved.
[ترجمه سحابی] او از بردن اسم کارمندان امتناع کرد
|
[ترجمه رحمانی] او پرهیز کرد از بردن اسم تعدادی از کارمندان مشمول
|
[ترجمه گوگل]او از ذکر نام اعضای کارکنان درگیر خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]او از ذکر نام اعضای کارکنان خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I drank the staff off in one gulp.
[ترجمه گوگل]من کارکنان را در یک لقمه نوشید
[ترجمه ترگمان]جام را لاجرعه سرکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He has been on the editorial staff of "Private Eye" since 196
[ترجمه گوگل]او از سال 196 در تحریریه «چشم خصوصی» بوده است
[ترجمه ترگمان]او از سال ۱۹۶ میلادی در مورد کارکنان مجله \"چشم غیر خصوصی\" بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Staff were pilfering behind the bar.
[ترجمه گوگل]کارکنان پشت بار در حال دزدی بودند
[ترجمه ترگمان]عصا از پشت بار کنده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The staff in the London office are helpful but only have limited information.
[ترجمه گوگل]کارکنان دفتر لندن مفید هستند اما اطلاعات محدودی دارند
[ترجمه ترگمان]کارکنان دفتر لندن مفید هستند اما اطلاعات محدودی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. We've been having trouble getting staff.
[ترجمه گوگل]ما برای تامین کارمندان مشکل داشتیم
[ترجمه ترگمان]ما با پیدا کردن عصا مشکل داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Staff who transfer to a different office will receive a transport allowance.
[ترجمه گوگل]کارکنانی که به دفتر دیگری منتقل می شوند کمک هزینه حمل و نقل دریافت می کنند
[ترجمه ترگمان]کارکنانی که به یک دفتر متفاوت منتقل می شوند، مستمری حمل و نقل دریافت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Consumers found the attitude of its staff offhand and generally offensive to the paying customer.
[ترجمه گوگل]مصرف کنندگان نگرش کارکنان آن را غیرقابل قبول و به طور کلی برای مشتری پرداخت کننده توهین آمیز می دانستند
[ترجمه ترگمان]مصرف کنندگان رفتار پرسنل خود را بدون مقدمه و به طور کلی به مشتری پرداخت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تیر (اسم)
ache, pain, bar, shot, arrow, firing, fire, shaft, prop, mercury, lug, gunshot, dart, timber, staff, stanchion, butt shaft, staple, perch, spike, mast, quintain

هیئت (اسم)
format, commission, physique, corps, astronomy, configuration, hue, attitude, panel, staff

چوب پرچم (اسم)
staff, flagstaff

پرسنل (اسم)
staff, personnel

کارکنان (اسم)
staff, personnel

کارمندان (اسم)
staff, personnel

چوبه (اسم)
shaft, staff, rolling pin

اعضاء (اسم)
staff

چوب بلند (اسم)
staff

افسران و صاحب منصبان (اسم)
staff

با کارمند مجهز کردن و شدن (فعل)
staff

تخصصی

[عمران و معماری] شاخص - میله مدرج
[مهندسی گاز] شاخص، تیرچوبی
[زمین شناسی] شاخص، میله مدرج

انگلیسی به انگلیسی

• stick, rod, pole; group of 5 horizontal lines and the 4 spaces between them on which music is written; spear, lance (archaic)
employees working in an organization, personnel; crew, team
employ a group of workers, provide with employees, man
the staff of an organization are the people who work for it.
if an organization is staffed by particular people, they are the people who work for it.

پیشنهاد کاربران

خطوط حامل
در ورزش "بازیکنان "
کارکنان
مثال: The hotel has friendly staff who are always ready to help.
در هتل کارکنان مهربانی هستند که همیشه آماده کمک هستند.
( ship's ) company, hands, ( ship's ) complement
- team, corps, gang, posse, squad
- crowd, band, bunch ( informal ) , gang, horde, mob, pack, set
خدمه
کارکنان کشتی، جاشویان، تیم پاروزنان و سکاندار، خدمه ( ی کشتی ) ، خدمه جنگ افزار، پرسنل ناو، خدمه کشتی، کارکنان هواپیما وامثال ان، قانون فقه: سرنشینان، ورزش: کمک ناخدا، علوم هوایی: خدمه هواپیما، علوم نظامی: جاشو سرنشین، علوم دریایی: syn:hands
...
[مشاهده متن کامل]

ارکان ستادی فرمانده
دوستان دقت کنید این کلمه غیر قابل شمارشه پس staffs نداریم.
تعیین کردن/شدن
Consulting hours were staffed by several STG staff members
پیاده سازی
The people who work in a restaurant, bank etcetera
در کسب و کار:
مسئول ارائه خدمات مشاوره ای مثلا جهت افزایش بازدهی شرکت به مدیران صف هستند.
تفرقه انداختن
در موسیقی: خط حامل
کاربرد به صورت فعل:
تامین نیرو کردن/ تامین نیرو شدن
چوب دستی
کارکنان، وسایل
Hotel Staff:
کارکنان هتل
the people who work for an organization
staff ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: چوبۀ ترازیابی
تعریف: میله‏ای مدرج برای اندازه‏گیری اختلاف ارتفاع و فاصله|||متـ . چوبه 2
شاخص
وسایل. those are my stuff! اونا وسیله های منن
🔺️STAFF : کادر - کارکنان - personnel/چوب دستی - عصا - pole/کار کردن - مجهز کردن
Mefical staff کادر پزشکی
Treatment staff کادر درمان
Mefical treatment درمان پزشکی
Treatment : درمان - معالجه// رفتار - طرز عمل - عملکرد
🔺️STUFF : چیز میز - وسیله - وسایل/چیز - ماده - مصالح/پر کردن - گاییدن
کلمه ای که شخص برای اغراق در چیزی به کار می بره.
وبال گردن
برآمدگی
جوش چرکین
مشکل بزرگ
ارتش ( ستاد
کارمندان کارکنان عصا
کارمند
مترادف=employee
کارمند، پرسنل، کادر، هیئت، ستاد
wand=مترادف
کارمندان، کارکنان، چوب بلند، تیر، چوب پرچم،
کارکن، کارگر
کارگر، خدمتکار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس