spontaneous

/spanˈteɪniəs//spɒnˈteɪnɪəs/

معنی: خود بخود، بی اختیار، خود انگیز
معانی دیگر: خودانگیخته، خودجوش، خودآیند، بلامقدمه، فی البدیهه، فوری، بی چون و چرا، آنی، بی شائبه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: spontaneously (adv.), spontaneousness (n.)
(1) تعریف: happening freely or done by impulse; not forced.
مترادف: impulsive, natural, unpremeditated, voluntary
متضاد: calculated, constrained, planned, premeditated, prepared
مشابه: ad-lib, candid, extemporaneous, free, impetuous, impromptu, seat-of-the-pants, snap, unforced, unprompted

- She reacted to news of the disaster with spontaneous generosity.
[ترجمه A.A] او نسبت به خبرفاجعه بی اختیاربطور خیرخواهانه واکنش نشان داد
|
[ترجمه گوگل] او به اخبار فاجعه با سخاوت خودجوش واکنش نشان داد
[ترجمه ترگمان] او به شنیدن خبر فاجعه با generosity خود عکس العمل نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His smile in the photograph doesn't appear spontaneous.
[ترجمه محمد] لبخندش در عکس خود به خودی ( طبیعی ) به نظر نمی رسد
|
[ترجمه Royal.O] لبخند او در عکس طبیعی بنظر نمی رسد.
|
[ترجمه Nooshin] لبخندی در عکس طبیعی بنظر نمیرسد.
|
[ترجمه گوگل] لبخند او در عکس خود به خود به نظر نمی رسد
[ترجمه ترگمان] لبخندش در عکس خودی نشان نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The anti-government demonstration had not been planned, but, rather, was an unpredicted, spontaneous event.
[ترجمه گوگل] تظاهرات ضد حکومتی برنامه ریزی نشده بود، بلکه یک رویداد غیرقابل پیش بینی و خودجوش بود
[ترجمه ترگمان] تظاهرات ضد دولتی برنامه ریزی شده، اما به جای آن، رویدادی به خودی خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: happening without outward forces or causes.
مشابه: automatic, ex nihilo, natural, self-acting

- spontaneous regeneration of tissue
[ترجمه زینب سرآمد] ترمیم خودبخود بافت
|
[ترجمه گوگل] بازسازی خود به خود بافت
[ترجمه ترگمان] یه بازسازی به خودی خود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: free, natural, and unconstrained in behavior.
مترادف: free, natural, unconstrained
متضاد: constrained, inhibited
مشابه: abandoned, extemporaneous, ingenuous, open, unaffected, unguarded, unstudied, willing

جمله های نمونه

1. spontaneous abortion
سقط جنین خودآیند

2. spontaneous laughter
خنده ی خودآیند

3. spontaneous nosebleed
خون دماغ خودبه خود

4. spontaneous obedience
اطاعت بی چون و چرا

5. spontaneous recovery from a disease
بهبودیابی خودانگیخته از بیماری

6. a spontaneous expression of affection
اظهار محبت بی شایبه

7. his reaction was spontaneous rather than premeditated
واکنش او خودبه خود بود نه از پیش تعیین شده.

8. The crowd gave a spontaneous cheer.
[ترجمه گوگل]جمعیت یک تشویق خودجوش دادند
[ترجمه ترگمان]جمعیت خوشحال به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The eruption of a volcano is spontaneous.
[ترجمه گوگل]فوران یک آتشفشان خود به خود است
[ترجمه ترگمان]فوران آتشفشان به خودی خود طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Most of their music was spontaneous improvisation.
[ترجمه گوگل]بیشتر موسیقی آنها بداهه نوازی خودجوش بود
[ترجمه ترگمان]بیشتر موسیقی آن ها بداهه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I had another spontaneous miscarriage at around the 16th to 18th week.
[ترجمه گوگل]من در حدود هفته 16 تا 18 یک سقط خود به خود داشتم
[ترجمه ترگمان]من یه miscarriage دیگه هم در ۱۶ ام ۱۶ تا ۱۸ هفته داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My spontaneous reaction was to run away.
[ترجمه گوگل]واکنش خود به خودی من فرار بود
[ترجمه ترگمان]عکس العمل ناگهانی من این بود که فرار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When angered, Ellen was given to spontaneous outbursts, while her partner Terry would do a slow burn.
[ترجمه گوگل]زمانی که الن عصبانی می‌شد، دچار طغیان‌های خود به خودی می‌شد، در حالی که شریک زندگی‌اش تری سوختگی آهسته انجام می‌داد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که خشم و عصبانیت خود را از دست داد، الن به خود فشار می آورد و در حالی که همکارش (تری)دچار سوزش کند می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The group was greeted by spontaneous applause.
[ترجمه گوگل]این گروه با تشویق های خودجوش مواجه شد
[ترجمه ترگمان]این گروه با تشویق به خودی خود مورد استقبال قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Defence lawyers claimed that the shooting was a spontaneous reaction, ferocious, but not part of a plan.
[ترجمه گوگل]وکلای مدافع ادعا کردند که تیراندازی یک واکنش خودجوش، وحشیانه، اما نه بخشی از یک برنامه بود
[ترجمه ترگمان]وکلای مدافع ادعا کردند که این تیراندازی واکنشی به خودی، وحشی، اما نه بخشی از یک برنامه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. With such spontaneous performances the players clearly enjoying themselves - the pieces are easy to enjoy.
[ترجمه گوگل]با چنین نمایش های خودجوش، بازیکنان به وضوح از خود لذت می برند - لذت بردن از قطعات آسان است
[ترجمه ترگمان]بازیکنان با چنین اجراهای خود خود به روشنی از خود لذت می برند و لذت بردن از آن آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The verb is spontaneous, fluid and not repeatable; the adjective is calculated, static and repeatable.
[ترجمه گوگل]فعل خود به خود، سیال و غیرقابل تکرار است صفت محاسبه شده، ایستا و قابل تکرار است
[ترجمه ترگمان]فعل به خودی، سیال و نه تکرار شونده است؛ صفت محاسبه، استاتیک و تکرار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Also, full marks to the spontaneous half-time entertainment of gymnastics provided by the children in the audience.
[ترجمه گوگل]همچنین امتیاز کامل به سرگرمی نیمه وقت خود به خودی ژیمناستیک که توسط بچه های حاضر در سالن ارائه می شود
[ترجمه ترگمان]همچنین، علامت های کامل برای سرگرمی نیمه فوری ژیمناستیک توسط کودکان در میان حضار ارائه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خود بخود (صفت)
automatic, automatical, spontaneous

بی اختیار (صفت)
spontaneous, involuntary

خود انگیز (صفت)
spontaneous

تخصصی

[شیمی] خود به خود
[سینما] خودانگیخته
[ریاضیات] فوری، خودبخود، بی اختیار

انگلیسی به انگلیسی

• instinctive, natural; not premeditated, impromptu, unplanned; arising from internal forces (of a natural phenomena)
spontaneous acts are not planned, arranged, or forced, but are done because someone suddenly wants to do them.
a spontaneous event happens because of processes within something, rather than being caused by things outside it.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Occurring naturally without premeditation or planning 🌱
🔍 مترادف: Unplanned
✅ مثال: Their spontaneous trip to the beach turned out to be a memorable adventure.
عزیزان قبل از ارائه پیشنهاد باید معنی رو زیر و رو کنیم.
برای spontaneous نوشته شده approval . یعنی معنی مثبتی داره و خوبه کسی اینطور باشه. پس معانی مثل بی خیال و آتش به اختیار درست نیست.
در روانشناسی به شخص خودانگیخته و خودجوش میگن. کسی که واسه کارهاش نیاز به فشار و هل دادن و تشویق از بیرون نداره.
...
[مشاهده متن کامل]

a spontaneous performance یک عملکرد خودانگیخته و خودجوش

خودجوش
داوطلب
خودبه خود
خود انگیز
طبق روال
Now my extroverted behaviour is spontaneous
ناخودآگاه ، فی البداهه
مثال از کمبریج۱۰
I'm a spontaneous, happy - go - lucky sort of person
من شخصی بی تکلف و بی خیال هستنم
خودبه خود. خود انگیز، بی اختیار، فوری، شیمی: خود به خود، روانشناسی: خود انگیخته، علوم هوایی: خود انگیز
بر اساس شرایط و بدون برنامه ریزی پیش رفتن
spontaneous ( adj ) ( spɑnˈteɪniəs ) =not planned but done because you suddenly want to do it, e. g. a spontaneous offer of help. spontaneously ( adv ) , spontaneity ( n ) ( spɑntəˈneɪət̮i )
spontaneous
فردی که طبق جریان پیش میره و خیلی بابرنامه نیست
کار یا مهارتی که بدون شرایط آموزشی خاص یاد گرفته میشود. . مثلا language is spontaneou. . . . یعنی یادگیری زبان چیز خودجوشی است، و کودکان بدون محیط آموزشی خاص ( مدرسه و معلم ) آنرا از طریق محیطی که در آن زندگی میکنند می آموزند
فی البداهه
آتش به اختیار
داوطلبانه
reduction in appetite
کاهش اشتها
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : spontaneity
صفت ( adjective ) : spontaneous
قید ( adverb ) : spontaneously
یهویی
بی برنامه
بدونِ برنامه ی قبلی
از قبل تعیین نشده
نیندیشیده
ویژگی شخصی است که در ارتباطات راحت است یعنی از رفتار و گفتار دیگران زود ناراحت نمیشود و به خود نمیگیرد.
غیرقابل پیش بینی
برای فرد : کسی که بجوش است و زود با دیگران دوست میشود.
✔️ناگهانی، یهویی، بدون برنامه ریزی قبلی
The vehicle must be stopped and secured with adequate means in order to prevent 💥spontaneous💥 and
unexpected moving
spontaneous ( adj ) = خودجوش، ناخودآگاه، فی البداهه، خود به خودی/غریزی، فطری، غیر ارادی، ذاتی/طبیعی/بی اختیار
مترادف است با کلمه : instinctive ( adj )
a spontaneous performance = یک عملکرد خودجوش
...
[مشاهده متن کامل]

spontaneous affection = مهربانی غریزی
examples:
1 - Be cautious with these oily rags because they can break out in spontaneous flame.
مواظب ( این ) پارچه کهنه های روغنی باش زیرا خودبه خود آتش می گیرند.
2 - The vast crowd burst into spontaneous cheering at the skillful play.
جمعیت انبوه به خاطر نمایش ماهرانه، ناخودآگاه فریاد شادی سر داد.
3 - His jokes seemed spontaneous, but were in fact carefully prepared beforehand.
شوخی های او خودجوش به نظر می رسید ، اما در واقع از قبل با دقت آماده شده بود.
4 - She's such a spontaneous, lively woman.
او یک زن خودجوش و سرزنده است.
5 - We had no plans to do it - it was a spontaneous thing.
ما هیچ برنامه ای برای انجام آن نداشتیم - این یک کار خودجوش بود.
6 - Spontaneous maturation is when meiosis continues without hormonal stimulation.
بلوغ خود به خودی زمانی اتفاق می افتد که میوز بدون تحریک هورمونی ادامه یابد.
7 - Since spontaneous remissions are common in rheumatoid arthritis, it is impossible to attribute them to any particular therapy.
از آنجا که بهبودهای خود به خودی در آرتریت روماتوئید شایع است ، نمی توان آنها را به درمان خاصی نسبت داد.

بداهه گو
کسی که غیرقابل پیش بینیه
۱. با میل شخصی خود
۲. طبیعی
۳. فی البداهه
۴. بدون تمرین
۵. ناخودآگاه
۶. خود به خود
۷. ذاتی
The attack on the Capitol on Wednesday was not a spontaneous eruption of violence
بی اختیار، بی برنامه
Definition: unplanned, uncontrolled
involuntary
automatical
بی برنامه ( unplanned )
در لحظه
بناگه، به طور ناگهان
spontaneous reaction واکنش بناگه
Having an open, natural, uninhabited manner
ناخودآگاه، خودبه خودی
غیر ارادی
خودبه خودی
ناگهانی
خودجوش
یهویی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)

بپرس