معنی: ترشح، صدای چلپ و چلوپ زیاد، ترشح کردن، اهن و تلپ کردن، اخ تف کردنمعانی دیگر: رجوع شود به: sputter، (مثل چیزی که در ماهیتابه دارد سرخ می شود) جلزولز کردن، ذرات به هوا افکندن، روغن پراندن، (از هیجان یا خجلت و غیره) جویده جویده حرف زدن، بریده بریده گفتن، ا تف کردن
فعل ناگذر ( intransitive verb )حالات: splutters, spluttering, spluttered
• (1)تعریف: to speak rapidly and disjointedly, as in anger or confusion.
• (2)تعریف: to make spitting or sputtering noises.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter in a rapid, disjointed manner, as in anger or confusion. • مشابه: gabble
اسم ( noun )مشتقات: spluttery (adj.), splutterer (n.)
• (1)تعریف: an act or instance of rapid, disjointed speaking.
• (2)تعریف: a spitting or sputtering noise.
جمله های نمونه
1. The car started with a splutter.
[ترجمه گوگل]ماشین با ولنگ شروع شد [ترجمه ترگمان]ماشین با صدایی بلند شروع به حرکت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The whisky made her cough and splutter.
[ترجمه مریم سالک زمانی] سرفه و تف پراندن او ناشی از خوردن ویسکیست.
|
[ترجمه گوگل]ویسکی باعث سرفه و پراکندگی او شد [ترجمه ترگمان]ویسکی سرفه می کرد و سرفه می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The rain caused the lamp to splutter.
[ترجمه گوگل]باران باعث پاره شدن لامپ شد [ترجمه ترگمان]باران چراغ را خاموش کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. They beth splutter with anger and burst into silly giggles, wrestling.
[ترجمه گوگل]آنها از عصبانیت پراکنده می شوند و به قهقهه های احمقانه دست می زنند و کشتی می گیرند [ترجمه ترگمان]آن ها بت با عصبانیت فریاد می کشند و به خنده های ابلهانه می خندد، و کشتی می گیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Watch the baby splutter and gasp. Hear the baby scream for hours on end.
[ترجمه گوگل]به پراکندگی و نفس کشیدن کودک نگاه کنید ساعت ها صدای جیغ کودک را بشنوید [ترجمه ترگمان]به بچه نگاه کنید و نفسی تازه کنید صدای جیغ بچه رو تا آخر گوش کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. A faint but more hopeful splutter, this time.
[ترجمه گوگل]این بار پراکندگی ضعیف اما امیدوارکننده تر [ترجمه ترگمان]این بار، صدایی ضعیف اما امیدبخش، این دفعه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The juggernaut started with a cough and splutter, was thrown into gear and began to move off down the narrow road.
[ترجمه گوگل]جوگرنات با سرفه و پراکندگی شروع کرد، به چرخ دنده انداخته شد و شروع به حرکت در جاده باریک کرد [ترجمه ترگمان]The با سرفه و زاری شروع به حرکت کرد، دنده به دنده شد و شروع به حرکت در جاده باریک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I ask as I splutter into a tissue.
[ترجمه مریم سالک زمانی] در همان حال که درون دستمال کاغذی تف می کنم، می پرسم
|
[ترجمه گوگل]در حالی که در دستمال کاغذی پرت می شوم می پرسم [ترجمه ترگمان]وقتی حرفم را تمام می کنم، می پرسم: چی شده؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Hold him by the nose, dearie, then he'll splutter and wake up.
[ترجمه گوگل]بغل دماغش کن عزیزم، اونوقت میریزه و بیدار میشه [ترجمه ترگمان]گوش کن ببین چی می گم، عزیزم، بعد سر و کله اش پیدا می شه و بیدار می شه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. My literary pretensions made C splutter with laughter, but poetry weaves a potent spell.
[ترجمه گوگل]ادعاهای ادبی من باعث شد C از خنده پراکنده شود، اما شعر طلسم قدرتمندی می بافد [ترجمه ترگمان]ادعاهای ادبی من از خنده روده بر شدند، اما شعر یک طلسم قوی می بافد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He gave a brief splutter of laughter.
[ترجمه گوگل]خنده کوتاهی کرد [ترجمه ترگمان]خنده ای کوتاه و کوتاهی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. "Sleep gas?" I splutter, and before I can wipe my mouth on my lacy white sleeve, he hands me a cloth napkin—also lush red.
[ترجمه گوگل]"گاز خواب؟" پرت میکنم و قبل از اینکه بتوانم دهانم را روی آستین سفید توریام پاک کنم، یک دستمال پارچهای به من میدهد - همچنین قرمز شاداب [ترجمه ترگمان]گاز خواب؟ تته پته می کنم، و قبل از انکه بتوانم دهانم را روی آستین سفید my پاک کنم، او یک دستمال پارچه ای را به من داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She took too big a gulp of whisky and started to cough and splutter.
[ترجمه گوگل]او مقدار زیادی ویسکی نوشید و شروع به سرفه کردن و پراکندگی کرد [ترجمه ترگمان]او جرعه بزرگی از ویسکی نوشید و شروع به سرفه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. This is the point at which I as a mathematical physicist begin to splutter and go red in the face.
[ترجمه گوگل]این نقطه ای است که در آن من به عنوان یک فیزیکدان ریاضی شروع به پراکندگی و قرمز شدن در صورت می کنم [ترجمه ترگمان]این نکته ای است که من به عنوان یک فیزیکدان ریاضی شروع می کنم به خندیدن و سرخ شدن در صورت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I do not make a fuss, I do not rant and splutter.
[ترجمه گوگل]من هیاهو نمی کنم، غرغر نمی کنم و پرت نمی کنم [ترجمه ترگمان]من زیاد سر و صدا نمی کنم، همه اش غر نمی زنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• rapid and unclear speech; noise; act of speaking in a rapid and unclear manner; spitting, spattering; splattering noise speak in a rapid and unclear manner; spit, spatter; make spitting sounds if someone splutters, they have difficulty speaking clearly and make spitting sounds as they are talking because they are angry, embarrassed, or surprised. verb here but can also be used as a count noun. e.g. `of course not,' she said with a splutter. if someone or something splutters, they make a series of short, sharp sounds.
پیشنهاد کاربران
to speak explosively or confusedly in anger or excitement
جویده جویده گفتن - بلغور کردن
پت پت کردن موتور اتومبیل یا وسایل دیگر
ناگهانی
بریده بریده حرف زدن صدای بریده بریده درآوردن ( مثل ماشین )
صدای زیاد و خارج از عرف، هنگام خوردن، صدای ملچ و ملوچ دهان، ملچ ملچ کردن، صدای چلپ و چلوپ