specific

/spəˈsɪf.ɪk//spəˈsɪf.ɪk/

معنی: مشخص، خاص، مخصوص، خصوصی، ویژه، بخصوص، اخص
معانی دیگر: روشن، واضح، دقیق، صریح، اختصاصی، مختص، وابسته به گونه، گونه ای، (پزشکی) ویژه ی بیماری بخصوص، تجویزی، (فیزیک) ویژه (specifical هم می گویند)، هر چیز ویژه یا مخصوص، درمان ویژه، کالای ویژه، از نوع بخصوص، معین، اخص
specific_
پسوند: مختص، منحصر به (چیزی) [specific یا species]

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: pertaining explicitly to a particular thing or person; particular; definite.
مترادف: definite, particular
متضاد: generic, nonspecific, unspecific
مشابه: certain, concrete, explicit, fixed, indicative, individual, peculiar, precise, specified, unequivocal

- It was just an example; I wasn't referring to any specific incident.
[ترجمه گوگل] فقط یک مثال بود؛ منظورم اتفاق خاصی نبود
[ترجمه ترگمان] این یک نمونه بود؛ من به هیچ حادثه خاصی اشاره نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The word "test" has a specific meaning in the area of statistics.
[ترجمه گوگل] کلمه "آزمون" در حوزه آمار معنای خاصی دارد
[ترجمه ترگمان] کلمه \"تست\" معنای خاصی در این زمینه از آمار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I asked you to come here for a specific reason.
[ترجمه فیض] دلیل خاصی داشت که از تو خواستم به اینجا بیایی
|
[ترجمه گوگل] من از شما خواستم به دلیل خاصی به اینجا بیایید
[ترجمه ترگمان] من از تو خواستم که به یه دلیل خاص بیای اینجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you have a specific person in mind when you bought this gift?
[ترجمه فیض] شخص خاصی را موقع خریدن این هدیه در نظر داشتی؟
|
[ترجمه گوگل] آیا هنگام خرید این هدیه شخص خاصی را در نظر داشتید؟
[ترجمه ترگمان] وقتی این هدیه رو گرفتی یه شخص خاصی داشتی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: exact and precise; particular.
مترادف: certain, definite, exact, particular, precise
متضاد: general, nonspecific, unspecific, vague
مشابه: clear-cut, definitive, distinct, explicit, fixed, set, specified

- The specific dates of the workshop will be announced next week.
[ترجمه علی] تاریخ دقیق برگزاری کارگاه هفته آینده اعلام می شود.
|
[ترجمه گوگل] تاریخ های مشخص کارگاه هفته آینده اعلام خواهد شد
[ترجمه ترگمان] تاریخ های خاص این کارگاه در هفته آینده اعلام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her instructions were quite specific, so don't make any substitutions.
[ترجمه گوگل] دستورات او کاملاً مشخص بود، بنابراین هیچ تعویضی انجام ندهید
[ترجمه ترگمان] دستورالعمل های او کاملا مشخص بودند، بنابراین هیچ جانشینی برای آن ها ایجاد نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: unique or peculiar to something.
مترادف: distinct, particular, peculiar, unique
مشابه: categorical, characteristic, discrete, distinctive, endemic, especial, individual, inherent, innate, intrinsic, proper, separate, single, singular, special, typical

- a texture specific to this fabric
[ترجمه گوگل] بافت مخصوص این پارچه
[ترجمه ترگمان] یک بافت خاص برای این پارچه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in biology, of or relating to a particular species.
مشابه: categorical, special
اسم ( noun )
مشتقات: specifically (adv.), specificity (n.)
(1) تعریف: a piece of information or a characteristic that is well-defined and precisely connected with a particular thing or person; detail; particular.
مترادف: detail, particular
متضاد: generality

- We can't make a decision until we know all the specifics about what happened.
[ترجمه حمید زارعی] تا زمانی که همه جزئیات را درباره آنچه رخ داده بدانیم، نمی توانیم تصمیمی بگیریم
|
[ترجمه گوگل] ما نمی‌توانیم تصمیمی بگیریم تا زمانی که همه جزئیات را در مورد آنچه اتفاق افتاده است بدانیم
[ترجمه ترگمان] ما نمی توانیم تصمیم بگیریم تا زمانی که همه جزئیات مربوط به اتفاقات رخ داده را بدانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a medical remedy that is aimed at a specific disease or condition.
مترادف: remedy
مشابه: antidote

- Penicillin is generally used as a specific for this infection.
[ترجمه فیض] عموما برای درمان این عفونت بخصوص، از پنی سیلین استفاده می شود
|
[ترجمه گوگل] پنی سیلین به طور کلی به عنوان یک ماده اختصاصی برای این عفونت استفاده می شود
[ترجمه ترگمان] این عفونت به طور کلی برای این عفونت به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. specific gravity
وزن مخصوص،چگالی

2. specific gravity
چگالی (یا گرانی) ویژه

3. specific traits
ویژگی های خاص

4. a specific remedy
درمان ویژه

5. a specific statement of faith
گواه دقیق به ایمان

6. groups of specific rank
گروه های طبقه بندی شده از نظر گونه

7. he offered no specific plans
نقشه ی مشخصی ارائه نکرد.

8. quinine is a specific for malaria
کنین داروی ویژه ی (درمان) مالاریا است.

9. Mr Howarth gave us very specific instructions.
[ترجمه Abdul qadir turk] آقای هاوارت به ما دستورالعمل های مخصوص داد !
|
[ترجمه گوگل]آقای هاوارث دستورات بسیار مشخصی به ما داد
[ترجمه ترگمان]آقای Howarth دستورها مخصوصی به ما داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Be more specific about what you want to do.
[ترجمه گوگل]در مورد کاری که می خواهید انجام دهید دقیق تر باشید
[ترجمه ترگمان]در مورد آنچه می خواهید انجام دهید دقیق تر باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was no specific plan in my mind.
[ترجمه گوگل]برنامه خاصی در ذهنم نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ نقشه خاصی در ذهنم نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What's the specific time of his arrival?
[ترجمه علی] زمان دقیق ورود او چه زمانی است؟
|
[ترجمه جانی سینز] کونتان را سفت بچسبید چون من امدم
|
[ترجمه گوگل]زمان مشخصی از ورود او چیست؟
[ترجمه ترگمان]زمان خاصی از ورود او چه خبر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The project must be completed within a specific time span.
[ترجمه گوگل]پروژه باید در یک بازه زمانی مشخص تکمیل شود
[ترجمه ترگمان]پروژه باید در یک بازه زمانی خاص تکمیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We can not give a specific warranty for the work done on your property.
[ترجمه ﻧﻴﺮ] ﻣﺎ ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﻴﻢ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺧﺎﺻﻲ ﺑﺮاﻱ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻛﺎﺭ اﻣﻼﻙ ﺷﻤﺎ اﺭاﻳﻪ ﺩﻫﻴﻢ.
|
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم ضمانت خاصی برای کارهای انجام شده در ملک شما ارائه دهیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم یک ضمانت خاص برای کار انجام شده بر روی property ارائه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To be specific, the argument in your graduation thesis is logical.
[ترجمه گوگل]به طور خاص، استدلال در پایان نامه فارغ التحصیلی شما منطقی است
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، بحث در پایان نامه فارغ التحصیلی شما منطقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Could you be more specific about what you're looking for?
[ترجمه ﻧﻴﺮ] ﺁﻳﺎ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻴﺪ ﻭاﺿﺢ ﺗﺮ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﻫﻴﺪ ﻣﻨﻆﻮﺭﺗﺎﻥ ﭼﻴﺴﺖ?
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید در مورد آنچه به دنبال آن هستید دقیق تر بگویید؟
[ترجمه ترگمان]میتونی واضح تر توضیح بدی که دنبال چی می گردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The course had been geared towards the specific needs of its members.
[ترجمه ﻧﻴﺮ] اﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺭﻓﻊ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻱ ﻣﺸﺨﺺ اﻋﻀﺎﻱ ﮔﺮﻭﻩ ﺑﻮﺩﻩ اﺳﺖ.
|
[ترجمه Koooop] او در حال کون دادن در اتوبوس است
|
[ترجمه گوگل]این دوره برای نیازهای خاص اعضای خود تنظیم شده بود
[ترجمه ترگمان]این درس به نیازهای خاص اعضای آن معطوف شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشخص (صفت)
specified, determined, defined, ascertained, specific, distinctive, well-known, distinguished, famous, recognizable

خاص (صفت)
own, private, noble, specific, characteristic, privileged, elect, select, special, particular, peculiar, gently born

مخصوص (صفت)
proper, express, private, specific, special, particular, peculiar, especial

خصوصی (صفت)
private, specific, special, particular, peculiar, informal, personal, subjective

ویژه (صفت)
net, specific, special character, special, particular, peculiar

بخصوص (صفت)
specific, particular

اخص (صفت)
specific, special

تخصصی

[برق و الکترونیک] معین، مشخص
[صنایع غذایی] ویژه، مخصوص، معین
[مهندسی گاز] ویژه، مخصوص، بخصوص
[ریاضیات] اختصاصی، ویژه، خاص، معین

انگلیسی به انگلیسی

• something specific, something suited to a particular use or purpose; medical remedy suited to a particular illness or disorder
suited to a particular use or purpose; limited, peculiar to; special, unique; precise, definite, particular; of or pertaining to a species (biology)
you use specific to emphasize that you are talking about a particular thing or subject.
if a description is specific, it is precise and exact.
something that is specific to a particular thing is connected with that thing only.
the specifics of a subject are its details.

پیشنهاد کاربران

صحیح
در رابطه با باز جویی و توضیح خواستن:
دقیق و به جزئیات.
مثلا پلیس یا باز پرس به شاهد، متهم یا شاکی میگه:
I need you to be specific
یا
please be specific
1. خاص
2. ویژه
3. مشخص
4. دقیق
5. معین
خاص ( اسپسیفیک )
be specific
تعریف یا مشخص کردن چیزی به صورت واضح و دقیق
پرهیز کردن از کلی گویی
خاص
مثال: Can you give me more specific instructions?
می توانید به من دستورالعمل های دقیق تری بدهید؟
specific: ویژه
special: ویژه
توجه به جزییات
BE SPECIFIC به جزییات توجه کنید
Specifics= جزئیات
معرفه
مشخص
با جزئیات
جزئیات
ممحض
متمرکز
اگر بعد از یک اسم بعنوان پسوند بیاد چی میشه؟
مثلا idea - specific
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : specify
✅️ اسم ( noun ) : specification / specificity / specifics
✅️ صفت ( adjective ) : specific / specifiable
✅️ قید ( adverb ) : specifically
تخصصی
جزییات
ویژگی ها
Do you talk about anything specific?
در اینجا به چم و معنای ریزکاری و جزییات به کار رفته است.
( اسم ) جزییات_ ریزمایگان
مشخصه ( در حالت اسم )
specifics= مشخصه ها
جداگانه
specific ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: گونه‏ای 1
تعریف: مربوط به گونه 2
به خصوصی The virus attacks specific cells in the body.
صریح و شفافCan you be more specific
ویژه
specific ( adj ) = particular ( adj )
به معناهای: خاص، مخصوص، بخصوص، به ویژه
particular
particular
Special
صریح، شفاف
Noun - countable : داروی مخصوص یک بیماری
Specifics ( noun - plural ) : جزئیات ویژه
ناراحت کننده
سخت
[هزاره]
adj.
1. دقیق؛ صریح؛ روشن
2. خاص، ویژه، معین، مشخص
n.
3. داروی خاص، داروی اختصاصی
4. امر خاص، امر جزئی؛ ( در جمع ) جزئیات
جزئی
خاص یا ویژه

مطمئن، دقیق، قطعی
نوعی
مختص - بخصوص
صریح
خاص، مشخص
مشخص _ خاص
خاص
بی پرده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)

بپرس