spatter

/ˈspætər//ˈspætə/

معنی: ترشح، مقدار کم، ترشح کردن، الودن، پاشیدن
معانی دیگر: (آبگونه یا گل و غیره) پاشیدن، ریختن، (باران یا گلوله و غیره) باریدن، (روی چیزی) پخش کردن، مالیدن، آبروی کسی را بردن، بدنام کردن، لکه دار کردن، سایه روشن کردن، لک انداختن، چکه، بارش، ریزش، صدای ریزش، صدای چک چک

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spatters, spattering, spattered
(1) تعریف: to scatter (a liquid) in small bits, drops, or splashes.
مترادف: splash, spray, sprinkle
مشابه: dribble, spit, splatter

- The artist spattered the paint on the canvas.
[ترجمه sara] هنرمند رنگ را روی بوم پاشید.
|
[ترجمه گوگل] هنرمند رنگ را روی بوم پاشید
[ترجمه ترگمان] نقاش نقاشی را روی بوم نقاشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to scatter bits or drops of a liquid on; splash or spot.
مترادف: bespatter, splash
مشابه: disperse, dot, freak, slosh, speckle, splotch, spot, sprinkle

- Next, we spatter the fish with the wine.
[ترجمه sara] سپس روی ماهی شراب می پاشیم.
|
[ترجمه گوگل] سپس ماهی را با شراب پاشیده ایم
[ترجمه ترگمان] بعدی، ما ماهی رو با شراب رد می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to mar the reputation of; defame.
مترادف: bespatter, defame, smear
مشابه: blacken, dirty, foul, soil, sully
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to disperse small bits, drops, or splashes.
مشابه: splash, splatter

(2) تعریف: to strike a surface with or as if with splashes or splashing sounds.
مترادف: spat
مشابه: patter

- Rain spattered against the tin roof.
[ترجمه گوگل] باران روی سقف حلبی پاشید
[ترجمه ترگمان] باران به سقف حلبی کوبیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: spatteringly (adv.)
(1) تعریف: the act or sound of spattering.
مترادف: spat, splash
مشابه: dash, patter

(2) تعریف: a bit, drop, or splash of something spattered.
مشابه: dash, drop, freak, splash, sprinkle

- a spatter of paint on the floor
[ترجمه گوگل] پاشیدن رنگ روی زمین
[ترجمه ترگمان] پاشیدن رنگ روی زمین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the spatter of rain
ریزش باران

2. to spatter red paint over blue
روی رنگ آبی رنگ قرمز مالیدن

3. Don't spatter the soup onto the table.
[ترجمه گوگل]سوپ را روی میز نپاشید
[ترجمه ترگمان]روی میز سوپ ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Gently turn the fish, being careful not to spatter any hot butter on yourself.
[ترجمه گوگل]ماهی را به آرامی برگردانید، مراقب باشید کره داغی روی خود نپاشید
[ترجمه ترگمان]به آرامی ماهی را می چرخاند، مراقب بود که هیچ کره داغ روی خودت spatter
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is a dirty deal to spatter another person.
[ترجمه گوگل]پاشیدن یک نفر دیگر معامله کثیفی است
[ترجمه ترگمان]این یه معامله کثیف برای یه شخص دیگه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These spatter cones contain little, if any, fine-grained ashy material and are amongst the most characteristic products of Hawaiian eruptions.
[ترجمه گوگل]این مخروط های پاشش حاوی مواد خاکستری ریزدانه اندکی، در صورت وجود، هستند و از مشخصه ترین محصولات فوران های هاوایی هستند
[ترجمه ترگمان]این گله ای spatter شامل مواد خاکستری ریز دانه ریز هستند و جزو مهم ترین محصولات فوران های هاوایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Unframed slabs of spatter on the walls hinted at meanings it were safer not to pursue too closely.
[ترجمه گوگل]صفحات بدون قاب از پاشش روی دیوارها به معانی اشاره می‌کردند که نمی‌توان آن را از نزدیک دنبال کرد
[ترجمه ترگمان]slabs که در دیوارها پراکنده بودند به معانی اشاره می کردند که بهتر است بیش از حد به دنبال آن حرکت نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Traces of high - velocity blood spatter on this chair.
[ترجمه گوگل]آثار پاشش خون با سرعت بالا روی این صندلی
[ترجمه ترگمان]اثرات فشار خون بالا روی این صندلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The flower leaves in the spatter of rain between doing greeted the Chuigu, make fully awakened tears to blue valley watch Night bats.
[ترجمه گوگل]برگ گل در پاشیدن باران بین انجام به Chuigu خوش آمد گفت، به طور کامل بیدار اشک به آبی دره تماشای خفاش های شب
[ترجمه ترگمان]برگ های گل در the باران بین انجام دادن سلام و علیک سلام می کنند و به طور کامل اشک را به سوی دره ای آبی پرتاب می کنند و به تماشای خفاش ها می پردازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Too much spatter and bad - welding bead are the two cirtical problems short circuiting arc welding process.
[ترجمه گوگل]پاشش زیاد و بد - مهره جوش دو مشکل مداری اتصال کوتاه فرآیند جوش قوس الکتریکی هستند
[ترجمه ترگمان]Too بسیار زیاد و مهره جوشکاری بد، دو مشکل cirtical در فرآیند جوشکاری قوسی کوتاه مدت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The rage of Parameters for low the spatter loss with thd manual welding power sources was discussed.
[ترجمه گوگل]خشم پارامترها برای افت پاشش کم با منابع برق جوش دستی مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]خشم of برای کم کردن the با استفاده از منابع قدرت جوشکاری دستی مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The big droplet spatter is the main reason for bad usability, e. g. low deposition efficiency, unstable arc etc, . and it should be analyzed and prevented further.
[ترجمه گوگل]پاشش قطرات بزرگ دلیل اصلی استفاده بد است g راندمان رسوب کم، قوس ناپایدار و غیره، و باید بیشتر مورد تجزیه و تحلیل و پیشگیری قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]The قطرات درشت دلیل اصلی کاربرد بد است گرم با کاهش راندمان، ضریب ناپایدار و غیره و باید تجزیه و تحلیل شود و از آن جلوگیری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It has a low welding spatter and aesthetic formation of weld.
[ترجمه گوگل]دارای پاشش جوش کم و شکل گیری زیبایی شناسی جوش است
[ترجمه ترگمان]این دستگاه یک spatter جوش کم و تشکیل aesthetic جوش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But no gunshot residue or blood spatter evidence was presented, and Blake was acquitted.
[ترجمه گوگل]اما هیچ شواهدی از گلوله یا پاشش خون ارائه نشد و بلیک تبرئه شد
[ترجمه ترگمان]اما اثری از خون و خون وجود نداشت و \"بلیک\" تبرئه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It may seize up and spatter and generally be disagreeable.
[ترجمه گوگل]ممکن است درگیر شود و پاشیده شود و به طور کلی نامطلوب باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است seize و پاشیده شود و معمولا هم نامطبوع باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترشح (اسم)
discharge, spatter, spray, sprinkle, leak, leakage, secretion, transpiration, transudation, splutter

مقدار کم (اسم)
trace, relish, spatter, paucity, modicum, smidgen, soupcon

ترشح کردن (فعل)
discharge, spatter, sprinkle, splash, splatter, secrete, plash, splutter

الودن (فعل)
imbrue, bedaub, spatter, besmear, contaminate, gaum, pollute, smear, tincture, maculate

پاشیدن (فعل)
infuse, pour, spatter, besprinkle, spray, sprinkle, sparge, bestrew, strew, spurt, dust, inseminate, perfuse

انگلیسی به انگلیسی

• splashing or scattering of small drops, spraying; spot of something spattered
splash or scatter in small drops, sprinkle, spot, spray; send out small drops
if you spatter a liquid over a surface or if the liquid spatters the surface, it covers the surface with small drops.

پیشنهاد کاربران

پاشیدن
افشانه
spatter ( مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ )
واژه مصوب: شتک
تعریف: قطرات کوچک پوش رنگ که در حین کار از غلتک پوش رنگ زنی یا قلم مو بیرون می پاشد

بپرس