soothing

/ˈsuːðɪŋ//ˈsuːðɪŋ/

معنی: تسلیت، دارای اثر تسکین دهنده، تسکین دهنده، ارامی بخش، ارامش بخش
معانی دیگر: ارامش بخش، ارامی بخش، دارای اثر تسکین دهنده، تسلیت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: soothingly (adv.)
• : تعریف: acting to ease pain, tension, or emotional distress.
مترادف: calming, palliative
متضاد: jarring

- Put on some soothing music and try to relax.
[ترجمه گوگل] یک موسیقی آرام بخش بگذارید و سعی کنید آرام باشید
[ترجمه ترگمان] کمی موسیقی آرامش بخش بزنید و سعی کنید آرام بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This ointment is quite soothing for sore muscles.
[ترجمه گوگل] این پماد برای درد عضلات کاملا تسکین دهنده است
[ترجمه ترگمان] این پماد برای ماهیچه های دردناک خیلی آرامش بخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she tried to couch the bad news in soothing terms
کوشید که خبر بد را به طرز تسکین آمیزی بیان کند.

2. I put on some nice soothing music.
[ترجمه Me] من چند موسیقی آرامش بخش پخش کردم
|
[ترجمه گوگل]یه آهنگ آرامش بخش خوب گذاشتم
[ترجمه ترگمان] یه کم موسیقی آرامش بخش درست کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her words had a soothing effect.
[ترجمه نیما] سخنان او تاثیر آرامش بخشی داشت.
|
[ترجمه گوگل]سخنان او اثر آرامش بخشی داشت
[ترجمه ترگمان]کلمات او تاثیری آرامش بخش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His soothing words subdued her fears.
[ترجمه گوگل]کلمات آرامش بخش او ترس او را فروکش کرد
[ترجمه ترگمان]کلمات آرامش بخش او ترس او را مهار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His words had a soothing, almost seductive quality.
[ترجمه گوگل]سخنان او خاصیت آرامش بخش و تقریبا اغوا کننده ای داشت
[ترجمه ترگمان]کلماتش یک آرامش آرامش بخش و تقریبا اغوا کننده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Put on some nice soothing music.
[ترجمه گوگل]یه موزیک آرامش بخش خوب بذار
[ترجمه ترگمان] یه کم موسیقی آرامش بخش بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Cold tea is very soothing for burns.
[ترجمه گوگل]چای سرد برای سوختگی بسیار تسکین دهنده است
[ترجمه ترگمان]چای سرد برای سوختگی بسیار آرامش بخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Almond oil is renowned for its soothing, emollient properties.
[ترجمه گوگل]روغن بادام به دلیل خاصیت تسکین دهنده و نرم کنندگی آن مشهور است
[ترجمه ترگمان]روغن زیتون به خاطر خواص نرم کننده و نرم کننده آن مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The light had now changed to a soothing pinkish-white, but, more important, he was under gravity again.
[ترجمه گوگل]نور اکنون به رنگ سفید متمایل به صورتی تسکین دهنده تغییر کرده بود، اما مهمتر از آن، او دوباره تحت نیروی جاذبه قرار داشت
[ترجمه ترگمان]حالا دیگر نور به رنگ آبی مایل به صورتی تبدیل شده بود، اما مهم تر از آن، او دوباره زیر جاذبه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Michelle spoke with a soothing Southern lilt.
[ترجمه گوگل]میشل با صدای آرام بخش جنوبی صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]میشل با صدای آرامش بخش جنوبی حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her touch felt wonderfully soothing.
[ترجمه گوگل]لمس او به طرز شگفت انگیزی آرامش بخش بود
[ترجمه ترگمان]دست او به طرز عجیبی آرامش بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Soothing an internal malignancy may do more harm than good.
[ترجمه گوگل]تسکین یک بدخیمی داخلی ممکن است بیشتر از اینکه مفید باشد ضرر دارد
[ترجمه ترگمان]ایجاد یک malignancy داخلی ممکن است آسیب های بیشتری نسبت به ضرر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has such a calm soothing voice - I could listen to him all night.
[ترجمه گوگل]او صدای آرام بخشی دارد - من می توانستم تمام شب به او گوش دهم
[ترجمه ترگمان]او یک صدای آرامش بخش آرام داشت - می توانستم تمام شب به او گوش دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His voice had a soothing hypnotic effect.
[ترجمه گوگل]صدای او اثر خواب آور آرام بخش داشت
[ترجمه ترگمان]صدایش یک اثر خواب آور آرامش بخش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسلیت (اسم)
soothing, commiseration, condolence, consolation

دارای اثر تسکین دهنده (اسم)
soothing

تسکین دهنده (صفت)
anodyne, soothing, sedative, demulcent

ارامی بخش (صفت)
soothing, lenitive

ارامش بخش (صفت)
soothing

انگلیسی به انگلیسی

• act of calming, act of pacifying; act of comforting, appeasement
calming, pacifying, quieting; comforting, appeasing

پیشنهاد کاربران

تسلی بخش
✔️ آرامش بخش، آرام کننده، ( دارای اثر ) تسکین دهنده
?How do you feel when you listen to music
When I listen to music, I feel a range of emotions depending on the song or genre. Some music can make me feel energized and motivated, while other music can be calming and soothing. Overall, listening to music is a positive experience for me
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : soothe
اسم ( noun ) : soother
صفت ( adjective ) : soothing
قید ( adverb ) : soothingly
making you feel calm
آرامش بخش، آرام کننده و بیشتر برای بیان احساسات استفاده میشه

بپرس